داستان سیدحسن نصرالله-4| ریشه های جنگ داخلی لبنان
خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطورهای جنبش مقاومت حزبالله لبنان و محور مقاومت میپردازد. در این شماره، به «ریشههای تاریخی و اجتماعی» وقوع جنگ داخلی لبنان پرداخته شده است.
![داستان سیدحسن نصرالله-4| ریشه های جنگ داخلی لبنان داستان سیدحسن نصرالله-4| ریشه های جنگ داخلی لبنان](https://motamedpress.com/wp-content/uploads/2025/02/داستان-سیدحسن-نصرالله-4-ریشه-های-جنگ-داخلی-لبنان.png)
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، خبرگزاری تسنیم طی سلسله یادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت چهارم آن پیش روی شماست.
در سه قسمت پیشین دوران کودکی و نوجوانی سیدحسن نصرالله پرداخته شد. از این قسمت، وارد فصل دوم زندگی وی، یعنی «جنگ داخلی لبنان» خواهیم شد. این جنگ نقش منحصر به فردی در زندگی سید حسن نصرالله ایفا کرد و حتی سرنوشت وی را تغییر داد؛ زیرا باعث مهاجرت خانواده وی به جنوب و در ادامه مهاجرت سید به نجف اشرف شد و در همان سفر، کل مسیر زندگی وی تغییر کرد.
کودکی سید به شکل بارزی با فضای آن روزهای منتهی به جنگ داخلی گره خورده است. اگر جنگ داخلی را پدیدهای خلق الساعه ندانیم، باید بپذیریم که فضای دوران کودکی و نوجوانی سیدحسن نصرالله منطبق با روزهای منتهی به جنگ است. به ویژه آنکه – با توجه به توضیحات ارائه شده در قسمتهای پیشین – دوران کودکی و نوجوانی سیدحسن نصرالله متفاوت از عموم لبنانیها بوده و دقیقا در متن شکاف منجر به جنگ زیسته است؛ یعنی در محله سکونت آوارگان فلسطینی و در حاشیه مناطق مسیحینشین. از این منظر، بازخوانی آن روزها و محیط زندگی سیدحسن نصرالله از اهمیت به سزایی برخوردار است. در خلال این بازخوانی تلاش میکنیم ریشهها و پیامدهای این جنگ و تأثیر آن بر شکلگیری بینش و شخصیت رهبر پیشین حزبالله لبنان را مورد واکاوی قرار دهیم.
مسیحیان افراطی؛ مدعیان مالکیت بر لبنان!
طی 14 قرن اخیر، به شهادت تاریخ، همواره مسیحیان لبنان در مقایسه با مسلمانان، در اقلیت قرار داشتند؛ اما خود را مالکین واقعی لبنان میدانند. نکته قابل توجه در این است که از زمان حکمرانی مسلمانان بر مناطق کوهستانی لبنان فعلی، معمولا اکثر اهالی لبنان از نظر مذهبی متفاوت از دمشق بودند؛ در حالی که سرزمین لبنان جزئی از قلمرو حاکمیت شام به شمار میرفت. این نکته از زمان خلفای نخستین تا دوران حکومت بنیامیه، بنیعباس و عثمانیها صادق است.
نکته دوم این است که حتی پیش از ورود اسلام نیز ساکنان این خطه، نسبت به محیط پیرامونی خود، «اقلیت» محسوب میشدند. به عبارت دقیقتر، اقلیتهای مذهبی که میخواستند اعتقادات خود را حفظ کرده و در برابر فشار حکام دوام بیاورند، به کوهستانهای این منطقه پناه میبردند. پیش از ورود مسلمانان به جغرافیای لبنان، منطقه کوهستانی جبل عامل مرکز «مارونی»هایی بود که در برابر اکثریت مسیحی و بزنطی مقاومت کرده بودند.
بعد از جنگ «یرموک» و سیطره مسلمانان بر سرزمین بزرگ شام (شامل لبنان کنونی) باز هم مسیحیان در این منطقه حاضر به پرداخت جزیه شدند، اما به دین خود وفادار ماندند؛ هرچند زبان آنها هم عربی شد! نکته جالب که شیعیان لبنان نیز در همین دوران توسط «ابوذر غفاری» شیعه شدند و به این ترتیب اکثریت اهالی این منطقه، مذهبی متفاوت از دمشق (پایتخت قلمرو حکومتی وقت) اختیار کردند. در دوران عباسی و فاطمی هم لبنان توسط «دروزیها» اداره میشد که باز هم نسبت به کل سرزمین شام اقلیت مذهبی بودند. در خلال جنگهای صلیبی، مارونیهای لبنان روابط عمیق تاریخی خود با «فرانسه» را آغاز کردند و به این همپیمانی راهبردی قرنها بعد ضامن استقلال لبنان شد!
واقعیت این است که بعد از توافقنامه سایکس پیکو و قیمومیت فرانسه بر سرزمین شام، همین مارونیها بودند که خواستار استقلال لبنان شدند. فرانسه در ابتدای دوره قیمومیت بر سوریه و لبنان (سال 1920 میلادی مقارن با 1299 شمسی)، سوریه بزرگ را به 6 مملکت یا اقلیم نیمهمستقل تقسیم کرد که یکی از آنها «لبنان بزرگ» بود. «ژنرال هانری گورو» فرمانده ارتش فرانسه در اواخر جنگ جهانی اول و نخستین مستشار (حاکم) فرانسه بر سوریه و لبنان، در سپتامبر 1920 (شهریور 1299) رسما تأسیس دولت بزرگ لبنان را اعلام کرد. به شهادت تاریخ تأسیس این دولت، نتیجه رایزنی مارونیهای لبنان با فرانسه بود. این در حالی است که در همان زمان، اکثریت قاطع لبنان را مسلمانان تشکیل میدادند.
نکته قابل توجه دیگر این بود که در زمان تأسیس دولت لبنان، مسلمانان این خطه همگام با مسلمانان سوریه قیام علیه فرانسویها را کلید زدند. بعد از آن هم مسلمانان لبنان نسبت به استقلال کامل از سوریه، به دو دسته تقسیم شدند؛ گروهی مانند «خیرالدین الاحدب» خواستار ادغام با سوریه بوده و گروهی دیگر مانند «ریاض الصلح» از استقلال حمایت میکردند. این در حالی است که مسیحیها و به خصوص مارونیها با هرگونه ادغام در سوریه شدیدا مخالفت کرده و پیشگامان استقلال کامل لبنان بودند.
هویت طائفهای و سیادتطلبی مسیحیان لبنان
پیشتر توضیح داده بودیم که در لبنان، مهمترین عامل هویتی بحث «طائفه (مذهب)» است و گرایش مذهبی یا طائفهای بر همه چیز حتی قوانین موضوعه، امور سیاسی و… مقدم است. به عبارت دیگر، مهمترین معیارهای شهروندی مانند قوانین مدنی یا مشارکت سیاسی، از قبل در چارچوبهای طائفهای محصور شده است و کسی خارج از این چارچوب نمیتواند رفتار کند! طبعا در چنین بستری، رقابت میان طوائف برای دستیابی حداکثری به منابع یا دست کم ممانعت از تغییر موازنه طوائف در سطح جامعه، از اهمیت به سزایی برخوردار است.
باید ریشه جنگ داخلی لبنان را در همین ماجرا واکاوی کرد. جنگ داخلی لبنان در واقع چیزی جز یک جنگ عمیقا طائفهای نبود؛ در آن زمان، مسیحیان لبنان نگران تغییر بافت جامعه به سود مسلمانان و به ویژه اهل تسنن بودند. این نکته را در ادامه تشریح میکنیم.
روز نکبت و آوارگی فلسطینیها در لبنان
برابر آمارهای رسمی گروه بینالمللی حقوق اقلیتها (Minority Rights Group International-MRG) حدود 760 هزار فلسطینی در سال 1948 با تأسیس رژیم صهیونیستی و آنچه «روز نکبت» خوانده میشود، از سرزمین پدری خود اخراج و در کشورهای همجوار آواره شدند. در این میان، آمارهای مختلفی که از آوارگان فلسطینی حاضر در لبنان منتشر شده، حجم آنان را بین 100 هزار تا 130 هزار نفر تخمین میزند.
این در حالی است که جمعیت آن زمان لبنان حدود یکمیلیون و سیصد و پنجاههزار نفر بوده است که بخشی از آنان را یهودیان تشکیل میدادند. از سال 1949 مهاجرت یهودیان لبنان به فلسطین اشغالی آغاز شد و در دهه 50 به اوج خود رسید. در نتیجه با تقریب نسبی میتوان نزدیک به 10 درصد جامعه لبنان را آوارگان فلسطینی تشکیل میدادند که بخش اعظم آنها اهل تسنن بودند. در نتیجه طوائف دیگر – به ویژه مسیحیها – نگران تغییر ترکیب جمعیتی لبنان به سود اهل سنت بودند.
نگرانی بابت تغییر ترکیب جمعیتی در اثر اقامت آوارگان فلسطینی در لبنان، یک امر کاملا جدی و واقعی است. هنوز هم در لبنان قوانینی وجود دارد تا مانع از هضم آوارگان فلسطینی در جامعه لبنانی شوند. به عنوان نمونه، مالکیت خانه و زمین برای آوارگان فلسطینی ممنوع است. از نظر تحصیلی و مجوز کار نیز با محدودیتهای قابل توجهی مواجه هستند. هدف از این قوانین محدود کننده، ترغیب آوارگان فلسطینی به ترک لبنان است.
جمعبندی
در جمعبندی این بخش باید گفت مسیحیان لبنان نگران بودند آوارگان فلسطینی در جامعه لبنان هضم شوند. با توجه به اینکه اکثریت قاطع این آوارگان، اهل تسنن بودند؛ مسیحیان واهمه داشتند که ترکیب جمعیتی کشور به سود اهل تسنن تغییر کند. در آن زمان، نسبت میان مسیحیها، اهل تسنن و شیعیان تقریبا برابر بود؛ یعنی هر کدام بین 30 تا 35 درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدادند. در چنین وضعیتی، اگر آوارگان فلسطینی جذب جامعه لبنان میشدند، نسبت تعداد مسیحیها به کل جمعیت لبنان به کمتر از 25 درصد میرسید و طبعا این موضوع برای آنها به شدت نگران کننده بود.
از طرف دیگر، رویکرد «جداسازی آوارگان فلسطینی از جامعه لبنان و ایجاد مناطق اختصاصی برای اقامت آنها» باعث شده بود تا عملا این مناطق به صورت تقریبا خودگردان توسط فلسطینیها اداره شود. همین موضوع سیطره امنیتی مسیحیان بر مناطق فلسطیننشین را به حداقل کشانده بود. از طرف دیگر، تضییقات و تبعیضها علیه فلسطینیها باعث میشد تا آنها هم نسبت به مسیحیها موضع منفی داشته باشند و بعضا دست به اقداماتی بزنند.
دقیقا همین شکاف را باید ریشه نهایی جنگ داخلی لبنان دانست. در قسمتهای بعدی، این موضوع را به صورت تاریخی بیان خواهیم کرد.
در اینجا به ذکر همین نکته بسنده میکنیم که سید حسن نصرالله کسی بود که در میان فلسطینیها زندگی میکرد؛ اما از دوره نوجوانی مغازه پدرش در محله ارمنینشین همجوار قرار داشت و سیدحسن هم تابستانها در آن مغازه و میان ارمنیها به کار اشتغال داشت. در نتیجه او دقیقا در متن این شکاف میزیست؛ شکافی که در دو قسمت آینده بیشتر تشریح خواهد شد.
انتهای پیام/