راهبرد رسانهای حزب الله لبنان، رزمگاهی به وسعت جهان
خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: شهادت محمد عفیف، مجاهد و مبارز لبنانی، نقطه عطف مهمی در تاریخ رسانههای محور مقاومت است. رویدادهای منطقه نشان داد که محمد عفیف از آن رهبران اثرگذار و تاریخ ساز است که به جای تفنگ، کنترل و هدایت رسانه را در دست داشت و بدون اغراق، رزمگاه و میدان مبارزه او، حتی وسیعتر از میدان جنگ غزه و لبنان بود. به همین خاطر، رژیم صهیونیستی به این ارزیابی نهایی رسید که حتی پس از شهادت سید حسن نصرالله و هاشم صفی الدین، رسانهی مقاومت با مدیریت بینظیر محمد عفیف کار خودش را میکند و لاجرم باید او را نیز از سر راه بردارد.
شهید محمد عفیف، مسئول روابط رسانهای حزب الله، در شرایطی در حمله هوایی به ساختمانی در مرکز بیروت جان خود را از دست داد که نقش نظامی مشخصی نداشت اما اثرگذاری سیاسی و اجتماعی او، دست کمی از مشهورترین و مهمترین فرماندهان نظامی مقاومت نداشت. هدف قرار دادن پرسنل و تأسیسات رسانهها با محکومیت سازمانهای بینالمللی و گروههای حقوق بشری مواجه شده است که خواستار حمایت بیشتر از خبرنگاران و کارکنان رسانهها در مناطق درگیری شدهاند. با این حال، رژیم صهیونیستی نشان داده که با حمایتهای مداوم آمریکا و اروپا، در ارتکاب جنایات جنگی برای خود حد و مرزی نمیشناسد و اتفاقاً از دوربین و تریبون هراس بیشتری دارد تا توپ و تفنگ.
چرا رسانهی مقاومت اثرگذار است؟
از دست رفتن محمد عفیف برای مجاهدین میدان رسانه، فقدان و ماتمی بزرگ است. اما به همان اندازه روحیه جهادی و حرفهای را نیز افزایش داده است. چرا که ثابت شد رژیم صهیونیستی، تا چه اندازه از اثرگذاری رسانه مقاومت هراس دارد. به ویژه در طول یک سال گذشته و پس از عملیات تاریخی طوفان الاقصی، استراتژی رسانهای و مطبوعاتی حزب الله لبنان تحت تأثیر تنشها و درگیریهای مداوم با دشمن صهیونیستی قرار گرفت و دانش و تجربهای اندوخته شد که در دو دههی اخیر، نظیر نداشته است.
رسانههای حزب الله مانند شبکه تلویزیون المنار رادیو النور و پایگاه خبری العهد، به عنوان بستری برای گروه برای انتشار پیامها و دیدگاههای خود به مخاطبان جهانی، به شکلی عمل کردند که با امکانات و هزینه مالی پایین، بزرگترین شکستها را بر غولهای رسانهای مورد حمایت صهیونیسم و غرب تحمیل کردند.
البته علاوه بر رسانههای مرسوم و کلاسیک؛ حزب الله در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند ایکس و فیس بوک نیز فعال بوده و از این کانالها برای به اشتراک گذاری اخبار، تبلیغات و پیامهای حمایت از فعالیتهای این گروه به درستی استفاده کرده است. در نتیجه راه بر جریانسازی خبری دروغین بسته شد و حتی دشمنان نیز ناچار شدند در گزارشهای خود، همواره به منابع خبری حزب الله اتکا کنند. در نتیجه حمله محمد عفیف و همراهان او، در واقع یک عملیات روانی است که عمدهترین هدف آن، تضعیف موقعیت مستحکم لبنان در برابر تهدیدات اسرائیل، ایجاد اختلاف میان اجزای اجتماعی آن و ایجاد مانع بر سر راه هرگونه راه حل سیاسی عادلانه برای مسئله فلسطین است.
وقتی که محمد عفیف، دندان دشمن را شمرد
یکی از مهمترین ویژگیهای مکتب صهیونیسم، اتکا به جنگ روانی و بمباران تبلیغاتی برای ترس و اعراب و تحریف واقعیت است. این همان موضوع مهمی است که محمد عفیف به درستی به ابعاد آن پی برده بود و در همان هفتههای نخست پس از عملیات ۷ اکتبر، با همفکری سید حسن نصرالله، راهبرد رسانهای حزب الله را بر اساس این اهداف مهم متمرکز کرد:
ضرورت آگاهیرسانی نسبت به خطرات عملیاتهای جنگ روانی داخلی.
تأکید بر اهمیت وحدت ملی و پایداری مقاومت در لبنان و عدم سقوط در دام تفرقه.
مقابله با تاکتیک قدیمی ارعاب و پرده برداشتن از لافها و بلوفهای جنگی رژیم صهیونیستی.
خنثیسازی شایعات اشغال سریع لبنان در صورت حمله زمینی دشمن به جنوب.
ارائهی مطالب کارشناسی کوتاه و موجز درباره اهداف نمایش توخالی و شکستن دیوار صوتی بر فراز خاک لبنان.
مقابله با ترویج روایتهای منفی درباره لبنان (به عنوان مثال مقابله با سناریوهایی که لبنان را همچون کشوری شکست خورده، غرق در بحران و ناتوان از محافظت از خود نشان میداد)
مقابله با تاکتیک حزب الله هراسی و رو کردن دست نویسندگانی که حزب الله را به عنوان عامل بینظمی لبنان معرفی میکردند.
دشمن در صدد بود با تضعیف موقعیت لبنان، مردم این کشور را به وحشت انداخته و آنها را تحت فشار قرار دهد تا آنها هم حزب الله را برای پذیرش شرایط اسرائیل تحت فشار قرار دهد و فضایی شکل بگیرد که گویی حزب الله لبنان، عامل اصلی تنش و عدم توافق است. اما راهبرد رسانهای محمد عفیف و همکاران او، کاری کرد که اهداف رژیم محقق نشود. آن هم در شرایطی که ایهود اولمرت بارها در روزنامه معاریو ادعا کرده بود که «گشایش جبهه جنگ با حزب الله ممکن است منجر به ناپدید شدن لبنان شود».
پیروزی در جنگِ نابرابر
دست یافتن به ظفر و پیروزی در یک جنگ برابر، نیاز به تجارب بالایی ندارد و کافیست همه چیز را به تسلیحات و پشتیبانی بسپارید. اما برای رسیدن به پیروزی در جنگ نابرابر، فاکتورها و عوامل مهم دیگری دخیل هستند که بدون شک در معادلات مرسوم و همیشگی نمیگنجند. به عنوان مثال، در ۱۴ ماه گذشته در فلسطین و لبنان، صدها خبرگزاری، صدها شبکه تلویزیونی و دهها روزنامه و پایگاه خبری آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی به میدان آمدهاند تا با به کارگیری پیشرفتهترین تجهیزات روز صرف دهها میلیارد دلار بودجه رسانهای و تبلیغاتی، روایت جنگ را به سود صهیونیسم و غرب پیش ببرند.
اما المنار و دیگر رسانههای نزدیک به حزب الله لبنان و محور مقاومت، با وجود برخورداری از امکانات و تجهیزات اندک، پیروزی را در حیطه نرم افزاری و معنویت مسجل کردند و اجازه نداند که روایات دروغین، دنیا را درنوردد. این همان نقطهای است که با اتکا به روایات عینی و حقیقی محمد عفیف و همرزمان او، حتی دانشجویان آمریکایی و انگلیسی هم در حمایت از مظلومیت فلسطین و لبنان به خیابان آمدند. آن را به عنوان یک طرف مانع برای هر راه حلی معرفی کند.
رسانههای صهیونیستی با روشهایی همچون تلاش برای اختلاف افکنی در میان اجزای جامعه لبنان و دمیدن بر آتش حساسیتهای فرقهای، معرفی حزب الله به عنوان مسئول وخامت اوضاع اقتصادی و امنیتی در لبنان، برجسته نمودن نشانههای ویرانی در جنوب لبنان و نسبت دادن آنها به حزب الله به دنبال این بودند که خط مقاومت را به عنوان مهمترین تهدید امنیت ملی لبنان معرفی کنند. در همین حال، به شکلی اغراقآمیز درباره قدرت ارتش صهیونیستی و آسیب پذیری لبنان اظهار نظر میکردند.
اما در میدان عمل، این واقعیت اثبات شد که دشمن نه تنها در جنگ میدان بلکه در جنگ روایتها نیز شکست خورده است. کارزار سیستماتیک رژیم صهیونیستی علیه لبنان، عناصر متعددی از تبلیغات و جنگ روانی را دربر گرفته که با تکیه بر «شایعه»، «اطلاعات نادرست»، «تبلیغات خاکستری» و «تبلیغات سیاه» در صدد تضعیف خط مقاومت بوده است. اصرار رسانههای نزدیک به اسرائیل در استفاده از «منبع ناشناخته» یا مرموز و منابع مبهم یا ساختگی با ادعای نشت اطلاعات از منابع امنیتی، به لطف مجاهدت محمد عفیف و همرزمانش شکست خورد و به نتیجه نرسید.