روانشناسی و بیراهه کلینیک ترک بیحجابی
بر همین مبنا، صحبتهای یکی از مسئولان ستاد امر به معروف استان تهران درباره ضرورت تشکیل کلینیک ترک بیحجابی پرسشها و نکتههایی را در ذهن ایجاد میکند:
- مخاطبان این کلینیک چندان مشخص نیستند. ایشان هدف از تشکیل این مرکز را «ارائه خدمات روانشناختی، مشاورهای و مددکاری به افرادی که تمایل به رعایت حجاب دارند و ممکن است به دلیل فشارهای اجتماعی یا تأثیرات محیطی در این زمینه دچار چالش شده باشند، طراحی و به مرحله اجرا رسیده است.» این نظر که فشار همرنگی سبب میشود که برخی از زنان بهرغم میلشان حجاب را رعایت نکنند نیازمند پذیرش حداقل دو پیشفرض است که احتمالاً ایشان به آنها توجهی نداشتهاند.
پیشفرض اول چنین نظری این است که حجاب برای برخی زنان یک حکم شرعی الزامآور نیست و آن را صرفاً بهعنوان یک قاعده اجتماعی در اثر همرنگی پذیرفتهاند و اکنون بر اثر تغییر نسبی قاعده اجتماعی در این زمینه و بازهم فشار همرنگی و بهرغم آنکه خودشان مشکلی با آن ندارند، ناچار به تغییر رفتار شده و حجاب از سر بر میدارند. چراکه اگر برای زنی حجاب یک حکم شرعی الزامآور تلقی شود و او رعایت آنرا صرفاً برای رضایت خداوند درنظر بگیرد، دیگر فشار اجتماعی در این زمینه تأثیری نخواهد داشت.
پیشفرض دوم نگاه مسئول محترم این است که اکثریت و یا تعداد زیادی از زنان جامعه ایرانی تمایل به رعایت حجاب ندارند و تعدادشان آنقدر زیاد است که میتوانند باعث فشار شدید بر افرادی شوند که میل به رعایت حجاب دارند. چراکه در پدیده همرنگی اصل اکثریت متغیر مهمی است. اما بعید است که ایشان زیر بار پذیرش چنین پیشفرضهایی بروند و بنابراین اگر این پیشفرضها مقبول نباشد، مدعای اصلی نیز مردود است.
- حال میرسیم به مخاطبان پنهان این طرح که به صراحت از آنها اسمی برده نشده است ولی لابلای صحبتهای مسئول محترم ستاد امر به معروف میتوان دریافت که مخاطبان اصلی آنها هستند: زنانی که پوششی بر سر ندارند.
از آنجایی که ایشان بهطور شفاف در اینباره سخن نگفته است نمیتوان فهمید که این گروه از زنان جامعه ایران چگونه قرار است مخاطبان این کلینیک شوند. آیا قرار است به اجبار به این کلینیک فرستاده شوند؟ اگر چنین است که باید با صراحت و صدایی بلند اعلام کرد که بیتوجه به اینکه بیحجابی را چگونه میتوان بهعنوان یک مشکل روانشناختی درنظر گرفت، درمان روانشناختی یک موضوع کاملاً اختیاری است و اگر میل به درمان وجود نداشته باشد هیچ درمانگری حق ندارد مراجع را درمان کند. اولین و مهمترین سوال یک درمانگر از یک مراجع باید این باشد که آیا به میل خود برای درمان آمده است یا خیر. و اگر پاسخ منفی است و او به اختیار خود به جلسه درمان نیامده، درمانگری کاری غیراخلاقی، عبث و حتی مُضر خواهد بود.
حال به سوال بعدی در این زمینه میرسیم که آیا بیحجابی را میتوان یک مشکل روانشناختی نیازمند درمان دانست؟ پاسخ به این سوال را باید با درنظرگرفتن شرایط هر فرد ارائه کرد. برخی دختران و زنان ممکن است که مسئلهای با رعایت حجاب در چارچوب قوانین کشور نداشته باشند اما به این دلیل به آن بیتوجهی میکنند که در برابر مرجع قدرت در خانواده خود که عمدتاً پدر است، بایستند. بخش زیادی از این گروه دختران و زنان را میتوان در خانوادههای مذهبی دید که پذیرش فرزند دختر را مشروط به توجه او به اصول اعتقادی والدین میکنند: تو فقط وقتی خوبی که حجاب بر سر داشته باشی و اصول اعتقادی من والد را بپذیری. و چون این دختران مورد پذیرش غیرمشروط مرجع قدرت در خانوادهشان قرار نمیگیرند، در ملأ عام حجاب از سر برمیدارند تا مخالفتشان را با پذیرش غیرمشروط خویش اعلام کنند.
شاید این گروه از دختران و زنان تنها گروهی باشند که بتوان در یک درمان سیستمی قرارشان داد، البته با حضور همه اعضای سیستم خانواده و صد البته منوط به رضایت کامل. آنچه در این گروه از زنان و دختران نیز نیازمند درمان است، بیحجابی نیست که سیستم خانواده و رابطه مشروط و قضاوتگرا است که باید درمان شود.
اما گروهی از زنان و دختران جامعه ایرانی هستند که در چنین خانوادهای زندگی نمیکنند و صرفاً حجاب را بر اساس باورها و اعتقادات خود کاری موثر نمیدانند. این گروه را چگونه میتوان درمان کرد؟ آیا اعتقاداتشان را میتوان تغییر داد؟ شاید! اما آموزههای تغییر نگرش در روانشناسی اجتماعی به ما نشان میدهند که راهی که طی چند دهه اخیر برای مقابله با بیحجابی برگزیده شده است، از جمله طرح اخیر و شکلگیری کلینیک ترک بیحجابی، بیراههای بیش نیست و به سرمنزل مقصود نمیرسد.
دختران و زنان ایرانی نیازمند پذیرش غیرمشروط توسط مراجع قدرت هستند. چنین نگاهی شفابخش است.
* روانشناس