اخبار بین الملل

من پیشنهاد استعفای مهندس بازرگان را به ایشان دادم/ اعلامیه تند سپاه چه تاثیری در استعفای او داشت؟

خبرگزاری خبرآنلاین

فهیمه نظری: در چهل‌وپنجمین سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان «مسلمان مبارز پیرو خط امام» به سراغ محمدحسین بنی‌اسدی وزیر مشاور در امور اجرایی دولت موقت رفتیم؛ کسی که به واسطه‌ی پستی که برایش در دولت تعریف شده بود در بین اعضای کابینه بیش‌ترین مراوده را با مهندس بازرگان داشت. بنی‌اسدی که اکنون دبیرکل نهضت آزادی ایران است جزو یکی از دو فردی در کابینه است که در همان صبح چهاردهم به مهندس بازرگان پیشنهاد استعفا داد. او آن روز با اشغال سفارت مخالف بود و امروز نیز که چهل‌وپنج سال از آن گذشته همچنان بر موضع خود ایستاده است. مشروح این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

هنگام اشغال سفارت شما کجا تشریف داشتید چطور مطلع شدید و واکنش اعضای دولت به‌ویژه مهندس بازرگان به این موضوع چه بود؟

ما نزدیکی‌های ظهر روز یک‌شنبه ۱۳ آبان از اشغال سفارت باخبر شدیم و بسیار تعجب کردیم. اصلا نمی‌دانستیم ماهیت این حرکت چیست و دامنه‌اش تا چه اندازه گسترده است. روز اول چندان با این موضوع جدی برخورد نکردیم. البته از چند روز پیش از آن احساس کرده بودیم که کودتایی خزنده علیه دولت موقت در حال شکل‌گیری است.

چند روز پیش از این واقعه نیز مهندس بازرگان همراه با دکتر چمران و دکتر یزدی برای جشن استقلال الجزایر به این کشور رفته بودند. در آن‌جا برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا از آنان تقاضای ملاقات کرده و به هتل محل اقامت‌شان رفته بود. آن‌ها اولا در مورد استرداد مبلغ قابل توجهی از پول‌های ایران که در بانک‌های آمریکا بود و دوم درباره‌ی قطعات یدکی هواپیمای اف ۱۴ مذاکره کرده بودند. رادیو تلویزیون که کاملا موضع ضددولتی داشت از این موضوع استفاده‌ی تبلیغاتی وسیعی به منظور آماده کردن مردم برای اعتراض و تحریک علیه دولت موقت کرد. روز دوازده آبان که مرحوم مهندس بازرگان و دکتر چمران و یزدی از الجزایر بازگشتند، این ماجراها تشدید شد؛ بنابراین روز سیزدهم که قضیه‌ی اشغال سفارت پیش آمد ما کمی انتظار داشتیم ولی ابعادش را نمی‌دانستیم.

پس از اشغال سفارت در دولت دو جلسه‌ تشکیل شد؛ یعنی در روزهای چهاردم و پانزدهم هیات دولت تشکیل جلسه داد. در این جلسات کل کابینه به این موضوع معترض بودند؛ چون اعضای هیأت دولت با مخالفت دانشجویان مواجه بودند و جوی علیه‌شان ساخته شده بود. شرایط به گونه‌ای بود که برخی وزرا دیگر نمی‌توانستند در محل کار خود حضور پیدا کنند.

آن‌چه به‌روشنی به خاطر دارم، مربوط به صبح چهاردهم آبان است؛ وقتی به طرف نخست‌وزیری می‌رفتم از رادیو اعلامیه پخش شد که آن را در مسیر شنیدم، این اعلامیه از طرف سپاه بود (در آن مقطع حجت‌الاسلام لاهوتی سرپرستی سپاه پاسداران را برعهده داشت). در این اعلامیه سپاه به‌شدت دولت موقت را می‌کوبید که چرا از اشغال سفارت حمایت نکرده است. این اعلامیه بسیار شدید و برخلاف انتظار بود. چون حداقل انتظار این است که نهادهای حکومتی دیگر از دولت دفاع کنند و مانع از کارهای بی‌نظم و غیرمسئولانه شوند. به هر روی وقتی به نخست‌وزیری رسیدم، مستقیم رفتم خدمت آقای مهندس بازرگان و گفتم چنین چیزی هست و با چنین شرایطی دولت باید استعفا بدهد؛ یعنی بحث استعفا را به عنوان پیشنهاد مطرح کردم. مهندس بازرگان در همان لحظه در کشوی میزش را باز کرد و نامه‌ای را درآورد، گفت: «این نامه‌ی استعفای من است، قبل از این‌که تو بیایی مهندس تاج [وزیر وقت نیرو] تلفن زده و او هم چنین پیشنهادی داده است.» گفتند: «نظرت راجع به متن استعفانامه چیست؟» نامه‌ی استعفا را خواندم دیدم یک جا نوشته بودند که «من استعفای قطعی خودم را به شما رهبر انقلاب تقدیم می‌کنم.» به مهندس بازرگان پیشنهاد کردم که واژه‌ی «قطعی» را خط بزنیم، به خاطر این‌که شاید روزنه‌ای برای گفت‌وگو به وجود آید و مسئله اصلاح شود. ایشان هم این کار را انجام دادند، بعد هم استعفانامه را پاک‌نویس کردند و گفتند بفرستید برای آیت‌الله خمینی رهبری انقلاب. ما هم همین کار را کردیم و استعفانامه رفت.

در این‌جا مهم است که چه اتفاقی افتاد. آن‌چه ما از طریق قرائن و شاهدان عینی می‌دانیم، این است که آیت‌الله خمینی بعضی از مسئولین را دعوت می‌کنند، از جمله مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم باهنر و… در آن‌جا به آن‌ها می‌گویند که چنین استعفایی رسیده، برگردید تهران و موضوع را به ترتیبی اصلاح کنید که مهندس بازرگان ادامه دهد. ولی هنگامی که این آقایان در راه برگشت از قم به سمت تهران بوده‌اند، خبر این استعفا را از طریق رادیو تلویزیون می‌شنوند، بازمی‌گردند، دوباره به آیت‌الله خمینی مراجعه می‌کنند و ایشان را راضی یا قانع می‌کنند که حالا که چنین اتفاقی افتاده باید با استعفا موافقت کرد، که ایشان هم موافقت می‌کنند و دولت موقت کنار می‌رود.

آیا قطب‌زاده سرپرست وقت رادیو تلویزیون را در پخش این اعلام استعفا مقصر می‌دانید یا فکر می‌کنید دست‌های دیگری در کار بوده است؟

به این ترتیب بود که در داخل نخست‌وزیری معاونین نخست‌وزیر از این استعفا باخبر بودند. آقای سید احمد خمینی نیز روز پانزدهم به دفتر نخست وزیری آمده بودند و در یکی از اتاق‌های نخست‌وزیری از طریق یکی از معاونین (حالا نمی‌خواهم اسم ببرم) که کاملا از جریان مطلع بودند، ماجرای استعفا را متوجه می‌شوند. ایشان بعدا در مصاحبه‌ای اعلام می‌کنند که من به خاطر این‌که فکر می‌کردم سیاست‌های دولت موقت درست نیست احساس وظیفه کردم که ماجرای استعفا را به رادیو تلویزیون اطلاع بدهم، تا قبل از این‌که با آن مخالفت شود، آن را پخش کنند. آقای مصطفی قهرمانی در کتابی راجع به صادق قطب‌زاده ذکر کرده که این مصاحبه کجا انجام شده است.

رادیو تلویزیون خبر این استعفا را حدود ساعت ۱۱-۱۱.۳۰ روز پانزدهم اعلام کرد. یعنی استعفا روز چهاردهم داده می‌شود، حدود ساعت ۱۰ صبح روز پانزدهم ملاقات آقای بهشتی و باهنر و… با رهبر انقلاب صورت می‌گیرد، ولی ساعت ۱۱ و نیم خبر از رادیو تلویزیون پخش می‌شود و آیت‌الله خمینی هم در مقابل عمل انجام‌شده قرار می‌گیرند. ایشان به هر روی با استعفا موافقت می‌کنند و طی نامه‌ای از دولت موقت و مهندس بازرگان تشکر می‌کنند و دستور تشکیل دولت شورای انقلاب را می‌دهند.

در این‌جا کسانی که در فکر کنار رفتن دولت موقت بودند عبارت بودند از مرحوم قطب‌زاده، مرحوم حاج سید احمد خمینی و عده‌ی زیاد دیگری به‌ویژه نیروهای چپ، همه‌ی این‌ها در آن سال‌ها مخالف دولت موقت و سیاست‌های معتدل و عقلانی آن بودند. جو انقلابی آن‌قدر شدید و هیجانات آن‌قدر بالا بود که بسیاری از افراد تسلیم این جو بودند. به هر حال آن‌ها کار خودشان را انجام دادند و مهندس بازرگان استعفا داد. این یکی از پیامدهای گروگان‌گیری بود.

البته این موضوع برای دانشجوهایی که سفارت را گرفتند چندان مطرح نبود، آن‌ها فکر می‌کردند دولت موقت ممکن است استعفا دهد ولی هدفی که به آن‌ها گفته بودند، اعتراض به پذیرش شاه توسط آمریکا، و احتمالا انجام کودتایی توسط آمریکایی‌ها مثل کودتای ۲۸ مرداد بود که این کاملا یک قیاس مع‌الفارغ بود. شرایط آن روز ایران با ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ انطباقی با هم نداشتند، در ایران ۵۸ شرایط کاملا انقلابی بود؛ دیگر آمریکا پایگاهی نداشت، ارتشی به آن ترتیب در کار نبود، در حالی که در زمان مرحوم دکتر مصدق هم بخشی از ارتش طرفدار شاه بودند و هم بخشی از شهربانی، بعد هم آمدند در جامعه‌ی ایران پول توزیع کردند. شرایط ۵۸ با ۳۲ کاملا متفاوت بود. شاه این دفعه مریض و در شرف مرگ بود، اصلا آمادگی نداشت که به ایران بازگردد. به هر حال دانشجویان را قانع کرده بودند که این اقدام اعتراض به ورود شاه به آمریکاست؛ ولی بعداً آن کسانی که نیت‌ها و هدف‌های دیگری داشتند روی این موج سوار شدند.

شما عبارت «کودتای خزنده» علیه دولت را به کار بردید؛ از طرفی هم می‌فرمایید که به دانشجوها این‌گونه القا شده بود که اقدام‌شان در اعتراض به رفتن شاه به آمریکا و نگرانی از کودتا بوده است. این «کودتای خزنده» از جانب چه کسانی صورت می‌گرفت؟ فکر می‌کنید به مرحوم سید احمد و خوئینی‌ها و… ختم می‌شد یا القائاتی بود از جانب گروه‌های چپ‌گرا و شوروی؟

در آن برهه حزب توده، نیروهای چپ و… جو را بسیار پرتنش کرده بودند. حتی نیروهای ملی مثل دکتر پیمان و آن تشکیلاتی که داشت [جنبش مسلمانان مبارز] همه شعارهای حزب توده را سر می‌دانند. ما یک بار به مرحوم دکتر بهشتی پیام دادیم که این شعارهایی که دانشجویان پیرو خط امام و شما در حزب جمهوری اسلامی می‌دهید مبنی بر این‌که «مصادره کنیم» و… اسلامی نیست. ایشان پاسخ دادند: شعارهایی که حزب توده سر می‌دهد این‌قدر رادیکال است اگر ما چنین شعارهایی ندهیم، از آن‌ها عقب می‌افتیم. یعنی حتی نیروهای مسلمان نیز در موضعی قرار گرفته بودند که خود را ملزم به سر دادن شعارهای بسیار تند می‌دانستند. در چنین جو شدید انقلابی و هیجانی‌ای، حتی نیروهای نزدیک به دولت موقت هم از آن راضی نبودند و می‌گفتند باید خیلی انقلابی‌تر، هیجانی‌تر و قاطع‌تر عمل کرد. ایرادی که همه‌ی آن‌ها به دولت وارد می‌کردند این بود که چرا قاطعیت ندارد، مثلاً با اعدام‌ها، مصادره‌ها و خشونت‌ها موافقت نمی‌کند.

در چنین شرایطی شاید مرحوم مهندس بازرگان که خودش سابقه‌ی ۶۰ ساله مطالعه و مبارزه داشت و برای عقلانیت، آزادی، دموکراسی و ارزش‌های اخلاقی وارد فعالیت شده و مبارزه کرده بود، تنها فرد یا از معدود افرادی بود که تا آخر در مقابل این جو ایستادگی کرد و از آن منحرف نشد؛ بنابراین نیروهایی بودند که می‌خواستند ایشان کنار برود و این را می‌شد در رفتار افراد به‌روشنی مشاهده کرد. نمونه‌اش همان اعلامیه‌ی شدیدالحن سپاه علیه دولت بود که صبح روز چهاردهم از رادیو تلویزیون پخش شد و دولت موقت را محکوم کرد که چرا از حرکت دانشجویان پیرو خط امام حمایت نکرده است. بعداً معلوم شد که آن اعلامیه که به امضای آقای لاهوتی فرمانده سپاه بود، توسط سپاه نوشته نشده است! این را آقای لاهوتی در سال ۱۳۵۹ در یک مهمانی افطار، به مرحوم مهندس بازرگان گفته بود. در آن مهمانی افطاری مرحوم مهندس بازرگان از ایشان سوال می‌کنند که «این چه اعلامیه‌ای بود شما روز چهاردهم دادید؟!» ایشان می‌گویند: «به شما می‌گویم داستانش چیست ولی تا زنده هستم آن را برای کسی نگویید.» بعد از فوت مرحوم لاهوتی، مهندس بازرگان تعریف کردند که سرّ آن نامه چه بوده است. مرحوم لاهوتی به مهندس بازرگان گفته بودند که نامه را مرحوم آقای سید احمد خمینی نوشته بودند و چون سید احمد آقا در آن برهه به عنوان نماینده‌ی رهبر انقلاب شناخته می‌شدند، سپاه آن نامه را می‌پذیرد و با امضای آقای لاهوتی منتشر می‌کند. به هر روی نیروهایی که خواستار استعفای دولت موقت بودند موفق شدند و نهایتا این استعفا صورت گرفت و چون این‌ها به صورت سیستماتیک عمل کردند، بعضی از دوستان ما در همان سال گفتند که این مثل یک «کودتای خزنده» بوده است؛ بنابراین این عبارت از آن‌جا می‌آید نه از من. یعنی آن موقع توسط بعضی از اعضای دولت از جمله مرحوم دکتر یزدی به کار گرفته شد.

مهندس توسلی در گفت‌وگویی راجع به اشغال سفارت، درباره‌ی استعفای مهندس بازرگان گفته‌اند: «استعفا از قبل داده شده بود و واقع‌بینانه نیست بگوییم استعفا معلول تسخیر بوده است.» آیا این‌گونه بوده یا این‌که نه ایشان نیتی برای استعفا نداشتند و این اتفاق موجب شد که همان‌طور که فرمودید یکی از معاونان و شما پیشنهاد استفعا بدهید و ایشان بپذیرند؟

از همان اوایل سال ۵۸ مطبوعات به شیوه‌ی اداره‌ی کشور معترض شدند، به عنوان مثال در فروردین‌ماه صحبتی شد از قم که در نخست‌وزیری در ظرف‌های طلا غذا می‌خورند، کارمندان زن بی‌حجاب‌اند و مورادی از این قبیل که اصلاً صحت نداشت. ظرف طلایی در کار نبود، خانم‌هایی هم که در آن‌جا کار می‌کردند همان‌هایی بودند که از قبل در نخست‌وزیری حضور داشتند و هنوز تغییراتی رخ نداده بود. یادم است که همان زمان آقای مهندس بازرگان گفتند که با وجود چنین اخباری ما باید استعفا دهیم. ولی همان موقع ایشان در سفری به قم اعتراض‌شان را نسبت به این‌گونه اخبار با آیت‌الله خمینی مطرح کردند و موضوع فیصله یافت. باز در اردیبهشت‌ماه اعتراضاتی از جانب دولت مطرح و نامه‌ی مفصلی به رهبری انقلاب نوشته شد که وقتی دولتی مستقر است و مسئولیت دارد ده‌ها جای دیگر نمی‌توانند تصمیم‌گیری کنند که با کار اداره‌ی مملکت و مسئولیت‌های حکومت تعارض و تناقض داشته باشد. چند بار این عدم رضایت و تمایل به استعفا توسط مهندس بازرگان مطرح شده بود و شاید هم اگر حتی این گروگان‌گیری انجام نمی‌شد این استعفا در ظرف ماه‌های بعد صورت می‌گرفت. ولی تا آن‌جا که من می‌دانم داستان روز چهاردهم آبان به این ترتیبی است که بنده اعلام کردم. آن روز اولین باری بود که استعفا به صورت کتبی درآمد و پیشنهاد آن را دو تن از وزرا به بازرگان پیشنهاد کرده بودند. در مقابل این استعفا هم هیچ کدام از وزرا در شرایطی که وجود داشت اعتراض نکردند. به این ترتیب گروگان‌گیری ممکن است علت تامه‌ی آن بود که منتهی شد به استعفای کتبی، اگر گروگان‌گیری نشده بود شاید این استعفا صورت می‌گرفت ولی در زمان دیگر.

ولی این‌گونه نبود که مثلا روزهای پیش از اشغال سفارت ایشان استعفای‌شان را نوشته باشند. یعنی ایشان این استعفا را دو سه روز قبل از اشغال سفارت ننوشته بودند، درست است؟

نخیر، همان صبح چهاردهم و پس از آن اعلامیه‌ای که به نام سپاه منتشر شد و به دولت شدیدترین حمله را ‌کرد، مرحوم مهندس بازرگان استعفانامه‌شان را برای رهبری انقلاب نوشتند. در آن نامه استدلال ایشان این بود که «نظر به این‌که دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف نظرها انجام وظایف محوله و ادامه‌ی مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر، نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب، بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد.» یعنی باز هم اگر اقدام مثبتی از سوی مرحوم دکتر بهشتی و… می‌شد، ماموریت مهندس بازرگان در دولت ادامه پیدا می‌کرد. اطمینان دارم که مرحوم مهندس بازرگان راضی به استعفا نبود، بلکه برای اعتراض استعفا داد. ایشان مایل بود ماموریت‌هایی را که درباره‌ی برگزاری انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری داشت انجام دهد ولی بدون تکمیل ماموریت‌هایی که از ابتدا به ایشان احاله شده بود مجبور به استعفای اعتراضی شد.

در نهایت به عنوان یکی از اعضای دولت موقت، پیامدهای اشغال سفارت را چه می‌دانید؟

انقلاب اسلامی ایران در سطح جهانی اعتبار و شکوهی داشت. حتی در آمریکا که ما آن را مخالف ایران می‌دانیم، یک استاد دانشگاه پنسیلوانیا و همسرش برای من تعریف می‌کردند (من آن موقع برای دفاع از پایان‌نامه‌ام به آمریکا رفته بودم) که ما وقتی پای تلویزیون می‌نشستیم و می‌دیدیم یک روحانی با دست خالی در مقابل شاه و آمریکا ایستاده این‌قدر متاثر می‌شدیم که می‌گریستیم. در این حد با انقلاب ایران همدلی وجود داشت. خب چهره‌ی ایران که تا این اندازه در سطح جهان به زیبایی انعکاس یافته بود با اشغال سفارت، تبدیل به چهره‌ای سیاه شد و از آن پس این‌گونه برداشت شد که بله ایران تهدیدی است برای جهان؛ چراکه ضوابط بین‌المللی و حقوق بشر را رعایت نمی‌کند. گروگان‌گیری می‌کند و چشم‌های‌ گروگان‌ها را می‌بندد و از آن‌ها به عنوان وجه‌المصالحه استفاده می‌کند. به این ترتیب یکباره چهره‌ی انقلاب اسلامی در سطح جهان مخدوش و به آن آسیبی جدی وارد شد.

پیامد دیگرش این بود که دولت موقت استعفا داد و آن راه عقلانی که قرار بود در راستای دموکراسی، حقوق انسانی، پیشرفت و توسعه طی شود، رادیکالیزه شد و به جای مبارزه با استبداد و فرهنگ استبدادی، موضوع مبارزه با امپریالیسم مطرح شد و تسلیم شدن در مقابل جوی که حزب توده و بعضی از نیروهای رادیکال ایجاد کرده بودند. این جو به قدری شدید بود که حتی بعضی از دانشجویان پیرو خط امام مثل ابراهیم اصغرزاده بعدها گفتند ما گروگان‌گیری کردیم ولی خودمان هم گروگانِ گروگان‌گیری شدیم.

پیامد دیگر، خصومت‌آمیز شدن روابط ما کشورهای دیگر شد؛ به علت این گروگان‌گیری سیاست خارجی ما به سیاستی خصومت‌آمیز تبدیل شد و ما تقریبا یک روند مبارزه را با بسیاری از کشورهای غربی و منطقه در پیش گرفتیم. امروز یکی از نیازهای عمده‌ی ما بعد از ۴۵ سال، این است که سیاست خارجی‌مان را تغییر دهیم و روابط‌مان با کشورهای منطقه و دنیا صلح‌آمیز و منطقی شود به گونه‌ای که همه در مقابل ما موضع‌گیری نکنند. ما بحران‌های متعدد و مکرری را طی ۴۵ سال گذشته در زمینه‌ی روابط خارجی تجربه کردیم که مهم‌ترین آن‌ها حمله‌ی عراق به ایران بود که هشت سال منابع و جوان‌های ما را از بین برد.

وجود تحریم‌ها از عواقب دیگر این اقدام بود که از همان زمان گروگان‌گیری شروع و همین‌طور اضافه شد تا حالا که می‌بینیم چه صدماتی به اقتصاد ما وارد کرده است.

علاوه بر آن، شش هفته پس از اشغال سفارت، شوروی سابق بی سر و صدا افغانستان را اشغال کرد و بعد هم پیامدهای آن که منتهی شد به وضعیتی که امروز جامعه‌ی افغانستان با آن روبه‌روست.

البته اشغال سفارت موجب به وجود آمدن وفاق در ایران حول دشمنی با آمریکا هم شد؛ ما اشدا علی‌الکفار را دنبال کردیم ولی رحما بینهم را فراموش کردیم و در جامعه‌مان شکافی بین دولت و ملت به وجود آمد که همچنان ادامه دارد. وظیفه‌ی ما این است، اکنون که آقای پزشکیان راجع به وفاق ملی صحبت می‌کنند بکوشیم این شکاف را کاهش دهیم و وفاق را براساس محبت، دوستی و همبستگی به وجود آوریم تا حول محور دشمنی با یک عامل خارجی.

چطور اشغال افغانستان توسط شوروی را از پیامدهای اشغال سفارت می‌دانید؟

تمام اخبار آن موقع راجع به گروگان‌گیری بود؛ بنابراین آمریکا توجه نداشت که شوروی چه می‌کند. شوروی هم خیلی ساده افغانستان را گرفت.

چه درس‌هایی از این ماجرا می‌گیریم؟

از جوسازی پرهیز کنیم؛ چون در جوسازی عقلانیت مورد غفلت قرار می‌گیرد و موجب می‌شود یک ملت راه‌های اشتباهی را دنبال کنند. ابن‌سینا جمله‌ی قابل تاملی دارد، می‌گوید: «اگر شما برای یک اشتباه هزار دلیل هم بیاورید می‌شود هزار و یک اشتباه.» اگر ما مرتکب اشتباهی شدیم که طی آن گروهی غیرمسئول چنین تصمیمی را گرفت و بعدا توسط مسئولین حمایت شد و کار را پیچیده‌تر کرد، ۴۴۴ روز به طول انجامید، چهره‌ی انقلاب را به‌شدت مخدوش کرد و ما را به‌تدریج به جایی که اکنون هستیم رساند، توجیه نکنیم که بله این دانشجوها پاک بودند و نظری نداشتند و… چون این توجیه می‌شود همان هزار و یکمین اشتباه. نه، این اقدام توجیه ندارد، اگر آن موقع آمریکا بد بود و توطئه می‌کرد، راه‌حلش ساده بود؛ اعلام قطع‌رابطه طبق موازین بین‌المللی. چرا باید این کار را می‌کردیم که دامن‌گیرما شود و هزار آسیب دیگر به ما وارد کند؟! ضمن این‌که خودم از مرحوم مهندس بازرگان شنیدم که می‌گفت [نقل به مضمون]: «در آن ۹ ماه فعالیت دولت موقت، ما ندیدیم که آمریکایی‌ها توطئه ‌کنند. هر سفارتی اطلاعات جمع‌آوری می‌کند؛ یعنی آن‌ها بیکار نمی‌نشینند ولی نشانی از این‌که بخواهند دولت را سرنگون کنند، ندیدیم.»

۲۵۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا