اخبار فرهنگی

کسی که در ایران شعر را نفهمد، نمی‌تواند ارتباط را بفهمد

خبرگزاری مهر

کسی که در ایران شعر را نفهمد، نمی‌تواند ارتباط را بفهمد

به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم بزرگداشت هادی خانیکی به پاس یک عمر فعالیت مستمر و اثر بخش در حوزه ارتباطات و رسانه عصر جمعه ۲۷ مهر در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.

محمدرضا شفیعی کدکنی، احمد مسجد جامعی، محمد بهشتی، یونس شکرخواه، سیدفرید قاسمی، غلامرضا کاظمی دینان و … ازجمله حاضران در این‌مراسم بودند.

اولین‌سخنران این‌مراسم احمد مسجدجامعی بود که گفت: یکی از ویژگی‌های او این است که خیلی طبیعی برخورد می‌کند؛ شما شأن و مرتبت علمی ایشان را با مقالات ترجمه‌ها و غیره دیده‌اید، اما به همین راحتی و به همین سادگی است. به نظرم یکی از ویژگی‌هایی که او دارد، فضیلت استفاده از عقلانیت است که بسیار مهم است. یعنی بنا به وضعیت زمانه راه‌هایی را انتخاب می‌کند که به بهبود شرایط اجتماعی کمک کند و البته این شرایط اجتماعی را از طریق گسترش آزادی‌های مدنی تشکل‌ها و نهادها پیگیری می‌کند. جنبه نهادی آن یک بحث است و جنبه فردی یک بحث دیگر.

وی ادامه داد: در شرایط دشواری که برای فرهنگ، آموزش عالی و جامعه پیش می‌آمده آقای خانیکی به جد پیگیر حل مسائل و مشکلات گروه‌های مرجع و مردم بوده است؛ گروه‌های مرجعی که در شرایطی بی‌پناه می‌شدند و به صورت‌ها و شکل‌های مختلف مورد ظلم واقع می‌شدند و شرایط دفاع از خودشان برایشان فراهم نبود. آقای خانیکی بدون اینکه کسی بداند پی‌گیر مسائل می‌شد. در دوره پیش از انقلاب، او به سازمان مجاهدین خلق می‌رود اما این ظرفیت را دارد که با این فضا تا کجا می‌شود همراهی کرد؛ آنجایی که فاصله‌گذاری می‌شود که این فضا نمی‌تواند به جامعه و فرهنگ ایران کمک کند، او فاصله می‌گیرد.

سپس سید فرید قاسمی گفت: آقای دکتر خانیکی شخصیتی چند ساحتی است که بیشتر به کدخدا گزینی علاقمند است و هیچگاه دوست ندارد کدخدا شود. حیطه، حوزه، عرصه، قلمرو و فضای آقای دکتر خانیکی محدود نیست؛ گستره کاری او بسیار وسیع، چند ضلعی و چند جانبه است.

وی ادامه داد: دکتر خانیکی، یک آموزشگر صرف نیست. او آموزشگری نهاد ساز و نسل پرور است که آن هم به دو رده تقسیم می‌شود؛ رده‌ای که همکاری‌های جمعی داشته و رده‌ای که فقط کار فردی خود او بوده است. ممکن است برخی کارهای او به نام دیگران ثبت و ضبط شده باشد ولی در پشت صحنه و اندیشه اولیه و اصلی، آقای دکتر خانیکی بوده است. او تأسیس دو مرکز گسترش آموزش رسانه‌ها و مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها -که متأسفانه در اسفند ۱۳۷۵ این دو مرکز مفید را در هم ادغام کردند- انتشار فصلنامه رسانه، تشکیل انجمن‌های علمی و نشری‌های گوناگون در حوزه‌های فرهنگ و رسانه، تأسیس دوباره دانشکده علوم ارتباطات تا مقطع دکترا و ده‌ها خدمت دیگر داشته است. امیدواریم خدمات علمی و فرهنگی مؤثر دکتر خانیکی استمرار داشته باشد.

سپهسالاری که لباس سربازیش را از تن در نیاورده

در ادامه سید محمد بهشتی به سخنرانی پرداخت و گفت: آشنایی من با آقای خانیکی فکر می‌کنم ۳۵ سالی می‌شود، در مناسبت‌های مختلف ارتباط داشته‌ایم و همیشه صمیمی بوده‌ایم. اگر قرار باشد که یک فرهنگ لغت تنظیم کنیم و جلوی واژه‌ها به جای نوشتن عکس (تصویر) بگذاریم، عکس (تصویر) بی‌تکلفی، هادی خانیکی است. او یک سپهسالاری است که لباس سربازیش را از تن در نیاورده است.

وی افزود: امروزه یکی از معیارهایی که برای اندازه‌گیری داریم سواد است. اما چیز مهم‌تری هست که شعور است. شعور و سواد دو چیز هستند و از مصادیق آدم‌های باشعور و باسواد آقای هادی خانیکی است. یکی از نشانه‌های شعور اُنس با شعر است؛ چون شعر عرصه بیان شعور است و چیزهای دیگر عرصه بیان شعور نیستند. شعور فهم در روشنایی است و سواد فهم در تاریکی. شعور معادل دانایی است. آقای خانیکی انسان باشعوری است و همین می‌شود یک ارزش فوق‌العاده زیاد و غالب در او.

هفت «ح» در وجود خانیکی

در ادامه مراسم سید غلامرضا کاظمی دینان گفت: من یک سری ویژگی‌ها در آقای خانیکی دیدم که آن را به هفت “ح” تقسیم کردم. اولینش حد است؛ هیچ وقت ندیدم بیش از حدی که هست خود را بالا ببرد و اجازه هم نمی‌داد کسی بی‌دلیل ایشان را بالا ببرد و از طرفی هم بیش از حد کسی به او احترام نمی‌گذاشت. دوم، حق و حقوق است؛ هیچ وقت حق و حقوق کسی را پایمال نمی‌کرد و حتی دفاع می‌کرد. حرمت، سومین است؛ به کرامت انسانی اعتقاد داشت، به همه کس احترام می‌گذاشت و حرمت انسان‌ها را نگه می‌داشت. ح چهارم، حریم است؛ به حریم خصوصی کسی ورود نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد به حریم خصوصی‌اش ورود کنند. ح پنجم، حسن خلق اوست. ح ششم، حسن نیت است؛ ندیدم که کسی را قضاوت کند و اگر درباره کسی صحبت کند، حتماً مثبت است. آخرین ح، حامی‌گری و حمایت است؛ همیشه حامی است. دانشجوهایش می‌گویند که ایشان واقعاً حمایتشان می‌کرده و او به مسئولیت اجتماعی اعتقاد دارد. کسی که این هفت ح را دارد از آدمیت عبور کرده و انسانیت دارد. او یک انسان واقعی است که اگر می‌خواهیم مثال بزنیم و کسی را مقایسه کنیم، با ایشان باشد.

سپس بیژن شکرریز سخنرانی کرد و گفت: ما چیزی به عنوان فیلمنامه در سینما داریم. یک فیلمنامه وقتی به دست کارگردان می‌رسد چندین سکانس دارد؛ او وقتی یک سکانسی را برای بازیگر اصلی آماده می‌کند، به آن می‌گوئیم دکوپاژ و پلان بندی کردن تا بتواند آن بازیگر، شخصیت و نقش را بازی کند.

وی افزود: اجازه دهید که بگویم یک سکانسی دارم که بازیگر اصلی آن دکتر هادی خانیکی است و قرار است آن را پلان‌بندی و دکوپاژ کنم که این پلان‌ها تدوین شده و یک سکانس کامل شود؛ پلان اول، انسانیت. پلان دوم، شرافت و شریف بودن. پلان سوم، به واقعیت حمایت کننده. پلان چهارم، معلم بزرگ. پلان پنجم، مردی که استقامت دارد. پلان ششم، مردی که فقط حقیقتگو و حقیقت جوست. پلان هفتم، انسان سرشار از مهربانی که یک اینسرت (insert) کنار این پلان می‌گذارم از بزرگی دریاها و سبزترین سبزه‌ها. در پلان پایانی نیز از خانم دکتر ژاله آموزگار وام گرفتم که دکتر هادی خانیکی چه خوب شد که به این دنیا آمدی!

انسانی بی‌تکلف، بی‌تکبر و مهربان

سخنران بعدی این‌مراسم رضا قوی‌فکر بود که گفت: من قبل از انقلاب روزنامه نگار بودم و آقا هادی بعد از انقلاب؛ من او را وقتی که هنوز این القاب و سمت‌ها را نداشت می‌شناسم و فکر می‌کنم این افتخار بزرگی است که در آن زمان که آن سمت‌ها و عناوین نبوده، شما آنقدر دوست داشتنی بوده‌اید. بسیار عزیزان انقلابی پس از انقلاب به روزنامه کیهان و تحریریه آن آمدند اما هیچ کدامشان به اندازه شما محبوب نبودند؛ شما بسیار انسان دوست داشتنی‌ای هستید، انسانی بی‌تکلف، بی‌تکبر و مهربان. افتخار می‌کنم که امروز در مراسم تقدیر و تجلیل شما شرکت می‌کنم. شما از آن بیماری درس بزرگی به ما دادید؛ درس صبوری و درس استقامت. آرزو می‌کنم که سایه‌تان روی سر ما باشد و همیشه سلامت و تن‌درست باشید.

خانیکی، خودش، خودش را معالجه کرد

در بخش بعدی این‌مراسم، بهروز بهزادی گفت: وقتی آقای خانیکی درگیر بیماری شدند، به ما یک یادداشت، درباره بیماری‌شان در روزنامه اطلاعات دادند. در واقع این یادداشت شاید از نظر نگاه ما یک امر شخصی بود و یک امر اجتماعی نبود اما به قدری این یادداشت‌ها زیبا بود که خود من به عنوان کسی که باید قاعدتاً می‌خواندم و بعد برای چاپ می‌رفت منتظر بودم که بخش دوم آن بیاید و بخش سوم، چهارم و … حتی زمانی که تمام شد گرفتار یک نوع خماری عاطفی شدم. آقای دکتر خانیکی می‌توانست یادداشت‌ها را ادامه هم بدهد، حالا مثل اینکه قرار بود کتابش هم چاپ شود. جزو نادرترین مطالبی بود که خواندم و لذت بردم. روز آخری که یادداشت‌ها تمام شد و من چیزی نداشتم این فکر به ذهنم رسید که آقای دکتر خانیکی، خودش، خودش را معالجه کرد. آنقدر دینامیسم مغزی او درباره پیروزی بر بیماری قوی بود که واقعاً می‌گویم عامل معالجه، خودشان خودشان بودند.

یونس شکرخواه نیز به عنوان سخنران بعدی گفت: هر کسی تلاش کرد درباره ارتباطی که در سال‌ها با هادی داشته است، یک وجهی از هادی را بگوید. این مرد شبیه یک کریستال است، یعنی با هر چرخشی یک وجه دیگر و یک تلالوی دیگر در او می‌بینید. دورها، دیرها و قرن‌ها پیش، معرفت، شرف و حرمت معنا داشت؛ اما زبان که باز کردیم بگوییم حرمت، شرف و معرفت چیست، آنها محو شدند چون آنها را به برداشت‌های خودمان فرو کاستیم. واقعاً آنچه که درباره این گفتند، برای شما شاید خاطره یا یک ذهنیت و دریافتی است، ما با او زندگی کرده‌ایم. من از هولناک‌ترین سختی‌ها توسط هادی عبور داده شدم و دیده‌ام که او در زندگی با سختی‌ها چه کرده است. دو دوست عزیزم، شجریان و مرتضی ممیز و برادرم با سرطان رفتند؛ این مرد انتقام هر سه را گرفت. آنچه نوشت سرطان را لو داد، ترسش را نابود کرد و نشان داد که این پدیده پیش از اینکه مضمون و کنش باشد، فرم است که او آن را شکست و یک ادبیاتی در حوزه درد به مجموعه اضافه کرد.

وی افزود: هادی نثر بی‌نظیری دارد. من چیزی از والتر بنیامین خواندم که این مرد در ذهنم جلوه‌گر شد. بنیامین سه ویژگی برای متن خوب قائل است؛ یک، متن خوب معماری دارد. دو، متن خوب موسیقی دارد. سوم، متن خوب مثل پارچه است و تار و پود دارد. من به عنوان یک روزنامه نگاری که ۳۵ سال روزنامه نگاری کرده است و انتخاب همین مرد بودم می‌گویم این (هادی خانیکی) روزنامه نگار بزرگی‌ست در ایران.

مصرف کننده شعر و موسیقی هستم

خانیکی نیز در نوبت سخنرانی خود در این‌مراسم گفت: نمی‌خواهم بگویم هرچه که بود درباره من گفتند، می‌خواهم بگویم هرچه نبود درباره من گفتند! من حتماً از آنچه درباره‌ام گفتند، کمتر و ناچیزترم و اگر در عمرم کاری کردم، بیشتر یک پیشران‌هایی داشته که از سرزمینم، فرهنگم، خانواده‌ام، محیط کارم، مادرم، همسرم، دوستانم، شاگردانم، استادانم و… از آنجا بوده که من را هول داده و من را جلو آورده است. من خودم خیلی در آن چیزی که به چشم دوستان آمده دخیل نبودم. البته از لطف همه تشکر می‌کنم.

وی ادامه داد: آنچه که من را راضی کرد که در خدمت شما باشم دو چیز بود؛ اول اینکه به قول روزنامه نگار آمریکایی عراقی الاصل، خانم سیلیکا جواد که بعد از سرطان به زندگی می‌نویسد. او نام زندگی‌اش را می‌نویسد زندگی بین دو جهان! زندگی در جهانی که مورد تهدید قرار گرفته -جهان سالم و زیستش- و جهانی که باید به آن سمت برود، اما بین این دو یک آمد و شدی هست که من هم از سه سال پیش در آن قرار گرفتم. هر لحظه هم با مرگ زیستم و هم با زندگی. با مرگ زیستن و با زندگی زیستن در دوران مبارزه و دوران سرطان خیلی فرق می‌کرد. دوران مبارزه سخت‌ترین وضع، زندگی کردن بود. در دوران سرطان سخت‌ترین وضع دل برداشتن از زندگی است. در دوران مبارزه همه چیز را سیاه می‌بینی و نقطه سفیدش رفتن خودت است. در دورانی که من قرار گرفتم در سرطان خیلی چیزها را خوب می‌دیدم. گویا برای این خوبی‌ها باید جبران کنم و هنوز بمانم.

این‌پژوهشگر در ادامه گفت: دلیل دوم این است که من می‌گویم از زیسته‌هایم است؛ واژه‌هایی است که با آن زندگی کردم. من سخت به این سرزمین، این جوان‌ها و دانشجویانم امیدوارم. من سخت به آینده ایران امیدوارم. همه این امیدها را همینطور به دست آوردم. سال گذشته اینجا آمدم و دیدم که با چه شور و اشتیاقی، کسانی که نمی‌شناسم از شعر و موسیقی حرف می‌زنند. گفتم حالا که من می‌توانم در این حد به شوق آنها کمک کنم. شوق آنها هم یکی این است که امروز دیدید؛ برای کسی که به شعر علاقه دارد و جوانی که به شعر می‌اندیشد، درک حضور استاد شفیعی کدکنی یکی از آرزوهایش است و این توفیقی که آنها و ما پیدا کردیم که بین این آرزو و واقعیت پلی زده شود، بگذار که ما این پل باشیم. حقیقت این است که من مصرف کننده شعر و موسیقی هستم. تولید کننده و حتی توزیع کننده خوبی نیستم. دایره فهمم به کمک هنر وسیع‌تر می‌شود. شاید از آن بزنگاه‌های سخت به کمک هنر و شعر رهایی پیدا کردم.

خانیکی گفت: سیاست نیازمند هنر است. در هنر به طور خاص آنچه تجربه من یا زیست بخشی از زیست‌های من بوده، ارتباطات را با شعر و ادب با هم یاد گرفتم. در مقطعی از عمرم فکر کردم برای اینکه رسانه را وسیع‌تر کنم به رسانه‌های جایگزین یا آلترناتیو بیایم و دوستانی به من کمک کردند؛ تئاتر به مثابه رسانه، فیلم به مثابه رسانه و رمان به مثابه رسانه. چرا با همان چیزی که ما در زبان فرهنگی، ادبی و هنری از زبان امثال استاد شفیعی کدکنی شنیدیم، از این طرف رسانه را غنی نکنیم؟ از آن به این نتیجه رسیدم که ارتباطات وقتی ارتباطات می‌شود که فراتر از خودش و فراتر از روزنامه‌نگاری، روابط عمومی و فناوری آن را ببینند که چه چیزهایی در این جهان و در این سرزمین است؟ من خوشبختانه از آنها بهره گرفتم و ذهنم بازتر شد که ارتباطات و رسانه را پردامنه‌تر ببینم. امروز یک تجربه بر آن افزوده شد؛ من می‌خواستم از شعر، تئاتر و سینما، رسانه بسازم و امروز فهمیدم که از آنها باید ارتباط بسازم. ارتباطات بالاتر از رسانه است. رسانه می‌تواند نه تنها نقشی نداشته باشد در ارتباطات بلکه ضد ارتباط هم عمل کند. تجربه صدا و سیما را در ایران داریم که رسانه بزرگی است اما در خیلی از زمینه‌ها ضد ارتباطی عمل می‌کند.

ارتباطات باید منجر به گفتگو شود

این استاد روزنامه‌نگاری گفت: ارتباطات، انتقال معناست، مشترک کردن یک مفهوم است. ارتباطات باید منجر به گفتگو شود. ارتباطات می‌تواند وقتی به گفتگو رسید، نه تنها قدرت گفتن و زبان و توانش زبانی را تقویت کند، بلکه بیش از آن و پیش از آن، قدرت شنیدن و توانش شنیدن را بالا برد. به خاطر اینکه آن زاویه‌ها و ساحت‌های بسته‌ای که در جامعه وجود دارد، با شعر و موسیقی باز می‌شود. اینجاست که کسی بهتر دیگری را می‌فهمد و اینجاست که می‌فهمیم اگر در ایران کسی شعر را نفهمد و نداند، نمی‌تواند ارتباط را بفهمد و بداند. من از استاد شفیعی کدکنی یک بار آموختم؛ ایشان به من یک تصویر نمادینی را ارائه دادند از نمادی که جلوی دانشگاه برلین است که چه کسانی آلمان را ساختند و آلمان صنعتی و آلمان امروز بیشتر وامدار چه کسانی است؟ در آنجا گوته بیشترین نقش را داشته است.

پیام سرطان این است که فرصت کوتاه است و کارهای به زمین مانده زیاد

وی افزود: ما فکر کردیم در این دوران اخیر اگر از فرهنگ و شعر فاصله بگیریم، از آنجا توسعه ما آغاز می‌شود و به همین دلیل نفهمیدیم که چقدر شعور ما را می‌تواند بالا ببرد، چقدر می‌تواند توانش شنیداری و وجودی ما را بالا ببرد. اگر کسی چیزی می‌فهمد، بیشتر نیازمند آن است این فهمش را به عنوان تجربه به دیگران منتقل کند. فهم من این است که بیشتر از آنکه خودم را طلبکار بدانم که خیلی آدم بزرگی بودم و ما را بزرگ و قدرمان را ندانستند، می‌گویم که خیلی کارها را برای دیگران انجام ندادم. دیگرانی که برای من بیشتر انجام دادند.

خانیکی ضمن سپاس‌گزاری از خدا، خانواده و دوستانش گفت: این شبکه محبت دوستان بود که به من انرژی می‌داد تا از سرطان هم به عنوان سرمایه استفاده کنم. من در برابر سرمایه اجتماعی، یک سرمایه سرطانی خوب هم دارم. امیدوارم که هیچ کدام به سرطان گرفتار نشوید اما از سرمایه سرطانی استفاده کنید. پیام سرطان این است که فرصت کوتاه است و کارهای به زمین مانده زیاد، باید کاری کنیم که پیش برود و کار را همین جوان‌ها انجام می‌دهند:

رسیده‌ایم من و نوبتم به آخر خط

نگاه دار، جوان‌ها بگو سوار شوند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا