دو روایت رسمی و غیررسمی از ۱۶ آذر ۳۲
ایراندخت خوانساری: صبح روز دوشنبه ۱۶ آذر ۳۲ به دنبال عادیسازی روابط ایران و انگلستان و گشایش سفارت این کشور در ایران و نیز انتشار خبر مسافرت قریبالوقوع نیکسون معاون وقت رئیسجمهوری آمریکا به ایران گروهی از جوانان هوادار نهضت مقاومت ملی و طرفدار دولت ملی دکتر مصدق که به دنبال کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد سقوط کرده بود، دست به سخنرانی اعتراضی در دانشگاه تهران و پخش اعلامیه زدند که در پی آن و با ورود ماموران انتظامی به دانشگاه کار به تشنج و درگیری کشید و سه دانشجو به نامهای مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی به شهادت رسیدند.
اعلامیه فرمانداری نظامی تهران
فرمانداری نظامی تهران عصر همان روز طی اعلامیهای که در روزنامهی اطلاعات منتشر شد ماجرا را اینطور توجیه کرد:
«مقارن ساعت ده و ربع بامداد امروز از طرف عدهای از دانشجویان تظاهراتی در دانشکدهی علوم صورت گرفت که بلافاصله مامورین فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکدهی فنی نیز از طرف چند تن از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطار مامورین انتظامی متفرق نشدند و در برابر مامورین مقاومت میکردند بر اثر تیراندازی مامورین سه نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند. گلوله به سینه و ران مجروحشدگان اصابت کرده و جمعا ۳۰ نفر در دانشگاه دستگیر شدهاند. پس از تظاهرات مزبور وضع دانشگاه آرام گردید و مامورین انتظامی بر اوضاع آنجا مسلط شدند.»
همچنین یک مقام مسئول فرماندار نظامی تهران دربارهی این تظاهرات به خبرنگار اطلاعات (۱۶ آذر ۳۲) گفت: «امروز عدهای از عناصر اخلالگر که منسب به حزب منحلهی توده بودند به دانشگاه رفته و عدهای از دانشجویان را مجبورر به تظاهرات نمودند و در حال دستهجمعی به مامورین فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرد قصد ربودن اسلحهی آنها را داشتند و مامورین نیز اقدام به تیراندازی نمودند.
توجیه برخی روزنامهها
اطلاعات فردای آن روز در سرمقالهی خود ضمن اعلام تاثر از کشته شدن سه دانشجو، اقدام جنایتبار ماموران انتظامی را اینطور توجیه کرد: «ممکن است غفلت و اشتباهی از ناحیهی مامورین انتظامی یا اولیای دانشگاه هنگام جلوگیری از اغتشاش و بینظمی روی داده باشد و شاید امکانپذیر بود که بدون قتل و خونریزی غائلهی دانشگاه را با حسن تدبیر خاموش ساخت، اما این را نیز باید در نظر گرفت که در چنین مواردی خونسردی از دست همه به در میرود و احساسات طوری غلیان میکند که چشم و گوش و هوش بشر چیزی درک نمیکند و لولهی تفنگ سرباز هم در موقع جلوگیری از بروز خطر پیر و جوان و دوست ودشمن و بیگناه و باگناه را نمیشناسد.» و در ادامه گناه را به گردن کسانی انداخت که جو دانشگاه را سیاسی کردهاند: «ما برای جلوگیری از نظایر این واقعهی شوم ضرور میدانیم دانشجویان عزیز و خوانندگان محترم را به نقص بزرگی که در دانشگاه و مدارس ما وجود دارد متوجه سازیم این نقص آلوده شدن جوانان بیگناه و حساس پرشور میهنپرست کشور به سیاستهای مختلف و دستهبندی و حزبسازی در داخل دانشگاه و مدارس است. آنهایی که این بساط را فراهم ساختند و سیاستبافی را به مدارس و داخل دانشگاه کشانیدند روز اول گستردن این بساط حساب نکردند که وقتی جوانان معصوم ما آلوده شدند روزی میرسد که رشته از دست همهی آنها به در میرود و به دست شیادان و عیارانی میافتد که با سوءنیت و اغراض پلید افکار جانان را قبضه میکنند و طبق مقاصد و نیات خود به هر طرف میکشانند…»
«صدای مردم» نیز ضمن سرمقالهای دربارهی حوادث دانشگاه، دانشجویان را دعوت به طرد عوامل محرک و ایادی بیگانگان کرد و نوشت نگذارید بیش از این «جنگ سرد» و تحریکات سیاسی جای تحصیل علم و درس را در محیط دانشگاه بگیرد. (خواندیها شماره ۲۳ سال ۱۴)
روایت غیررسمی
اما مجله سپید و سیاه در شماره مورخ ۲۲ آذر ۳۲ خود برخلاف آنها به جای توجیه جنایت ماموران انتظامی و انداختن گناه به گردن دیگری کوشید جزئیاتی از واقعه ارائه دهد و اینطور نوشت:
از چند روز قبل همهروزه در دانشگاه تظاهرات مختصری صورت میگرفت و شعارهایی داده میشد. روز دوشنبه صبح این تظاهرات دامنهدارتر گردید و به کلیهی دانشکدهها سرایت کرد از جمله دانشکدهی فنی، به قرار اطلاع چند تن از دانشجویان چند برگ اعلامیه پخش کردند چون مامورین انتظامی متوجه شدند خواستند پخشکنندگان اعلامیه را دستگیر سازند بدین جهت به یکی از کلاسها که استاد مربوطه مشغول درس دادن بود وارد میشوند و شاگردی را که اعلامیه پخش کرده بود خواستند بگیرند. استاد کلاس به آنها تذکر میدهد که اگر میخواهند دانشجویی را دستگیر سازند اول از رئیس دانشکده اجازه بخواهند. ولی گروهبانی که برای این کار داخل اتاق شده بود توجهی نمیکند. استاد مزبور هم که گویا دکتر شمس بود کیف خود را برداشته کلاس را ترک میگوید. در همین موقع مهندس خلیلی رئیس و دکتر عابدی معاون دانشکده متوجه جریان میشوند و دستور میدهند که زنگ زده شود تا استادان همگی در دفتر دانشکده جمع شده و تصمیمی بگیرند. دانشجویان نیز پس از مشاهدهی این جریان برآشفته شده و شروع به تظاهرات شدیدی میکنند و چون بیم گلاویز شدن میرفت تیراندازی از طرف مامورین آغاز شد که منجر به کشته شدن سه نفر از دانشجویان به نام بزرگنیا، شریعت رضوی و احمد قندچی میگردد که نامبردگان در همان روز بلافاصله صبح و عصر درمیگذرند. بزرگنیا و قندچی به وسیلهی گلولهای که به بدنشان اصابت کرده بود و شریعت رضوی بر اثر ضربت شدید سرنیزه به پایش درگذشت. ما ضمن اظهار تاسف این واقعهی جانگذاز را به خانوادههای داغدیدهی این سه جوان معصوم صمیمانه تسلیت میگوییم.
۲۵۹