«شب یلدا» غیرایرانی و «شب چله» خوشیمن و ایرانی است/ عید ژانویه همان تولد مهر است
پرستو اصیلی: پنجشنبه، ۲۹ آذرماه ۱۴۰۳، خانۀ «گفتارها» در کلابهاوس، به مدیریت مجید تفرشی (تاریخنگار و سندپژوه) به مناسبت فرا رسیدن شب چله (شب یلدا) میزبان محمدعلی عزتزاده، پژوهشگر تاریخ ایران، زهرا افصح، روایتگر و قصهگو، و بابک افرا، خواننده و آهنگساز بود. عنوان نشست این هفتۀ خانۀ گفتارها «ریشههای تاریخی شب چله» و سخنران آن، محمدعلی عزتزاده بود. در بین سخنان عزتزاده، زهرا افصح براساس متون کلاسیک پارسی قصهخوانی، و بابک افرا نیز تصنیفهایی به مناسبت شب یلدا، به طور زنده اجرا کرد.
تفرشی سخن را اینطور آغاز کرد: «کشور ما در یکی از حساسترین فرازهای تاریخی قرار دارد و با این حال برنامههای فرهنگی، تاریخی، ادبی و سیاسی ما همچنان برقرار و لازم به تکریم، توجه و استمرار هستند.»
عزتزاده دربارۀ آیین ملی شب چله یا شب یلدا در سه بخش سخن گفت: بخش نخست، شب چله (یا همان شب یلدا) در گاهشماری و اندیشۀ ایرانی، بخش دوم ریشههای اساطیری و تاریخی و سیر مفهومی جشن شب چله و بخش سوم، جایگاه کنونی فرهنگی و نقش هویتی شب چله.
شب چله یا یلدا در گاهشماری و اندیشه ایرانی
محمدعلی عزتزاده در مقدمۀ بحث، اشاراتی به گاهشماری داشت؛ چراکه جشنهای باستانی و سنتی ارتباط بسیار تنگاتنگی با گاهشماری دارند. وی گفت: ما در نخستین آثاری که از گاهشماری در ایران داریم مثل همۀ ریشههای تاریخیمان به اوستا میرسیم. سال اوستایی نخستین گاهشماری ایرانی بود که دوازده ماه سیروزه داشت؛ به علاوۀ پنج روز که اندرگاه یا پنجه، و در دورۀ اسلامی خمسۀ مُسْتَرَقه نامیده میشده است؛ گاهی اوقات روز ششم را هم به عنوان یک روز اضافه میکردند.
دو نوع سال در تقسیمبندی دینی وجود داشته است: سال عرفی با دوازده ماه سیروزه، و سال دینی که مشابه سال خورشیدی امروز است که سالهای کبیسه به آن اضافه میشده است؛ چراکه همۀ جشنهای دینی بر پایۀ تقویم برگزار میشده و ریشۀ گاهشماری داشتهاند. نام این روزهای منتهی به نوروز و یا گاهی پایان آبان، وحیدک یا وحیدج، و در عربی کبیسه (به معنای مبارک و مقدس) خوانده میشده است. سال اوستایی طبق فرگرد یکم وندیداد که از نخستین آثار برجایمانده است، دارای دو فصل دوماهۀ تابستان و دهماهۀ زمستان بوده است. در فصل چهارم وندیداد که جزو بخشهای متاخر اوستاست، دو فصل هفتماهۀ تابستان و پنجماهۀ زمستان یاد شده است. در بند هفتم از فصل بیستوپنج بندهش که ریشه در دورۀ ساسانی دارد و تا سدۀ سوم قمری به زبان پهلوی ویرایش شده است، تابستان را از هورمزدروز (نخستین روز فروردین) تا انیرانروز (سیام مهرماه) محسوب کرده که اصطلاحاً تابستان بزرگ و سپس زمستان بزرگ پنجماهه یا زَیَنَه نام برده شدهاست.
با این حساب جشن سده در صدمین روز از زمستان، مصادف با دهم بهمن بوده است. در آن دوران شش گاهنبار وجود داشته که هرکدام آغاز یک فصل بودهاست؛ اما فصول سال در آن تقسیمبندی که هنوز ماهها وارد تقویم نشده بودند، چهلوپنجروزه و هفتادوپنجروزه بودند و با گاهنبار دوم یا مدیوشمگاه (یازدهم ماه تیر) که در آن گاهشمار، «انقلاب تابستانی» نام داشته آغاز میشده و در آغاز نیمۀ دوم سال، با مدیارمگاه (بهرامروز دیماه) و «انقلاب زمستانی»، به پایان میرسیده است؛ پس در گاهشماری اوستایی، سال از تیرماه آغاز میشده و در این مدت، از بلندترین روز سال تا کوتاهترین روز سال، روزها بهتدریج کوتاه، و در نیمۀ دوم سال، روزها بهتدریج بلند میشدهاند.
ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیة عن القرون الخالیه» آغاز سال در ایران باستان را از فروردین، و در تابستان دانسته است. علی بن حسین مسعودی در «التنبیه و الاشراف» هم آغاز سال را از تابستان یا مهرگان در آغاز زمستان میدانسته است.
در «نوروزنامه» منتسب به خیام، آغاز دعوت زردشت را در ماه فروردین سال سیام پادشاهی گشتاسب دانسته که آفتاب در اول سرطان (تیر) قرار داشته است؛ لذا در آن زمان فروردینماه به لحاظ بروج فلکی، معادل تیرماه امروزی و مهر معادل دیماه امروزی بوده است. جاحظ نیز در «التاج فی اخلاق الملوک» نوروز (آغاز گرما) و مهرگان (آغاز سرما، اول دی، شب چله) را دو فصل سال دانسته است.
عزتزاده به دو بیت از عنصری که شاهد همین موضوع است، اشاره کرد:
تا به نوروز اندرون باشد نشان نوبهار/ تا سپاه تیرماه آرد نشان مهرگان
خرمی و زندگانی و بزرگی و هنر/ با تو باد این چهار ای شاه گیتی جاودان
وی ادامه داد: هخامنشیان که طبق پژوهشهای دقیق تاریخی قرنها پس از زردشت میزیستند، از گاهشمار زردشت اقتباس کردند و آن را رواج دادند. تاریخ حدودی این رویداد از ۵۰۵ پیش از میلاد در دورۀ داریوش یکم، تا ۴۲۸ پیش از میلاد در دورۀ داریوش دوم ذکر شدهاست. در عین اینکه به تابستان بزرگ و زمستان بزرگ اشاره شده، چهار فصل امروزی نیز در اوستا و آثار باقیمانده از دوران هخامنشیان وجود داشته است که فصول ابتدایی جزو فصول گرم و فصول انتهایی جزو فصول سرد محسوب میشدهاند. در کتیبهها، از سال هخامنشی که برگرفته از گاهشمار زردشتی و در عین حال تأثیرپذیرفته از گاهشماری بابلی بوده، نام نُه ماه آمده است که آغاز سال با ماهی به نام «باگیادیش» است که به مهر منسوب شده است؛ پس جشن مهرگان آغاز سال هخامنشی بوده است. در دورۀ هخامنشی بین این دو جشن مهم، نوروز و مهرگان، که هرکدام آغاز یک نیمۀ سال بودند، مهرگان اهمیت بیشتری داشت؛ اما بعدها در دورۀ اشکانیان و ساسانیان و تا امروز، نوروز جایگاه مهمتری پیدا کرده است.
نام ماههای سال که برگرفته از امشاسپندان و دیگر ایزدان دین زردشتی است، در دورۀ ساسانی و احتمالاً اشکانی هم به همین شکل رواج داشته است. اسناد و سکههایی هندوایرانی مربوط به سدۀ یکم یافت شده است که از ماه «تیر» نام برده است. بر روی دیوارهای یک معبد مهری در دورا، در ساحل رود فرات و در ترکیۀ امروزی، از ماههای تیر، امرداد، شتبرو، فرورتین، و همچنین روچ رشن نام برده شده است که نشان میدهد این نامها در زمان اشکانیان هم رواج داشتهاند. از دورۀ ساسانیان هم دو کتیبه و بسیاری کتب موجود است که نام روزها و ماهها آورده شدهاست.
نام این روزها و ماههای ایرانی در اشعار شاعران ایرانی از رودکی و فردوسی و عنصری، تا مسعود سعد و نظامی و سعدی، فراوان آورده شده است. فردوسی در دورۀ پایانی شاهنامه میسراید:
سرآمد کنون دورۀ یزدگرد/ به ماه سپندارمذ روز ارد
سعدی نیز در دورۀ سیطرۀ مغولها بر ایران، در شعرش از اردیبهشتماه نام میبرد و چنین میسراید:
اول اردیبهشتماه جلالی/ بلبل گوینده بر منابر قضبان
عزتزاده افزود: در تقویم اوستایی شب «بهرامروز» یا روز بیستم از دیماه که کوتاهترین روز سال بوده، شب چله و طبق گفتۀ بیرونی در «آثار الباقیة عن القرون الخالیه»، «خرمروز» یا «اردروز» نامیده میشده است.
تقسیمبندی هفتگی در ایران باستان وجود نداشته است و این نوعی گرتهبرداری از همسایگان سامی است. نکتۀ جالب این است که نوعی اندیشه در اخترشناسی ایران باستان وجود داشته است که اختران (ستارگان) را ایزدی، اهورایی و راهنما، و باختران (سیارات) را هرزه، اهریمنی و شوم میدانسته است. باور آنها از اختران و باختران براساس چشم غیرمسلح بوده است: هفت سیارۀ مشتری (هرمز)، مریخ (بهرام)، زحل (کیوان)، زهره (ناهید)، عطارد (تیر) همراه با نام ماه در حالت خسوف (ماه سیاه یا باختری) یا خورشید در حال کسوف (خورشید سیاه یا باختری) در نام روزهای هفته به زبان لاتین و بعدها در تمام زبانهای اروپایی وجود دارد. Sunday به آفتاب، Monday به ماه، Tuesday با کمی تغییر به بهرام،Wednesday با کمی تغییر به تیر و Saturday به کیوان نسبت داده میشوند.
ریشههای اساطیری و تاریخی و سیر مفهومی شب چله
در بخش دوم این نشست، به ریشههای اساطیری و تاریخی و سیر مفهومی «شب چله» یا «یلدا» پرداخته شد. عزتزاده عنوان کرد: به گمانم همه میدانیم که واژۀ «یلدا»، واژهای سریانی یا آرامی به معنی «ولادت» و مربوط به منطقۀ بینالنهرین است که امروزه زبانی مرده محسوب میشود، ولی دستکم تا قرن هفتم هجری دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی و ابنعبری زبان سریانی را میدانستند و همین تفاوت شاخصی در آثار آنها با آثار دیگر مورخان و دانشمندان ایرانی به وجود آورده بود.
او ادامه داد: منظور از ولادت یا زادروز، ولادت مهر بوده است. مهر که امروزه معنی خورشید هم دارد، یکی از ایزدان مهم و بزرگ هندوایرانی بوده که در زبان سانسکریت «میترا»، و در زبان اوستایی «میثره» نام داشته است که در زبان پهلوی به میتر و امروزه به مهر تبدیل شده است. از ایزد مهر و منتسبات به او، تا پیش از دورۀ زردشتی اطلاعات چندانی در دست نیست. مسلم این است که ایزد مهر پیش از ظهور زردشت یکی از ایزدان بزرگ و احتمالاً بزرگترین ایزد مورد پرستش ایرانیها در ایزدستان ایرانی بوده است. ایزدهای ایرانی کاملاً مفهومی بودند و برخلاف ایزدان هندیان صورت مجسم نداشتهاند. زردشت هفت ایزد را از این ایزدستان انتخاب و آنها را در نظام اندیشگی خود معرفی میکند؛ اهورامزدا به عنوان ایزد بزرگ، آفریدگار و دانای کل و شش امشاسپند در کنار او. تعبیر امروزی از امشاسپندان، فرشتگان هستند. او درواقع یکتاپرستی را رواج میدهد: یک آفریدگار و تعدادی فرشتگان که امشاسپندان فرشتگان مهتر، و دیگر ایزدان مثل مهر و سروش و بهرام و… ایزدان کهتر بودند.
از موضوع دین هخامنشیان اطلاعات دقیقی در دست نداریم اما در کتیبههای هخامنشی که از دورۀ داریوش یکم باقی ماندهاند، نام اهورامزدا آورده شده و داریوش، او را اعطاکنندۀ پادشاهی به خود میداند و ستایش میکند. از دورۀ خشایارشا نام مهر و ناهید (به تعبیر امروزی آناهیتا) در کتیبهها دیده میشود که نشاندهندۀ ظهور دوبارۀ گرایش به مهردینی در آن زمان است. نام ایزد مهر در سنگنوشتهای در ۱۴۰۰ پیش از میلاد و هشتصد سال پیش از هخامنشیان به صورت میترا وجود داشته است و در «ریگودا» که کهنترین بخش وداهاست، نام وی آورده شده است.
در یکی از بخشهای متأخر اوستا، در «مهریشت» که یکی از بلندترین یشتهای اوستاست نیز نام مهر به احترام فراوان برده شده است. نام مهر را میتوانیم به عنوان «رابط»، «پیوند» و «پیمان» معنی کنیم که البته معنی روشنایی ازلی خداوند هم گرفته است که بعدها نزدیکتر به معنای خورشید شده است، اما آنچه در ابتدا از اوستا برمیآید، به معنی خورشید نیست و این تغییر بعدها به معنی خورشید رسیده است. به طور کلی در اندیشۀ ایرانی باستان، مهر، ایزد موکل بر انواع پیمان بوده و پیمان در ایران باستان مفهومی بسیار مهم بودهاست.
مهریشت که موبدان زردشتی پس از خود زردشت به اوستا افزودهاند، احتمالاً یکی از سرودهای مهری بوده است که در بخشهایی نام اهورامزدا و تایید مهر توسط او آورده شده است. در آنجا گفته میشود که مهر روشنایی و پرتو زرین خورشید، دارندۀ دستهای فراخ، بخشندۀ شکوه و حکمت و ثروت، سروربخش خانه و خانواده، جنگنده با تباهی و ویرانی است. مهر بهتدریج جایگاهی شبیه جایگاهش پیش از دورۀ زردشت را پیدا میکند که گویی نقش بسیاری از ایزدان را برعهده دارد؛ برای مثال او نیز مانند بهرام، ایزد جنگ است.
عمدهترین نقش او مهر (به معنای امروزی) و نیز پیمان است. پیمان یکی از مهمترین مؤلفههای حکمت عملی در اندیشۀ ایران باستان، و پیمانشکنی، اهریمنی و شوم و بیداد بهشمار میآمده است. در اوستا اینطور آمده که اگر دو نفر در جایی عهد و پیمانی ببندند، نام مهر را به زبان میآورند؛ اگر به حق کسی تجاوز شود، او از مهر یاری میخواهد. در جایی از شاهنامه دیو به دنبال کیخسرو میگردد و پس از هفت سال او را در مرغزاری همچون بهشت مییابد. توصیفی که فردوسی از کیخسرو از دید دیو میآورد، به گفتۀ بهمن سرکاراتی توصیف مهر و یادآور ایزد مهر است:
یکی چشمهای دید تابان ز دور/ یکی سروبالا دلآرام پور
یکی جام پر می گرفته به چنگ/ به سر بر زده دستۀ بوی و رنگ
ز بالای او فره ایزدی/ پدید آمد و رایت بخردی
تو گفتی منوچهر بر تخت عاج/ نشستهست بر ز پیروزهتاج
همی بوی مهر آمد از روی او/ همی زیب تاج آمد از موی او
این میتواند نشاندهندۀ وجود رگههایی پررنگ از مهرآیینی در ایران پس از زردشت باشد. کیخسرو پسر سیاوش، و سیاوش مظهر پایداری به پیمان است و به این ترتیب به ایزد مهر که نگهدارندۀ پیمان است، مرتبط میشود. سیاوش به خاطر پایبندی به پیمانش جان خود را از دست داد.
فردوسی آنقدر برای پیمان اهمیت قائل بود که سراییده:
سپهبد کجا گشت پیمانشکن/ بخندد بر او نامدار انجمن.
خرد گیر کآرایش جان توست/ نگهدار گفتار و پیمان توست
پیمان، پیوندی نزدیک با میانهروی دارد و حتی معادل آن قرار گرفته است. در دینکرد آمده که ایران همیشه میانهروی (پیمان) را امر، و افراط و تفریط را نهی کرده است. در حالی که دانایان هند و فلاسفۀ بیزانس و فرزانگان هرجای دیگر عموماً به مردمان توصیه کردهاند که از روی زیرکی سخن بگویند؛ اما شهریاری ایران تنها خردمندی و خردمندان واقعی را تایید کرده است.
عزتزاده دربارۀ شب چله بیان کرد: شب چله در گذشتۀ پیشاهخامنشی با مهرگان یکی بوده است؛ بنابراین ارتباط آن با مهر مشخص میشود و بعدها در زبانهای دیگر تبدیل به زادروز مهر یعنی یلدا شده است. اما با چرخشی که در تنظیم تقویم به وجود آمده است، امروزه مهرگان به شانزدهمین روز مهرماه اتلاق میشود. هر سی روز در ماه در ایران باستان از زمان اشکانیان نامی داشتهاند و زمانی که نام روز و نام ماه بر هم منطبق میشد، خوشیمن و مبارک بود؛ مثل اسفندارمذ که روز پنجم اسفندماه است و امروزه شهرت بسیاری دارد. سه روز از هر ماه به نام دی است که معنی آفریدگار دارد و از جملۀ ایزدان بوده است.
دی، روز هشتم، پانزدهم و بیستوسوم هر ماه است. برای تشخیص آنها از هم، آنها را به روز بعدیشان نسبت دادهاند: دی به آذر، دی به مهر، دی به دین. که هرسه جشن گرفت میشد. جشن شب چله باقیماندۀ همۀ اینهاست؛ درواقع جشن دی ماهی ایرانیان در خرمروز، یکم دیماه قرار گرفته و شب آن جشن گرفته میشود. از دوران اوستایی و زردشت در گاتاها که سرودههای خود زردشت هستند، در نظامی که همواره تقابل خیر و شر در آن وجود دارد، اهمیت جشن و شادی و روشنایی و کار و کوشش در خواست سپنتامینو دانسته شده است که مورد حمایت او هستند و سوگ و تاریکی و تباهی و تنبلی از نیرنگهای انگرهمنیرو یا جهان سیاهی به شمار میآیند. در تقابل خیر و شر، میتوان به روز و شب نیز اشاره کرد.
روز یکم دیماه، هورمزدروز، روز جشن ماهیانه و شبش شب چله است که پس از جابهجایی تقویم و قرار گرفتن به شکل امروزی هم باقی مانده است. پس پیوندی بین مهرگان و بلندترین شب سال، که آبستن خورشید/ روز/ نور است وجود دارد که با مفهوم یلدا گره خورده است. در مهرآیینی که آثارش را از دورۀ هخامنشی هم میبینیم، از دورۀ اردشیر دوم یا سوم، از طرف جنگاوران رسم شده بود که از مهر به عنوان ایزد جنگاور یاری میخواستند و درواقع باوری پنهان به مهر به وجود آمده بود. این مهرکیشی به نواحی دورتر از ایران مثل آسیای صغیر که در گذشته دور همواره روم خوانده شده است، برده شد.
در سدۀ یکم پیش از میلاد که دورۀ اشکانیان بود، رومیان به طور آشکار به کیش مهری درآمدند که در ایران چندان رسمیت نداشت. باقیماندههای معبد مهرکیشی در ارمنستان هنوز برجاست. در انجیل روایاتی وجود دارد که سه مغ ایرانی بشارت زاده شدن مسیح را دادند و زمان زاده شدن او بر بالین مادرش حاضر بودند. میدانیم امپراتوری روم که قلمروی عیسی مسیح بود، در برابر آیین مسیحیت ایستادگی کرد اما سرانجام در سدۀ چهارم میلادی، کنستانتین امپراتور روم دین مسیحیت را پذیرفت. رومیان که عمدۀ اروپا بودند، پنج سده مهرکیش بودند. این تغییر آیین کاری دشوار بود. درصد زیادی از مناسک و جشنها و رسوم در مسیحیت، از کیش مهر گرفته شده است؛ همانطور که امروزه مسیحیان اولیه (ارمنیها) اول ژانویه را به عنوان زادروز حضرت مسیح جشن میگیرند.
درواقع با جابهجاییهای تاریخی که وجود داشته است، اینها به برداشتی که ما از زادروز مهر داشتیم، نزدیکترند؛ درواقع زادروز مسیح جایگزین زادروز مهر شده و حتی در ماهها نیز جابهجاییهایی صورت گرفته که نشانش را در نام ماههای لاتین میتوان دید. مثلاً اکتبر یعنی ماه هشتم، ولی درواقع ماه دهم سال است. یا دسامبر یعنی ماه دهم ولی درواقع ماه دوازدهم سال است. نوامبر و سپتامبر و … هم به همین منوال. نشانههای دیگری هم از اثرگذاری کیش مهر روی مسیحت وجود دارد؛ برای مثال اهمیت دادن به غسل و شستوشو که پیش از انجام فرائض دینی انجام میشده است، دیگری ارجمند بودن رنگ سرخ که در ردای پاپ و کشیشهای عالیرتبۀ مسیحی و نیز در پوشش بابانوئل دیده میشود؛ نشانگر این است که عید ژانویه درواقع تولد مهر است. در شب چله هم سرخی هندوانه و انار از همینجا گرفته شده است. همچنین در جشن کریسمس، شمع و کاج و سرودی که میخوانند همه از سرود مهرکیشی بودهاند.
پس میتوانیم بگوییم شب چله آیینی فراملی است که ریشههای محکمی هم در ایران دارد که ما امروزه آن را به عنوان شب زایش خورشید که نماد نور و روز و پایان کوتاه شدن روزها و رفتن به سمت نقصان سرما که پدیدهای اهریمنی بوده، جشن میگیریم.
عزتزاده ضمن اشاره به وجود این پیوندها در دورۀ اسلامی در آثار دانشمندان و شاعران، با دو سروده، بخش دوم سخنان خود را پایان داد. او از سنایی خواند:
به صاحبدولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که از یک چاکری عیسی چنین معروف شد یلدا
که نشاندهندۀ ارتباط عیسی مسیح با یلداست.
سپس بیتی از امیر معزی را خواند:
ایزد دادار مهر و کین تو گویی/ از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زآنکه به مهرت بود تقرب مومن/ زآنکه به کینت بود تفاخر ترسا
عزتزاده گفت امیر معزی مراعاتالنظیری بین مهر و یلدا و ترسا برقرار کرده است.
میتراییسم آیینی جهانشمول بوده است
تفرشی در ادامۀ سخنان عزتزاده، تصور شرقیها را از آیین میتراییسم یا عوامانهتر، مهرپرستی، آیینی در شرق باستان یا ایران بزرگ دانست؛ در صورتی که آیین میتراییسم آیینی جهانشمول بوده و حتی روزگاری در قلب لندن آیین و معبد میتراییسم وجود داشته است که یکی از مهمترین آنها امروزه مقر شبکۀ بلومبرگ در آنجا قرار دارد. او آیین میتراییسم را در جهان مسیحیت و پیش از اسلام، دارای رشدی فزونتر از تصور امروز ما دانست که امروزه مطالعات بسیاری در پژوهشهای باستانی دربارۀ آن انجام شدهاست.
بگوییم شب چله؟ یا شب یلدا؟
عزتزاده مفهوم «شب یلدا» را غیر ایرانی و شوم و مفهوم «شب چله» را خوشیمن و ایرانی دانست. البته عنوان کرد که هیچیک از این دو عبارت امروزه نادرست نیست، ولی خوب است که عبارت «شب چله» که ایرانی است در جامعه پذیرفتهتر باشد.
ایرانیان با چه ابزاری این یک دقیقه اختلاف را حساب کرده بودند؟
عزتزاده مفهوم گاهشماری را در پیوند با اخترشناسی پیشرفته در ایران باستان دانست. او ادامه داد: ما در دورۀ باستان، دانش و نیز ابزار پیشرفتهای در اخترشناسی داشتیم که در دریانوردی هم به کار گرفته میشد که در آثار برجایمانده از آغاز دوران اسلامی قابل مشاهده است. از سدۀ دوم هجری قمری، در دورۀ اسلامی جغرافینگاری به وجود میآید که عمدۀ جغرافینگاران از هر دو مکتب بلخی و عراقی، ایرانی هستند و روش مورد استفادۀ آنها هم عمدتاً ایرانی است؛ البته برخی نظری به بطلمیوس و روش یونانی هم داشتند. با استفاده از این شناخت و ابزار، توانسته بودند با تجربۀ پنجهزارسالۀ تمدنی تشخیص دهند که آن روز بلندترین یا کوتاهترین روز و شب سال است. مبنای تقویم نیز بر اساس همین روزهایی است که مبنا قرار میگیرند.
جایگاه کنونی هویتی و نقش فرهنگی شب چله چیست؟
عزتزاده بخش پایانی سخنان خود را با این پرسش آغاز کرد: «این سنت ایرانی امروز به چه کار ما میآید؟» وی در پاسخ به این پرسش گفت: امروز در جهانی هستیم که همۀ افراد، جوامع و کشورها در پی هویتسازی برای خود و ارتقا و عرضۀ آن به بهترین نحو هستند. ایران، به عنوان یک حوزۀ تمدنی کهن و سرشار و غنی از منابعی برای ارائۀ هویت ایرانی است. شب چله یکی از این منابع است، یکی از نمادهای هویت ملی ایرانی است، چراکه ما از زمان بنیاد نهادن ایران توسط کوروش بزرگ به عنوان یک شاهنشاهی، خصلتهای یک ملت را به دست آوردیم. شاهنشاهیای که غربیها بعدها این الگو را از او گرفتند و عنوان «امپراتوری» بر آن نهادند و ما نباید از این نام برای خودمان استفاده کنیم.
ما جغرافیا و تاریخ مشترک داشتیم؛ بیستوشش سدۀ پایدار؛ و زبان فارسی که در سه نسل تکامل پیدا کرده و همچنان به عنوان یک سنت، زبان ملی ماست و یکی از مهمترین عوامل قوام هویت ملی ایرانی است و طبیعتاً یکی از ارکان بنیادین هویت ملی ایرانی، فرهنگ ایرانی است که دامنهای گسترده دارد که علم و دانش و فرهنگ و دین و هنر و عرفان و سبک زندگی و آداب و رسوم را در بر میگیرد. جشنها هم بخشی از آداب و رسوم و در پیوند با دیگر عناصر فرهنگی ملتها و تمدنها هستند.
جشن شب چله پیوندی ریشهدار در تاریخ و تمدن ایران دارد. حفظ اینگونه عناصر ضمن حفظ تثبیت هویت مشترک ملت ایران و استحکام ملیت و قدرت کشور، میتواند ما را در برابر دیگر تمدنها و قدرتها بالا بکشد. داشتههای تمدنی ما برای ما مایۀ قدرت تمدنی نرم هستند و با این قدرت نرم میتوانیم کشورهای همسایه را با خود همراه کنیم. بیستودو کشور در همسایگی ایران، همریشۀ فرهنگی ما هستند.
شب چله در سال ۲۰۲۱ پس از چند سال کوشش، در میراث جهانی یونسکو به عنوان یکی از میراث ناملموس فرهنگی جهان ثبت شد. ثبت این جشن را به واسطۀ پروندهای مشترک بین ایران و کشور همزبانمان، افغانستان، داشتیم. ثبت آیین مهرگان نیز به واسطۀ همکاری بین ایران و تاجیکستان صورت گرفت. جشن سده را بهتنهایی، و جشن نوروز را مشترکاً با کشورهای آذربایجان، افغانستان، هند، عراق، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، پاکستان تاجیکستان، ترکمنستان و ترکیه به ثبت رساندیم. این، خودْ نشاندهنده اهمیت همراهی و همدلی و وفاق ما با کشورهای دیگر بهخصوص کشورهای همسایه است. لازم است از دشمنی دوری کنیم و با همین قدرت نرم، با آنها یکدل شویم.
شب چله در بسیاری از کشورهای دیگر مثل تاجیکستان و ازبکستان نیز جشن گرفته میشود. در ازبکستان بیش از نیمی از جمعیتشان فارسیزبان هستند. آذربایجان، سخنوران فارسیزبان بسیاری دارد. کشور عراق طبق گفتۀ محمد محمدی ملایری اصلاً به معنی ایران است؛ همانطور در آغاز دورۀ اسلامی عراق عجم و عراق عرب داشتیم. در خاطرات ناصرالدین شاه قاجار هم سفرنامهای از وی مبتنی بر سفر او به عراق موجود است که منظور از عراق، عراق عجم و ایالت جبال در دورۀ میانه است. این کلمه نشان میدهد که کشور عراق از زمان فتح بابل به دست کوروش تا زمان فتح ایران به دست سپاه عمربنخطاب، دوازده قرن جزوی از خاک ایران بوده است؛ سپس تا زمان سقوط خلافت عباسی که ایران جزو خلافت اسلامی بوده و سپس با سقوط خلافت عباسی به دست هلاکوخان، بغداد به ایران ملحق شد و این روند ادامه داشته است.
در دورۀ صفوی، شاه عباس صفوی بغداد و عتبات را تصرف کرد. بر سر بخش بزرگی از خاک عراق تا دورۀ قاجار مناقشه وجود داشت. ما با این کشورها همریشۀ فرهنگی هستیم و میتوانیم با استفاده از قدرت نرم، آنها را با خود همراه کنیم. ایران به عنوان فرهنگ مادر باید پیوند خوبی با کشورهای همسایه داشته باشد و اعمال قدرت نرم کند.
۲۵۹