مهاجرت ناخواسته و محیط زیست
پس از چند دهه دوستی با کوهنوردان و محیط زیستیهای بیشمار، مشاهدههایم از این دو گروه لابد میتواند ملاکی باشد در شناخت ویژگیها و رفتارهای اجتماعی آنان. من دیدهام که کوهنوردان عشق زیادی (بیش از میانگین جامعه) به طبیعت دارند. دیدهام که محیط زیستیها، وطنپرستارهای پرشوری هستند. میدانم که اهالی طبیعت و محیط زیست و فرهنگ، بسیار به کوه میروند. به این نتیجه رسیدهام که دوست داشتنِ میهن با عشق به محیط زیست از یک جنس و ریشه است. دریافتهام که چشماندازهای طبیعی و فرهنگیِ محیطی که در آن بالیدهایم، نقش پررنگی در وابسته کردن فرد به محله و شهر و کشور خودش دارد. همچنین در چهلوپنج سال گذشته شاهد مهاجرت بسیاری از کوهنوردان برجسته و کنشگران شاخص محیط زیست یا فرزندان این دو قشر بودهام.
چند دهه بدگویی دربارهی ملیگرایی، کوشش در نادیده گرفتن یا حذف آیینهای کهن ملی، تخریب باورنکردنی پهنههای طبیعی، نابودسازی کموبیش سازمانیافتهی میراثهای فرهنگی، اجبار مردم به نوع خاص از پوشاک، و اظهارات مکرر از سوی مدیران کشور و مشاورانشان که رفتنِ هر آن کس که مانند ما نمیاندیشد به پالایش فضای کشور میانجامد، عِرق میهندوستی را کمرنگ کرده یا از اولویتهای زندگی بیرون رانده است. حتی گاه به نظرم میرسد که عمدی در کار است تا مردم عادی و جوانان را که بیشترشان با اندیشههای انتشاری از دستگاههایی چون صدا و سیما سازگار نیستند، از زیست در ایران ناامید کنند.
شگفتآور است که ما که با انقلاب میخواستیم الگوی زیست غیر اروپایی-آمریکاییِ سعادتمندانهای را پیشِ روی کشورهای اسلامی و دیگران بگذاریم، در رفتار با طبیعتِ خودمان کاملا تهاجمی همچون اروپاییان عمل کردیم. با این تفاوت که مانند اروپاییانِ دوران آغاز صنعتی شدن (و پیش از آن) سرزمینهای بکری در آسیا و آفریقا و آمریکا در دسترسمان نبود که بهرهکشیهای خشن و مصرفگرایانهی خود را به آنجاها منتقل کنیم. نتیجه این بود که استثمار بیملاحظه و آزمندانه را بر خاک خود تحمیل کردیم.
این روزها هم که گویا مدیران تا اندازهای دریافتهاند که از ظرفیت تحمل آب و خاک بسی فراتر رفتهاند و منابع خدادادیِ اندکی برای بهرهکشی باقی مانده، بهجای بازنگری ریشهای در سیاستهای اقتصادی و فرهنگی، برای حفظ دستگاه عریض و طویل دیوانی و پیشبرد برنامههای بلندپروازانهی تخیلی، شیوهی استثمار شهروندانِ خودی را پیش گرفتهاند. در اجرای این شیوهها نیز روشهای تهاجمی اروپایی-آمریکایی الگوی آنان قرار گرفته است. نمونههایی از این روشها چنیناند: وضع مالیات سنگین بر درآمدِ قشرهای میانی، وضع مالیاتِ افزوده بر ارزش (که فشار آن بر مصرفکنندگان متوسط و ضعیف است و در اینجا مزورانه “مالیات ارزش افزوده” نامیده شده)، تحمیل تورم که مالیاتی است بر درآمد کمدرآمدترین قشرها، کاستن از خدماتی که از دولت انتظار میرفته (مانند آموزش رایگان و درمان فراگیرِ کمهزینه)، کالایی کردن فرهنگ، مسلط کردن بانکها بر هست و نیست مردم و بذل و بخشش سپردهها و پساندازها به سرمایهداران بزرگ، و خصوصیسازیِ داراییهای همگانی و حتی طبیعت.
مدیران کشور، معضلهایی مانند تخریب کوهستانها و آتش گرفتن جنگلها که دو “کارخانه”ی آبسازی کشور هستند، پدیدهی هراسآور فرونشست دشتها، فرسایش خاک که از رکوردهای جهانی فراتر رفته، مصرف بیحساب سم و کود شیمیایی، و آلودگی هوای شهرها را نادیده گرفتهاند یا آنگونه که تازگی روا شده، در همایشها و گفتگوهای صدا و سیمایی، خود در قالب منتقد به طرح مشکل میپردازند!
بیثباتی اقتصاد، ترس از درگیریهای دیپلماتیک و نظامی، و آشوبی که در مجموع بر فضای حکمرانی کشور حاکم است، شکافِ میان وضع موجود و وضع مطلوب را پیوسته ژرفتر میکند. در این حال، تنشهای اجتماعی و فرهنگی مدام افزایش مییابد و در نتیجه بسیار کسان که بتوانند، راه مهاجرت را پیش میگیرند. اینان که میتوانند، به طور معمول کسانی هستند که استعدادهای بالای متوسط، تحصیلات خوب، مهارتهای فنی بالا، یا ثروت قابل توجه دارند.
از ویژگیهای طبیعتدوستان و کوهنوردان، به جز آنچه که در ابتدای یادداشت گفتم، این است که معمولا زیاد و راحت سفر میکنند. این ویژگی، در شرایط آشوب مانند وضعیتی که اکنون در آن به سر میبریم، زمینهساز مهاجرتهای ناخواستهی بسیار است. منظورم از “مهاجرت ناخواسته” این است که فرد برخلاف میل ذاتی خود، نمیتواند به میهن بازگردد و دانش و تجربه یا ثروتی را که در خارج اندوخته، برای میهن به کار ببندد. مهاجرتهای ناخواسته، خروج سرمایههای معنوی و مادی و ذخیرههای ژنتیکی و یکی از عاملهای مهم در رو به تباهی رفتن محیط زیست کشور است.