آقا دروغ چرا تا قبل آآآ/ قصه تقابل ایرانیان با ترقی فرنگیان
گروه اندیشه: منازعه محوری تنها در حوزه سیاست ایران زمین نیست جزو جوهره زندگی ایرانیان شده، بلکه اغلب روشنفکران و دانشگاهیان را نیز در خود غرق کرده است. این موضوع در مقاله حاضر که نوشته محسن خلیلی است و در شماره شانزدهم سیاست نامه منتشر شده مستثنی نیست. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، با این همه ارزش دارد که سیاست منازعه را چه در شیوه بیان و چه در شیوه نقد به نظاره بنشینیم و از خود سوال کنیم آیا این گونه «راه حل فکری» به مرحله زایمان می رسد؟ اما این مقاله یک وجه مثبت مهمی در خود دارد و آن این که تاریخ معاصر ما در برابر ترقی غرب چه واکنشی نشان داده است؟ خلاصه ای از یادداشت را در این جا ملاحظه می کنید:
***
تکیهکلامِ مشقاسم (پرویز فنیزاده) در سریال داییجان ناپلئون (که براساس رمان بسیارنامآور ایرج پزشکزاد ساخته شد) این بود: «آقا دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ». حکایتِ اکنونِ ما هم، همانند آن شده است؛ با این تفاوت که، ببایست گفت که «آقا! خانم! پیر! جوان! دروغ چرا؟ تا زوال آآآآ». تاریخ معاصر ایران دامگه بلا شده است؛ ملتِ شلوغ، در انباشتگیِ تلنبارها اسیر شده است. روایتِ تاریخ معاصر ایران، گیرافتادن در چنگارِ تلنبارها است؛ آشفتگیِ برآمده از زنجیروارشدنِ انبوهه (Aggregate)، نابسامانی (Entropy)، فاجعه (Catastrophe).
اگر علی شریعتی (که سرسلسلۀ تلنبارکنندگانِ رطبویابس و غثّوثمین بهشمار است و کشکولبهدوش، صحیح و سقیم را از شرق و غرب، گردآورده است) یک جملۀ درست گفته باشد، آنهم خطاب به دیگراسبسوار عرصۀ اکتشاف و اختراعِ پرتوپلاگویی (جلال آلاحمد)، این است: میگوید از مرحوم جلال آلاحمد پرسیدم فکر نمیکنید قبل از اینکه دستبههر کاری بزنیم و بهعنوان روشنفکر اظهار نظر کنیم، بزرگترین و ضروریترین مسئولیت ما این باشد که ببینیم آیا در دورۀ صنعتی بهسر میبریم؟ آیا به دورۀ بورژوازی رسیدهایم؟ آیا فرهنگ ما یک فرهنگ صنعتی و عقلایی است؟ یا فرهنگ دکارتی است؟ در قرون وسطی هستیم یا در عصر رفورم مذهبی؟ در دورۀ رنسانس یا انقلاب فرانسه؟ پس اول باید تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم و تعیین کنیم که در چه مرحلهای از تاریخ هستیم تا رسالت روشنفکر و تکلیف مردم روشن شود.
شکست تاریخی ایرانیان از روسها در روزگار پادشاهی قاجاریه وضعی را رقم زد که در آن، جماعت ایرانی خود را دربرابر جماعت فرنگی فروتر و کهتر احساس کرد. ایرانیان تا پیشازبرخورد رویاروی با تمدن غرب، تنها از سرتفنن و تبختر از وجود برخی کشورها و انسانها در نقاط دوردست خبر داشتند و چون در فضایی مالامال از بینیازی مستبدانه زیست میکردند خود را نیازمند دنیای دیگر نمیدانستند. این امر هم از آنرو بود که خود را صاحب تمدنی دیرینه با پیشینههای افتخارآفرین بهحساب میآوردند که روزگاری سرآمد بود و کسی جرأت گوشۀ چشمداشتن به سطوت و سلطنت آنرا نداشت، و هم از باب آنکه دین اسلام و مذهب شیعه، فضایی پدید آورده بود که در آن، ملت مستفیضازدین نبی، نیازی به بلاد کفر درخود احساس نمیکرد.
ولی غرب مدرن، ایرانیان را افسون کرد و کاخِ زجاجیِ اوهام خودبرتربینیهای متکبرانۀ آنانرا درهم فروریخت و بهجای آن بنایی مستحکم از خودکمبینی و نوخواهی همراه با شگفتزدگی و تحیر بنیان نهاد. پرکردن شکاف عقبماندگی و پیشرفت درگرو گامنهادن در مسیر نوسازی تلقی شد و زانپس، ایرانیجماعت، چندینوچندمرتبه کوششهای نوسازانهای را بهمنصه ظهور رسانید که هرکدام از آنها، واژگان، مضمونها و مفهومهای ویژۀ خود را بههمراه آورد؛ پدیداری که «پروژههای ناتمام» نام دارد. سیالبودن کاربست «پروژههای ناتمام» در سیر تحولات تاریخ معاصر ایران سبب شده است تا وضعیتی پدید آید که طی آن، «انبوههای» از واژگان و مفاهیم، در بیتناسبی با همدیگر پدید آیند؛ تلنبارشدن انبوههها به «آنتروپی» تبدیل شده و همانند زوال و انحطاط گشته است؛ هرزش و کاستی پدیدارشده، این استعداد را یافته استکه بهسوی یک فاجعه یا پایان بد (کاتاستروف) در حرکت باشد.
منظور از «پروژههای ناتمام» آن استکه ایرانیان در هنگامِ شناخت شکاف میان عقبماندگیِ «خودی» و ترقیِ «دیگری»، مجبور بودند واکنش نشان دهند و بکوشند تا چالۀ عمیق میان ما و آنها بهنحوی پر شود. بنابراین ایرانیان از سر بیچارگی سه گونه موضع گرفتند: یا بهشیوهای غربباورانه به پذیرش بیقیدوبند و بیچونوچرای «دیگری» پرداخته و خودحقیرپندارانه و از باب درمان، خود را دربرابر غرب پنداشته و درمان از همو خواستند. این گرایش دربستپذیرانه، تفاوتی میان تکنیک و فراتکنیک قائل نبود و به خود/ هماندیگریشدن اعتقاد داشت؛ زیرا، «خودی» را درحال نفی و هویت درونی را درحال اضمحلال مییافت؛ وضعیتی که برپایۀ مقبولیت و محبوبیت دیگری و مردودیت و منفوریت خودی شکل یافته بود. گروهی دیگر، غربپذیرانه تنها به تکنیک گرایش یافتند و معتقد شدند که میتوان ابزار را بدون محتوا گرفت و بهکار بست. این گروه، نیکوپندارانه و شگفتزده، در برابر مقولۀ تکنیک بهحیرت درغلطیدند؛ اما، دقت نکردند که مقولۀ نوسازی از نواندیشی منفک نیست.
متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره شانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
216216