مَلک الشعرایِ مُلک ایران – تسنیم
۱۳۸ سال از تولد مردی میگذرد که شاعر ایران و آزادی بود. میراث بهار برای فرهنگ و تمدن ایران بیش از هر شاعر دیگری است که پیش از او عنوان «ملکالشعرا»یی داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدتقی ملکالشعرای بهار زندگی پر فراز و نشیبی داشت؛ شاید بتوان زندگی او را در دردمندی و تسلیم نشدن خلاصه کرد. او دردمند وطن بود و هرگز در برابر سختیهای این راه، از پا ننشست.
بهار از همان اوان کودکی بارقههای ادبی در وجودش زبانه کشید و نشان داد که فرزند خلف پدری است که سالها با شعر انس دارد و با دغدغه فرهنگ ایران زندگی میکند. اما پدر برخلاف محمدتقی علاقهای به سپری کردن روزگار فرزند با شعر و ادب نداشت، آرزو داشت فرزندش به جای تورق دیوانهایی که خود او صدها بار خوانده و از بر است، تاجری شود در بازار مشهد و به جای شعر و کتاب و سیاست، به شمار ارقامی بپردازد که میتواند رونق زندگیاش باشد. مرگ نابهنگام پدر، سرآغازی شد برای محمدتقی جوان؛ راهی که سرنوشت فرهنگ و ادب ایران را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.
از جالبترین نقاط زندگی بهار، انتخاب او به عنوان ملکالشعراست که پس از پدر، به پسر رسید. ناصرالدین پروین در کتاب «دلمشغولیهای بهار»، درباره این انتخاب مینویسد که محمدکاظم صبوری درگذشت و منصب ملکالشعرایی آستان قدس خالی ماند. محمدتقی میرزا رکنالدوله هم درگذشته بود و اینک علینقی میرزا با همان لقب در شرق کشور شاهنشاهی فرمانروایی میکرد. آن والی متولی با اصرار و تلاش شاعران دواطلب این شغل روبهرو شد؛ اما پسر جوان ملکالشعرای پیشین، مردهریگ معنوی و مادی پدر را میجست. ناگفته پیداست که آن شاعران داوطلب و دوستان و هوادارانشان در آستانه، خواست جوانک را برنمیتافتند. چنانکه میدانیم، نه تنها او را شایسته این مقام و آن درگاه نمیدانستند، ناجوانمردانه، بدگمانیهایی درباره دزدی آثار دیگران بر او بستند. گفتند شعرهای پدر و سرودههای بهار شروانی را دزدیده است. قرار شد در پیشگاه والی از او امتحان حضوری بگیرند و بدیههسرایی و استقبال و اقتفا و تضمین بخواهند. چنین شد و محمدتقی خان بهار، در ستیزههای پی در پی و دشوار ادبی به پیروزی رسید. …
هرچند گفته میشود که بهار این لقب را دوست میداشت و حتی سالها پس از اعطای آن، در امضای نامهها از این تعبیر استفاده میکرد، اما محدود کردن او به «ملکالشعرا»یی- چنان که شاعران پیشین بودهاند- جفایی است در حق شاعر آزادی و وطن. بهار ملکالشعرا بود، اما زیست ملکالشعرایی نداشت. سبک و سیاق شعر و کلامش و شیوه زندگی او گواه آن است که میان او با آنچه شاعران پیشین این لقب را داشتهاند، فاصله از زمین تا آسمان است.
احمدرضا بهرامپور عمران، نویسنده و پژوهشگر، در یادداشتی در اینباره مینویسد: از محمدتقی بهار، این ستایشگرِ ایران و آزادی، اغلب با عنوانِ «ملکالشّعراء» یادمیکنیم. همروزگارنش نیز بهخصوص در اخوانیّهها و نامهنگاریها او را «مَلِک» خطابمیکردند که تعبیری محبتآمیز و کوتاهشدهٔ «ملکالشعراء» است.
اگر مرادمان از «ملکالشّعراء»، در اشاره به بهار «ملکالشعراءِ آستانِ قدسِ رضوی» باشد، تعبیرِ درستی است؛ اما گویا گاه بهاشتباه بهار را ملکالشّعراءِ شاهانِ قجری یا پهلوی و درنتیجه شاعری درباری پنداشتهاند؛ یا دستکم از کلام چنین نیز میتوان برداشتکرد .
به گفته او؛ ملکالشّعرایی (یا امیرالشّعرایی و رئیسالشّعرایی) منصبی رسمی بود که از میانِ شاعرانِ کهن کسانی همچون عمعق و برهانی و صائب بدان شناختهشدهاند. براساسِ حکایتِ پنجمِ چهار مقالهٔ نظامیِ عروضی، میدانیم که امیرمعزّی امیرالشّعراءِ ملکشاهِ سلجوقی بود. و برپایهٔ حکایتِ هشتم از همین اثر عمعق صاحبِ چنین منصبی در دربارِ خاقانیان (در ماوراءِالنهر و ترکستان) بود. و در همین دربار، رشیدی «سیّدالشعراء» بود و ماجرای منافسهٔ او با عمعق خواندنی است؛ آنجاکه عمعق شعرِ رشیدی را بینمک خوانْد و رشیدی، شعرِ خود را شهد و شکر و بینیاز از نمک، و در مقابلْ شعرِ عمعق را شلغم و باقالایی خواند که احتیاج به نمک دارد! در عصر قاجار محمودخانِ صبا (نوهٔ فتحعلیخانِ صبا) چنین جایگاهی داشت. و چنانکه از همین نمونهها پیداست، چنین منصبی الزاماً بیانگرِ بزرگیِ هیچ شاعری نبود. مهدیِ حمیدی آنجاکه سروده «گر تو شاهِ دخترانی من خدای شاعرانام» گوشهٔ چشمی به چنین مرتبهای داشت.
این منصب، خاص فرهنگِ ایرانی نیز نبود و تِد هیوز (1998_1930) در یکی دو دههٔ پایانِ عمرش، ملکالشعراء انگستان بود. در فرهنگِ عربی نیز شوقیبکِ مصری (متوفّی به قرن 20) که گاه رویکرد و جایگاهِ او را با مرتبهٔ بهار و اقبالِ لاهوری میسنجند، چنین منصبی داشت.
ملکالشّعراییِ آستانِ قدسِ رضوی نیز، اگرچه منصبی اعطایی و رسمی بود اما ماهیّتی مذهبی و آیینی داشت. دربارهٔ پیشینهٔ این منصب چیزی نمیدانم اما اینقدر میدانیم که بهار پس از درگذشتِ پدرش (میرزا محمد کاظمِ صبوری، صاحبِ این مرتبه در عهدِ ناصری) درعینِ جوانی (18 سالگی) و پس از سرودنِ شعری در مدحِ مظفرالدینشاه به درجهٔ ملکالشّعراییِ آستانِ رضوی نائلآمد. اینقدر نیز میدانیم که پس از درگذشتِ بهار، در فاصلهٔ سالهای 1356_1336، این منصب از آنِ شاعری منقبتسرا بهنامِ قاسمِ رسا بود.
بهرامپور تأکید میکند: اگر بهار را که بهحق «شاعرِ آزادی»اش میخوانند، ملکالشّعراء درمعنای رسمی و متعارفِ آن بشماریم، جفایی است که در حقّ او و جایگاهِ شعریاش رواداشتهایم. و در آن صورت او چگونه جرأت و جسارتِ آن را مییافته که بهکرّات مظفرالدینشاه را پند دهد و حتی محمدعلیشاه را سرزنشکند و نیز در کنارِ ستایشهای گاه مصلحتاندیشانه و دولتمردانه، رضاشاه را سفارش و سرزنش کند و بارها نیز به زندان افتد و… ؟!… .
بهار در دورهای جریانساز در ادب فارسی ظهور کرد. شعر و ادب فارسی در دوره مشروطه قدم در وادی جدیدی گذاشت که تجددطلبی، وطن و آزادی محورهای اصلی آن را تشکیل میداد. در این میان، نقشی که بهار در کنار سخنورانی چون میرزاده عشقی، فرخی یزدی، دهخدا و نسیم شمال ایفا کرد، بیبدیل است. او هرچند ملکالشعرا بود، اما سخن را در بند و گرفتار مَلک نکرد؛ میتوان گفت او بیش از آنکه شاعر دربار باشد، ملکالشعرای مردم ایران بود.
قصاید بهار نه تنها از منظر زبان در اوج بود، بلکه شعر او از حیث محتوا و جریانسازی نیز قابل تأمل است. عزتالله فولادوند، پژوهشگر، در «این حله تنیده ز دل» درباره وجه تمایز قصاید بهار با همعصران خود مینویسد: عصر ایستایی استبداد شاهان قاجار، به طور کامل به مدیحهپراکنی و چاپلوسی و هرزهدرایی تن درداده و رسالت اجتماعی خود را از یاد برده بود سرانجام به حکم جبر تاریخ به حرکت درآمد، موج برداشت و پیام روشن انقلاب مشروطیت را با خود به ولایات و شهرها و خیابانها و کوی و برزنها برد و بر زبان تودهها جاری ساخت تا آنان را به ستیز و رویارویی با استبداد محمدعلی میرزا و همدستانش بشوراند و به خیزش و هیجان درآورد. از این رو، شعر روزگار مشروطه ندای آزادیخواهی و حقطلبی مردمی بود که در طول تاریخ هزاران ساله خود همواره از رسیدن به امیدها و آرزوهای فردی و اجتماعی خویش دور نگاه داشته شده بودند.
… قصیدههای بهار و ادیبالممالک فراهانی پس از گسستن از مدح و منقبتهای مرسوم و مکرر و پیش پا افتاده، و پیوستن به رودخانه بیقرار و متلاطم مشروطیت همچنین کارهای سیداشرفالدین حسینی (نسیم شمال) و دهخدا و ایرج و عارف و عشقی و فرخی با آن زبان و بیان روشن، پیامآور خواستها و آرزوهای ملت ایران بودهاند در آن روزهای آیندهساز و به یاد ماندنی.
انتهای پیام/