دو سؤال سادهای که کینزینها نمیتوانند پاسخ دهند/ چرا راه حل های کینزینی ها منجر به بحران مضاعف می شود؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سرنوشت کینز ینیسم، و راه حل های او برای توسعه، و اقتصاد، همواره مورد منازعه با نئولیبرال ها بوده است. منازعه براساس نوع نگاه کینز، در طرح بحث او در باره دولت رفاه است. که گفته می شود با آموزه های سوسیالیسم، ملقمه ای خیانت آمیز نسبت به بازار آزاد تهیه کرده است. مقاله زیر، با مشی ای تهاجمی، کینز و هواداران مکتبش را در حد اقتصاددان های بی خاصیت و مشابه باندهای مافیایی کاهش می دهد. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
***
بیاید فرض کنیم که یک نجار میخواهد ۵۰ تخته چوب را بهمنظور ساخت کفِ یک خانه برش دهد. وی تختهها را علامتگذاری و ارّه خود را تنظیم کرده است و از یک سمتِ علامت بر روی تخته شروع به برش میکند. اما روحش هم خبر ندارد که پسر هفت سالهاش تنظیمات ارّه را به هم ریخته و تغییر داده است. نتیجه آن است که هر تخته را بهصورت اریب برش میدهد و بنابراین بلااستفاده است زیرا هر تخته بسیار کوچک از آب در میآید به جز در نقطهای که ارّه در ابتدا شروع به برش چوب کرده است. تا زمانی که تنظیمات ارّه تغییر نکرده است، نتیجه همان خواهد بود.
کورنلیوس فان تیل*
من اولین بار این مطلب را در تابستان سال ۱۹۶۳ خواندم. سال تحصیلی ۱۹۶۴-۱۹۶۳ را زیر نظر دکتر فان تیل سپری کردم. من هرگز قیاس وی را فراموش نکردم. درست همانطور که یک ارّه بسیار دقیق و تیز نمیتواند برش صافی بزند اگر که در زاویه اشتباهی تنظیم شده باشد، افراد باهوش نیز نمیتوانند به درستی فکر کنند اگر که افکار آن ها در زاویه نادرستی تنظیم شده باشد. شما میتوانید تا ابد یک ارّه برقی کهنه را بسیار دقیق تیز کنید اما هنوز هم مستقیم برش نخواهد زد. پدیدهای مشابه، برای مدافعان روشنفکرِ بیخردیهای آشکار نیز صادق است. در طول سالها، من متقاعد شدهام که چقدر زیبا این قیاسِ وی در مورد کینزینها صدق میکند.
کینزینها آی.کیوهایی بالاتر از میانگین دارند. برخی از اوقات آنها واقعا در ریاضیات ماهر هستند. آنها از مؤسسات آموزش عالی با مدارک بالایی فارغالتحصیل میشوند. اما با یک کینزین شدن و انتخاب این مسیر فکری، فرد از لحاظ تفکر ناتوان میگردد. چنین فردی باید به مدافعی از نابخردیهای آشکار تبدیل شود. هرچه یک کینزین با شدت بیشتری خود را آموزش میهد تا از سیستم دفاع کند، به بیان استعاری برشهای نادرست بیشتری بر بدنه چوب ناشی میشود.
یک ایدهٔ بزرگ کینز
جان مینارد کینز تنها یک ایده اصلی را مطرح کرد: مخارج دولت منجر به اتمام دوران رکود اقتصادی با افزایش مصرف میشود. این یک اشتباه قدیمی در سال ۱۹۳۶ بود، سالی که تئوری بزرگ منتشر شد. وی این اشتباه تاریخی را ملبس به اصلاحات غیرمنسجمی کرد. سپس شاگردانش به نظر وی معادلات غیرمربوط و نمودارهای سطحی را اضافه کردند.
کینز هیچ زمانی زحمت این را که با سؤالات اساسی دست به گریبان شود به خود نداد: «دولت از کجا این پولی را که در اقتصاد خرج میکند، به دست میآورد؟». این سؤال بسیار مهم و حیاتی که نیاز بود تا کینزینها به آن پاسخ دهندْ باقی ماند. اما در قبال تمام معادلاتشان، در قبال تمام اصلاحات غیرقابل فهم و غیرعلمی و همچنین در برابر تمامی لفاظیهایشان، هیچ زمانی با این سؤال مهم و اساسی روبرو نشدند.
این یک سؤال بسیار ساده است. پاسخی ساده نیز دارد. یک دولت تنها میتواند از سه طریق پول به دست آورد: مالیاتستانی، ایجاد بدهی برای یک کشور، تورم ناشی از چاپ پول. هیچ منبع دیگری وجود ندارد.
دولتهای ملی در بیشتر مواقع کسری بودجههای سنگینی ایجاد میکنند. مسلماً آنها کسری بودجههای سنگین را هم در دوران رونق و هم در دوران رکود اقتصادی ایجاد میکنند. بنابراین آنها تمام درآمد خود را از طریق مالیات به دست نمیآورند. اگر اینگونه بود که هیچ زمانی چنین کسری بودجههای سنگینی را منجر نمیشدند. کینزینها متوجه هستند که افزایش مالیات در دوران رکود اقتصادی منجر به رکود بیشتر در اقتصاد میشود. بنابراین، سیاستگذاران کینزین توصیه میکنند که دولت ملی (در دوران رکود اقتصادی) پول قرض بگیرد. از چه کسی؟ یا از بخش خصوصی و یا از بانک مرکزی.
باور به اینکه ایجاد بدهی توسط دولت منجربه افزایش ثروت میشود مانند آن است که باور کنیم سیاستمداران و بوروکراتهای حقوقبگیر در قیاس با افرادی که پول خودشان را سرمایهگذاری و مصرف میکنند، افراد باهوشتری هستند. این یک باور بینالاذهانی در میان کینزینها است. آنها به قضاوتهای کوتاهمدت اقتصادی سیاستمداران و بوروکراتها ایمان دارند. آنها به افرادی که پول سایرین را خرج میکنند اعتماد دارند.
کوتاه بگویم. آنها به افرادی از جنس خودشان اعتماد دارند: حقوق بگیران بی نام و نشانِ بوروکراتی که از دید و نظارت عموم به دور هستند و کسی آن ها را نمیشناسد. آنها را به دلیل شکست پیشنهاداتشان نمیتوان اخراج کرد.من ترجیح میدهم تا به بازار آزاد اعتماد کنم که به وسیله رقابت پولی میان افرادی شکل میگیرد که جزئی از این بازی هستند. اگر حدس اشتباهی بزنند، پول از دست میدهند، پولی که از خودشان است نه از من یا شما. شما به کدامین سیستم باور و اعتماد دارید؟
سرمایهگذاری خصوصی در برابر مخارج دولتی
اینجا سؤالی بدون ابهام و روشن را مطرح کردهایم که اقتصاددانانِ بازار آزاد باید بدون رودربایستی از کینزینها بپرسند، اما این کار را انجام نمیدهند: «وامدهندهای که پول خود را به دولت وام میدهد چه کاری با پول خود انجام میداد اگر که به دولت قرض نمیداد؟» سؤالی بسیار ساده است. سؤالی که پاسخی واضح و روشن دارد: در چنین صورتی این فرد پول خود را سرمایهگذاری میکرد. قرض دهنده پول خود را در کالای مصرفی مورد استفاده قرار نمیداد. وی مالک کالاهای بسیاری است و نیازی به کالاهای بیشتری ندارد.
مضاف بر این، مردم در دوران رکود اقتصادی مخارج مصرفی خود را کاهش میدهند. این در مورد ثروتمندان، طبقهٔ متوسط رو به بالا، طبقهٔ متوسط، طبقهٔ متوسط رو به پایین و حتی طبقهٔ فقیر صادق است. افراد ثروتمند فرصتهای سرمایهگذاری را در مییابند: کالاهای سرمایهای در حال فروش با قیمتهای مفت. سایر اقشار جمعیتی در چنین شرایطی در ترس فرو میروند. بنابراین، بیشتر افراد پول خود را به بانک میسپارند. اما بانک با این پول چه کاری انجام میدهد؟ مسلماً این پول را در حسابی که هیچ بهرهای به آن تعلق نمیگیرد قرار نمیدهد. بانک این پول را در داراییهای متعددی سرمایهگذاری میکند. شاید به مشتریان خود وام بدهد، اما مشتریان بانک نیز در دوران رکود اقتصادی در ترس فرو میروند و از حجم بدهیهای خود میکاهند. شاید یک بانک وامهایی به مشتریانی بدهد که قصد دارند سریعاً آن را مصرف کنند و بنابراین بدهی حساب اعتباری خود را در نرخهای بالا افزایش میدهند. اما بهعنوان تنها یک گروه، این افراد مبلغ بسیار ناچیزتر از آن چیزی وام میگیرند که در کلیات اقتصاد تفاوتی ایجاد کنند. چنین افرادی زیاد نیستند.
نمودار توزیع ثروت ۲۰/۸۰ پارتو میگوید که قسمت اعظم ثروت یک ملت، تقریبا ۸۰٪، تنها به وسیله ۲۰٪ شهروندان آن تصاحب شده است. این موضوع زمانی که ویلفردو پارتو[۱] در دهه ۱۸۹۰ آن را کشف کرد درست بود و امروزه نیز صحیح باقی مانده است.
بیشتر بهرهوری از تنها ۲۰٪ جمعیت ناشی میشود. بنابراین، بیشتر ثروت یک ملت توسط این افراد تصاحب شده است. بیشتر درآمد یک ملت به حسابهای بانکی این افراد روانه میشود. این موضوع مسئلهای تعجببرانگیز نیست. دلیل این موضوع نزدیک به دو قرن پیش توسط ژان باپتیست سه[۲] در قانون بسیار معروفش توضیح داده شده است: «تولید تقاضای خود را ایجاد میکند (با فرض اینکه دولت کف قیمتی تعیین نکند).» کینز، بیشتر از هر اقتصاددان دیگری، قانون سه(ٰSay’s law) را نادیده گرفت. کتاب نظریه عمومی[۳] وی یک مجموعه غیرمنسجم است که در آن قانون سه نادیده گرفته شده است.
این کتاب (کتاب نظریه عمومی) به معنای واقعی غیرمنسجم است. اگر گفته من را باور ندارید، سعی کنید آن را بخوانید. به همین دلیل است که به ندرت از این کتاب نقل قول شده است مگر بهوسیله منتقدانی که نمیتوانند در برابر نقل قولِ بیخردیهای آشکار مقاومت کنند. هیچکس به گفتههای کینز به صورت تحتاللفظی اشاره نمیکند تا مجادلهای را پیروز شود. این بدین خاطر است که شما نمیتوانید یک مجادله را با اشاره به الفاظ غیرمنسجم و آشکارا غیرمنطقی پیروز شوید.
فردی که دنیای آکادمیک را قانع کرد تا کینزینیسم را بپذیرند خودِ کینز نبود. آن فرد پاول ساموئلسون[۴] بود. این موضوع در سال ۱۹۴۸ آغاز شد، زمانی که کتابِ اقتصادِ دوره لیسانسش به نام Economics برای اولین بار منتشر شده بود. چاپ این کتاب هیچ زمانی متوقف نشد. هر شماره از انتشارات آن از سال ۱۹۶۱تا ۱۹۷۶ تقریباً ۳۰۰ هزار نسخه فروش داشته است. این موضوع ساموئلسون را یک مولتی میلیونر در حوزه کتاب کرد. این ساموئلسون بود و نه کینز که به رهبر مسئولیت ناپذیرِ[۵] کلاسهای اقتصاد تبدیل شد. اما وی یک رهبر معکوس بود. وی موشهای مبتلا به طاعون مفهومی را به بیرون از جامعه مصیبتزده هدایت نکرد. وی این موشها را از دهکدههای فقیرِ سراسر کوهستان به داخل جامعه هدایت کرد. ساموئلسون یک مقاله در تمجیدِ اثرِ نظریه عمومی در سال ۱۹۴۶ نوشت که در مجلهای ناشناخته به نام Econometrica چاپ شد. وی بسیار روشن و واضح نوشت، لحنی که به هیچ عنوان شبیه سبک نگارش در این مجله نبود.
در این کتاب در رابطه با رازِ نظریه عمومی دروغ میگوید. کتابی است با نوشتاری بد و ساختاری ضعیف. هر فرد معمولی که با شهرت قبلی نویسنده فریب خورده و این کتاب را خریده است، احساس اینکه سرش را کلاه گذشتهاند، کرده است. این کتاب مناسب برای استفاده سر کلاس نیز نیست. کلام آن در تقدیر و تشکرها، خودخواهانه، عصبی، پیچیده و خسیسانه است. کتابِ ساموئلسون سرشار از سردرگمی و کشفیات اشتباه و غلط است. در آن سیستم کینزین غیرشفاف است به شکلی که گویا نویسنده از وجود و ویژگیهای آن ناآگاه است. همچنین بهطور قطع ساموئلسون زمانی که تلاش میکند تا رابطه مطالب کتاب خود با محتوای گذشتگان را بیان کند در بدترین حالت خود قرار میگیرد. گریزهایی از منطق و شهود در میان ریاضیات جبری خستهکننده در آن به چشم میخورد. در این بین ناگهان یک تعریف عجیب و غریب مانند تکنوازی فراموش نشدنی به نظر میرسد. زمانی که نهایتاً در آن به تسلط رسیده است، تجزیه و تحلیل آن واضح و در عین حال تازه به نظر میرسد. سخن کوتاه اینکه، کتاب کار یک نخبه است؟
خیر. این کتاب کار یک نخبه نیست بلکه نتیجه یک خودفریبی فکری است. از آن با کلامی غیرمنسجم دفاع شده است. ساختن چنین چیز قبیحهای وظیفهای بوده است که ساموئلسون خودش آن را برای خود تعیین کرده بود. وی سه نسل از اقتصاددانان آکادمیک را قانع کرد تا زندگی خود را آگاهانه وقف افزایش بدهی دولت به صورت بسیار سنگین کنند، بدهی که نه میتوان و نه خواهد پرداخت کرد. لودویگ فون میزس به درستی اقتصاد کینزی را در سال ۱۹۴۸ به تصویر کشید، درست در سال چاپ کتاب ساموئلسون: اقتصاد تبدیل سنگ به نان.
ابتدا چهار سؤال، سپس بیان دو سؤال
نیازی نیست که شما آی.کیو بالای ۱۰۰ داشته باشید تا مکتب کینزینسیم را مورد حمله قرار دهید. تنها کافی است تا این سؤالات را بپرسید:
۱.«پولی که دولت آن را خرج میکند از کجا آمده است؟»
۲.«اگر دولت با کسری بودجه مواجه شود، پدیدهای که توسط کینزینها در دوران رکود اقتصادی پیشنهاد شده است، تمام پول مورد نیاز خود را از طریق مالیات تأمین نکرده است. آیا پولی که قرض میشود از وامدهندگان بخش خصوصی است یا بانک مرکزی؟»
۳.«اگر این پول از وامدهندگان بخش خصوصی تأمین میشود، چه کاری با پول خود میتوانستند انجام دهند اگر که این پول را به دولت قرض نمیدادند؟»
۴.«اگر این پول از وامدهندگان بخش خصوصی تأمین نمیشود، پس باید از بانک مرکزی تأمین شده باشد. چگونه پولی که از هیچ خلق شده است میتواند منجربه ایجاد ثروت در جامعه شود؟»
اینها در واقع دو سؤال هستند. ۱) «وامدهندگان به دولت، چه کاری انجام خواهند داد اگر که دولت به آنها قول بازپرداخت حتمی پولشان را نمیداد؟» آن پول یا در تولید و یا به منظور مصرف مورد استفاده قرار میگرفت. این موضوع منجربه شکلگیری سؤال دوم میشود: ۲) «چرا انجام این دو کار برای شرایط اقتصادی بدتر از حالتی است که بوروکراتهای دولتی آن را خرج کنند؟»
به منظور فهم صحیحِ مغالطههای کینز، نیازی نیست که شما معادلهها، نمودارها و زبان تخصصی را بیاموزید. تنها نیاز است تا بتوانید یک مجادله را بر اساس یک اصل دنبال کنید: چیزی به نام ناهار مجانی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شما نمیتوانید سنگ را به نان تبدیل کنید.
اقتصاددانان کینزی در استفاده از منطق مهارت چندانی ندارند. آنها در درس اقتصاد(۱) خود تا زمانی که از دانشگاه بازنشته میشوند آموزش دیدهاند تا آموزش دهند از فرضیات آشکار به نتایج اقتصادی استدلالی نکنند. آنها با مجادله منسجم و عاری از معادلات ریاضی و نمودارها برای مقامهای علمی دانشگاهی مورد توجه قرار نمیگیرند. شاید حتی اگر چنین کاری انجام دهند مجازات شوند. دانشجویان تحصیلات تکمیلی اقتصاد این موضوع را در زندگی آکادمیک در سال آخر دوران لیسانس خود میآموزند. اگر این موضوع را یاد نگرفته بودند، نمرات آنها به اندازه کافی بالا نبود که بتوانند وارد مراحل بعدی تحصیلی خود شوند.
جنگ کینز بر سر استفادهٔ با وسواسِ منابع
کینز با نقد خود بر استفادهٔ وسواسگونهٔ منابع مشهور شد. چیزی که وی از آن انتقاد کرد استفادهٔ با وسواس از منابع در بخش خصوصی بود. استفادهٔ وسواسگونه از منابع تنها زمانی به نظر کینز مفید بود که افراد منابع خود را در جهت خرید اوراق قرضه دولتی صرف کنند و آنگاه دولت منابع تأمین شده از بخش خصوصی را خرج کند. گمان میکنید که من بزرگنمایی میکنم؟ در این قسمت به نقلقول بخشی از کتاب نظریه عمومی کینز میپردازم:
اگر خزانهداری میبایست بطریهای قدیمی را با اوراق بانکی پر کند، سپس آنها را در عمقِ معادن ذغال سنگِ متروکه دفن کند و سپس آنها را با زبالههای شهری پر کند و سطح زمین بیاورد و آنها را بر اساس اصولِ به خوبی تمرین شدهٔ لسهفر در اختیار شرکتهای خصوصی قرار دهد تا این اوراق را از دل آنها بیرون بکشند (مسلماً چنین حقی براساس پیشنهاد اجاره مناطقی که در آنها این اوراق دفن شدهاند، داده میشود)، دیگر بیکاری وجود نخواهد داشت و به کمک نتایج حاصل از آن، درآمد حقیقی جامعه و همچنین ثروت در آن جامعه به احتمال زیاد بیشتر از آن چیزی که اکنون هست خواهد شد. در حقیقت، ساختن خانه و مشابه آن منطقیتر به نظر میرسد اما اگر دشواریهای سیاسی و عملیاتی بر سر راه آن وجود داشته باشد، انجام کار بالا بهتر از کاری نکردن است. (صفحه ۱۲۹).
در زیر نیز نوشتههای کینز در صفحه ۲۲۰ را آوردهام:
از آنجاییکه ثروتمندان رضایت خود را در ساختن عمارتهای مستحکم برای نگهداری از اجسادشان میبینند و پس از مرگ به زندگی در اهرام پناه میبرند یا برای آمرزش گناهانشان کلیساهای جامع را در صومعهها یا متصرفات خارجی برپا میدارند، ممکن است روزی که وفور سرمایه (افزایش سرمایه)منجر به افزایش تولید(بازده) شود به تعویق افتد. «کندن چاه در زمین و پرداخت هزینه آن از محل پساندازها نه تنها باعث رشد اشتغال میشود بلکه سهم واقعی مردم از کالاها و خدمات مفید را افزایش میدهد.»
دقت کنید که کینز ثروتمندان را دعوت نمیکند تا سرمایهگذاری کنند. وی آنها را دعوت به مصرف منابع خود میکند. وی از آنها نمیخواهد که منابع پولی خود را به سمت تولید هدایت کنند: وی از آنها میخواهد تا پول خود را هرچه سریعتر خرج کنند. این یعنی خرج پول بهوسیله ثروتمندان برای موارد مصرفی و نه پسانداز ثروتمندان برای مصرف آتی بهوسیله دیگران. این کلید ایجاد ثروت در دنیای فکری کینز و شاگردانش است.
کینز از دولتها میخواهد تا منابع پولی خود را صرف ساخت ساختمانهای عمومی کنند و بطریهای مملوء از پول را در زیر زمین دفن کنند زیرا که وی به ثروتمندان چنین اعتمادی ندارد که منابع مالی را صرفِ کاخها و ساختمانهای شخصی خودشان کنند. وی میدانست که آنها در کالاهای سرمایهای سرمایهگذاری خواهند کرد. کینز به این ایده که ثروتمندان با پسانداز و سرمایهگذاری در بخش خصوصی به اقتصاد کمک کنند حملهور شد. کتابش به اثبات اشتباه بودن سرمایهگذاری در دوران رکود اقتصادی اختصاص داده شده است. کلِ جنبش کینزینها، که امروزه دنیای سیاستگذاری و آکادمیک را در تسخیر خود قرار داده است، بر این فرضیه روشنفکرانه پایهگذاری شده است: «در دوران رکود اقتصادی، به جای سرمایهگذاری مصرف کن.»
چرا باید ثروتمندان به دولت اعتماد کنند و پول خود را در اختیار آن قرار دهند؟ زیرا دولت قولی مبنی بر بازده مشخصی بر پولشان برای آنها تضمین میکند. اما خب چرا باید ثروتمندان به چنین قولی باور داشته باشند؟ زیرا دولتها از این قول خود با تهدید و خشونت دفاع میکنند. آنها این قدرت را دارند تا داروغههای مالیاتستان خود را به خانههای مردم فرستاده و آنها نیز مردم را با اسلحه مردم را تهدید کنند. «پولت را رد کن بیاد،» جملهای که مردی با یک نشان دولتی میگوید. دولتها به سراغ میلیونرها میروند و به آنها میگویند: «ما به شما قول بازده مشخصی روی پولتان را میدهیم. ما میتوانیم این موضوع را تضمین کنیم زیرا ما قدرت مالیاتستانی داریم. بنابراین، میتوانید مطمئن باشید که میتوانید پول خود را بازستانید. ما به شما قول میدهیم. چرا اعتماد نکنید؟»
طرفدار مصرف فعلی و اقتصاد طبقهٔ فرودست
کینز مدافع ایده «اکنون مصرف کردن» بود. در این باب، وی مدافع اقتصاد طبقه فرودست بود. ادوارد بنفیلد[۶]، یک نظریهپرداز سیاسی هاروارد در دهه ۱۹۶۰ مطلبی در رابطه با رویکرد کینز در کتاب خود به نام The Unheavenly City (۱۹۶۸) نسبت به طبقه فرودست و طبقه ثروتمند نوشت. وی تفکر طبقه فرودست را تفکرِ حالنگر[۷] نامید. فرد متعلق به طبقه فرودست جامعه چندان به آینده فکر نمیکند. افراد متعلق به طبقه فقیر میخواهند همین حالا مصرف کنند. آنها در نرخهای بالا وام میگیرند تا خرجِ مصرف کنند. افراد طبقه ثروتمند کاملاً برعکس هستند. اقتصاد کینزی مدافع تفکر اقتصاد طبقه فرودست است.
اقتصاددانان ضدِ کینز در دانشگاهها جرأت ندارند تا از چنین واژگانی علیه کینز و کینزینیسم استفاده کنند. اگر از چنین واژگانی در ابتدای مسیر آکادمیک خود استفاده کنند به جایگاه علمی بالاتری دست نخواهند یافت و تحقیقات آنها در مجلات آکادمیک جریان اصلی که منجر به ارتقای رتبه علمی اساتید میشوند، چاپ نخواهد شد. آنها طرد و منفور خواهند شد. خوشبختانه، من جزئی از دنیای آکادمیک نیستم. بنابراین، میتوانیم صریح و بیپرده صحبت کنم. کینزینیسم به واقع در جمله مشهور کینز خلاصه شده است: «در بلندمدت، همه ما مردهایم.» در زمان حال، کینزینها چنین پیشنهادی به سیاستمدارن میدهند: «قرض کن مصرف کن، تورم ایجاد کن مصرف کن، بدهیهای دولت را به اوراق تبدیل کن و هیچ زمانی آنها را بازپرداخت نکن.»
دولتهای مدرن: اقتصاد کینزین، اقتصادِ معتاد به بدهی و ولخرجانه طبقه فرودست
کینزینها مدافع دولت بزرگ هستند. ساموئلسون در نتیجهگیری مقالهای در سال ۱۹۴۶ مینویسد:
با احترام به سطح کلی قدرت خرید و اشتغال، کینز وجود دست نامرئی که منجربه هدایت اقدامات هر نفر در جامعه به سوی نقطه بهینه اجتماعی میشود را انکار میکند. این جوهرهٔ میراث وی است. بارها و بارها در سراسر نوشتههایش این موضوع قابل مشاهده است که آنچه نیاز است «قوانین رانندگی» و اقدامات دولتی است، که همه از آن منتفع میشوند اما هیچکس به تنهایی انگیزهای برای پیروی از آنها ندارد. اگر مردم به حال خودشان رها شوند در دوران رکود اقتصادی تلاش میکنند تا پسانداز کنند و تنها نتیجه آن کاهش سطح تشکیل سرمایه و پسانداز در جامعه است. همچنین در دوران تورمی، انگیزههای شخصی آشکارا افراد را به کارهایی ترغیب میکند که پشتوانه رو به رشد خودخواهی را افزایش داده و شرایط را بدتر میکند.
پیام آن کاملاً مشخص است. «اگر مردم را به حال خود رها کنیم»، نمیتوانیم به آنها و نحوه استفاده از پولشان اعتماد کنیم. این به معنای (عدم اعتماد به) تخصیص منابع به وسیله فرایند دست نامرئیِ بازار از طریق مبادله داوطلبانه است. کینزینها ترجیح میدهند به دستانِ افلیج بوروکراتهای صاحب مقام و دستان طماعِ رؤسای جمهور منتخبی اعتماد کنند که نیتشان تنها آن است که به پول دیگران دسترسی داشته باشند تا از گروههای ذینفع برای خود رأی جمعآوری کنند.
من ترجیح میدهم تا در اقتصادی حیات داشته باشم که بهوسیله دست نامرئیِ بازار آزاد مدیریت میشود تا اقتصادی که بهوسیله دستان افلیجِ بوروکراتهای دولتی و دستان طماعِ سیاستمداران مدیریت میشود. من اقتصادی را ترجیح میدهم که در آن مشتریان صاحب اختیارند و نه اقتصادی که سیاستمدارن و بوروکراتها در آن تصمیم میگیرند. مشتریانْ پول خود را خرج میکنند. سیاستمدارن و بوروکراتها میخواهند پولِ من را خرج کنند. این موضوع مرا خشمگین میکند. من میتوانم پول خود را عاقلانهتر از سیاستمداران و بوروکراتها خرج کنم. کینز به این موضوع باور ندارد. ساموئلسون هم این موضوع را نمیپذیرد.
اقتصاد بازار آزاد بهوسیلهٔ حاکمیت سود و زیان کار میکند. اقتصاد کینزی با حاکمیت نشانِ دولتی و اسلحه کار میکند. من اولین نوعِ اقتصاد را پیشنهاد میکنم: هرچه آزادی فردی بیشتر باشد، ثروتِ در جامعه به ازای هر فرد نیز بیشتر خواهد بود.
نتیجهگیری
اقتصاد کینزی ضدِ عقلانیت است. این پاسخی است که هنری هازلیت[۸]، خط به خط، در نقدی بسیار منسجم و تکاندهنده بر کینز نوشته است: «شکستِ اقتصاد جدید.»(The Failure of the New Economics) کتابی که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد. کتابی که بدون هیچ نشانی از دیدهها محو شد. چرا؟ زیرا کتاب بسیار تندی بر فضای متداول تفکر آکادمیک بود. کتابی که بسیار متن راحت و قابل فهمی برای مطالعه داشت. کتابی که متن آن در دامنه متون آکادمیک رایج و متداول نبود. خوشبختانه به واسطه مؤسسه لودویگ فون میزس[۹] این کتاب اکنون در دسترس است. میتوانید آن را در اینجا دانلود کنید. شامل ۴۵۰ صفحه است. بااینحال حتی هازلیت، در سراسر بینش نافذ خود که به زبان ساده نوشته شده است و عاری از هرگونه معادله و نمودار است، نقد خود را محدود به این دو سؤال ساده نمیکند.
این موضوعی عجیب است. محتوای کتاب کلاسیک وی در مورد علم اقتصاد تحت عنوان اقتصاد در یک درس[۱۰] (۱۹۴۶) درون مایهاش این بود: مغلطه چیزهایی که نمیتوان مشاهده کرد. این کتاب از خوانندگانش درخواست میکند که این سؤال را بپرسند: «صاحبان دارایی چه کاری با پولهای خود انجام میدادند اگر که با خشونت مواجه نمیشدند؟» این سؤالی است که بنیان دو سؤال مرا تشکیل میدهد؟
قرضدهندگان به دولت چه کاری با پول خود انجام میدادند اگر که دولت به آنها تضمین بازپرداخت نمیداد؟
چرا این موضوع برای اقتصاد بدتر از آن است که پول بهوسیله بوروکراتهای دولتی خرج شود؟
کینزینها هرگز به این دو سؤال پاسخی که یادآور زبانی مشترک میان ما باشد، نمیدهند. این بدان خاطر است که آنها بدون اینکه پاسخی مسخره به آن بدهند راه دیگری برای پاسخ به آن ندارند.
طرفداران مکتب کینزینیسم میخواهند تا ایرادات خود را با آنچه دنیای آکادمیک ارائه میکند پوشش دهند: معادلات، نمودارها، و زبانهای تخصصص. این استراتژی کینز بود. پائول ساموئلسون نیز این استراتژی را در پیش گرفت.
این افراد جادوگر شهر اُز هستند (تشبیه اقتصاددانان کینزی به شخصیت داستانی-سینمایی جادوگر شهر اُز اشارهای است به نقش پشتپرده این افراد و دانشگاهها در دوام و قوام دولتها و نقض مالکیت مردم بر داراییهایشان). افرادی که از انظار عمومی به دور هستند.
مرا Toto صدا کنید.
Toto فرایند را کامل نکرد. کنار زدن پرده گام اول بود. وی باید فرایند را با ایستادن بر روی پاهای جادوگر کامل میکرد. این چیزی است که افراد فریبکار شایسته آنند، زمانی که دست به حقهبازی اقتصادی میزنند و حمایت قدرت دولتی را دارند.
در این فیلم، جادوگر جدیدِ بیکار شهر اُز را بهوسیلهٔ یک بالون حرارتی در حال صعود ترک میکند. جادوگران اصلی اقتصاد کینزی، ترکِ (موقعیت خود را) چندان آسان نمیبینند. آنها جایگاه علمی خود در دولتها و دانشگاهها را، به شکل تضمینشده و به دور از تنزلهای موقعیتهای شغلی که در بازار نیروی کارِ بخش خصوصی رخ میدهد، محکم حفظ میکنند، اما روزی که دولتها در سراسر جهان از انجام قولهای اقتصادی که به رأیدهندگانشان دادهاند باز میمانند، سر خواهد رسید. کینزینها برای فراهم آوردن توجیههایی بر سر این عدم پایبندی به قول توسط سیاستمداران فراخوانده میشوند و نهایتاً توضیحهایی فراهم میکنند که چرا دولت مقصر این عدم تعهد نیست. آنها مقصر را بازار آزاد معرفی میکنند. زمانی که تلاش میکنند تا نقش خود در امور دولتی را بهعنوان پیشگویان ایفا کنند و به دفاع از شکستهای بسیار بزرگ دولت به نام کینز میپردازند، مردم سرشار از خشم آنها را بهعنوان دلقکهای روشنفکر و شارلاتان میبینند.
آنها همیشه شارلاتان بودهاند. آنها همیشه مایه خنده هستند. من توصیه به صبور بودن میکنم. روز تسویه حساب مالی نزدیک است.
منبع: انستیتو میزس
پژوهشگاه مالکیّت و بازار(ایفام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*Cornelius Van Til
[۱] Vilferdo Pareto
[۲] J. B. Say
[۳] the general theory of employment interest and money by John Maynard Keynes
[۴] Paul Samuelson
[۵] pied piper
[۶] Edward Banfield
[۷] present-oriented
[۸] Henry Hazlitt
[۹] Ludwig von Mises Institute
[۱۰] Economics in One Lesson
216216