اخبار بین الملل

فقدان یک طرح عملی درباره غزه

خبرگزاری خبرآنلاین

فقدان هرگونه طرح قابل اجرا برای اداره نوار غزه پس از ویران کردن این سرزمین توسط ارتش اسرائیل، بیش از پیش مورد توجه کارشناسان و تحلیلگران سیاست خارجی چه در داخل ایالات متحده و چه خارج از آن قرار گرفته است. نبود یک نقشه راه برای آینده غزه زمانی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد که نگاهی به گستردگی حمله نظامی اسرائیل و قتل عام ناشی از آن بیندازیم. تعداد فلسطینی‌هایی که در غزه در حملات اسرائیل کشته شده‌اند، اکنون از ۳۳۰۰۰ نفر گذشته است. تلفاتی با این حد و اندازه برای آخرین بار در سال ۱۹۴۸ و روزگاری که فلسطینی‌ها آن را نکبه می‌دانند، مشاهده شده بود.

به نظر می‌رسد دولت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده تقریباً تمام زمان و توجه خود را صرف این بحران کرده است. او در ابتدا حمایت کامل خود از اسرائیل را اعلام کرد و سپس وقت خود را صرف تلاش برای کاهش تلفات غیرنظامیانی کرده که بیشترین تعداد در درگیری‌ها در این منطقه از سال ۲۰۱۹ تاکنون بوده است. بنابراین درباره آنچه که قرار است در نوار غزه رخ بدهد بسیار کم گفته شده است.

آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، در یک سخنرانی مطبوعاتی پس از نشست گروه ۷، چندین اولویت را برای غزه پس از جنگ بیان کرد:  از جمله عدم محاصره یا عدم اشغال مجدد، عدم کاهش قلمرو و عدم استفاده از آن به عنوان پایگاه تروریسم.  این معیارها و اولویت‌ها  معقول هستند، اما سؤالات اساسی را در مورد اینکه دقیقاً چه کسی و چگونه بر نوار غزه حکومت می‌کند، بی پاسخ مانده است.

بلینکن بعداً در پاسخ به سوالات گفت که غزه باید با کرانه باختری تحت رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) متحد شود. این چشم‌انداز به دلایل متعددی غیرممکن است، که مهمترین آنها این است که تشکیلات خودگردان، به‌عنوان مسئول موقت که قرار بود بخشی از یک ترتیبات انتقالی پنج ساله پس از توافق‌نامه اسلو در سال ۱۹۹۳ باشد، در میان فلسطینی‌ها منفور است. فتح، که کنترل تشکیلات خودگردان را در دست دارد، در آخرین انتخابات فلسطین در سال ۲۰۰۶ به حماس شکست خورد. از آن زمان، تشکیلات خودگردان به عنوان چیزی بیش از یک کمک امنیتی برای اشغالگری اسرائیل نیست و همین مساله آن را بی اعتبار کرده است.

اینکه آیا تشکیلات خودگردان و محمود عباس، رئیس آن، حتی بخواهند چنین مسئولیت‌هایی را بر عهده بگیرند جای سوال است. هرج و مرج و ویرانی پس از حمله اسرائیل به نوار غزه چالش بزرگی را برای هر هیأت حاکمه به همراه خواهد داشت. از سوی دیگر اگر قرار باشد تشکیلات خودگردان سوار بر تانک‌های اسرائیلی به غزه بیایند چیزی بیش از بدنامی نصیب آنها نخواهد شد. علاوه بر این، دولت‌های پی در پی اسرائیل در زمان بنیامین نتانیاهو تلاش کرده‌اند تا هیچ رهبر یا نهادی نتواند به عنوان نماینده واحد فلسطینی‌ها  در غزه و کرانه باختری صحبت کند. 

فقدان یک طرح عملی و مشخص پس از جنگ برای نوار غزه برای خود اسرائیل حتی کمتر از ایالات متحده قابل توجیه است، با توجه به اینکه اسرائیل عامل ویرانی فعلی است، هرچند شاید بتوان برای عدم توجه اسرائیل به این موضوع در این مقطع بهانه‌ای پیدا کرد.

 حمله مداوم تا حد زیادی حس خشم کنترل نشده و انتقام پس از حمله حماس در جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر است. زمانی که اسحاق هرتزوگ، که ریاست جمهوری عمدتا تشریفاتی اسرائیل را در اختیار دارد و از نظر سیاسی اسرائیل فردی نسبتاً میانه رو است، می‌گوید: «هیچ بی گناهی در غزه وجود ندارد و همه ملت فلسطین مسئول آنچه در ۷ اکتبر رخ داد، است» نشان می‌دهد که خشم محض و نفرت غیرمتمرکز تا چه اندازه سیاست‌های اسرائیل را در این مقطع رهبری می‌کند.
این تصور که «نابودی حماس» باید اولویت اصلی باشد و قبل از هرگونه آتش‌بس یا حتی برنامه‌ریزی جدی در مورد آنچه پس از آن اتفاق می‌افتد، انجام شود، منبع هرگونه تهدید امنیتی آینده برای شهروندان اسرائیلی را که از غزه سرچشمه می‌گیرد، اشتباه تفسیر می‌کند. این همچنین نسخه ای برای جنگ بی پایان در غزه است.

اسرائیلی‌ها ادعا می‌کنند که بمباران آنها، با دقت به سمت آنچه که اسرائیلی‌ها آن را «اهداف تروریستی» می‌نامند، انجام می‌شود.  با توجه به گستردگی و مقیاس تخریب ناشی از حملات، اظهاراتی مانند هرتزوگ که عملیات را مجازات دسته جمعی مردم فلسطین نشان می‌دهد، مبهم بودن روند هدف گیری اسرائیل، نتیجه این است که این حمله ممکن است آسیب بیشتری به آنچه برای اداره نوار غزه نیاز است وارد کند و نه الزاما عاملان احتمالی خشونت مسلحانه علیه اسرائیل را نابود کند.
همانطور که ناتان براون از دانشگاه جورج واشنگتن می‌گوید، با توجه به اینکه جناح سیاسی حماس هدف راحت تر و نرم تری نسبت به شاخه نظامی است، این احتمال وجود دارد که  جناح نظامی در واقع تسلط خود را بر سازمان افزایش دهد و پس از جنگ هرگونه همکاری حکومت در غزه با اسرائیل برای حذف خود را هدف قرار دهد.

 گفت‌وگوها در دولت ایالات متحده و جاهای دیگر درباره احتمال حفظ صلح بان‌های بین‌المللی در غزه آغاز شده اما هرگونه ترتیبات این چنینی فقط کوتاه‌مدت است و خدمات محدودی را شامل می‌شود. حتی ممکن است ترتیب حضور صلح بان‌های بین‌المللی هم دشوار باشد چرا که آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد اخیرا اعلام کرده بود که ۹۲ نفر که با آژانس سازمان ملل متحد که به آوارگان فلسطینی خدمت می‌کنند در اثر حملات اسرائیل در نوار غزه کشته شده اند. لذا  تردید در مورد گسترش نقش سازمان ملل در آنجا قابل درک است.

کشورهای عربی تمایلی به قبول مسئولیت در غزه ندارند. هر گونه حضور ایالات متحده یا غرب، به ویژه با توجه به سیاست‌های غرب در حمایت از جنگ اسرائیل، از نظر بسیاری شکل دیگری از اشغال خارجی تلقی می‌شود.

مهم نیست که اسرائیل چقدر تلاش می‌کند تا حماس را ویران کند، شهروندان اسرائیلی از خشونت‌های مرتبط با غزه در امان نخواهند بود مگر اینکه اسرائیل استقلال غزه را به رسمیت بشناسد.  مهم نیست که چقدر اقدام حماس در ۷ اکتبر را محکوم کنیم چرا که آنچه که انجام شد ناگهان از خلا بیرون نیامد بلکه فوران خشمی بود که ناشی از دهه‌ها اشغال طولانی مدت و محاصره و تحقیر یک ملت توسط دیگری است.

در حال حاضر، به آن خشم طولانی مدت، خشم ناشی از خشونت اسرائیل در یک ماه گذشته را هم اضافه کنید.  اگر حماس به شکل کنونی اش به نحوی نابود شود، تظاهرات خشونت آمیز ناشی از این خشم در آینده در شکل دیگری از سوی گروه‌ها و افراد دیگری بروز داده خواهد شد. دانیل کورتزر، سفیر سابق ایالات متحده در اسرائیل به درستی می‌گوید که « از آنجا که حماس یک جنبش است، نه یک ارتش ثابت،  می‌داند که به ازای هر جنگجو و هر غیرنظامی کشته شده، می‌تواند هواداران جدیدی را جذب کند.»

اخیراً مقامات اسرائیلی سعی کرده اند با یادآوری تلفات غیرنظامیان ناشی از عملیات‌های ایالات متحده و متحدانش در جنگ‌های گذشته، مانند بمباران آلمان در جنگ جهانی دوم و پرتاب بمب اتمی علیه ژاپن، تلفات غیرنظامی ناشی از حملات خود را توجیه کنند. مفهوم مورد نظر این است که گاهی اوقات بسیاری از افراد بی گناه باید کشته شوند تا یک نتیجه نظامی موفق به دست آورند که منجر به آینده ای بهتر و صلح آمیزتر می‌شود.

اما این قیاس اسرائیلی، بخش مهمی از تحولات سیاسی پس از این جنگ‌ها را نادیده می‌گیرد. پس از پیروزی نظامی متفقین و اشغال‌های اولیه پس از جنگ، جمهوری فدرال آلمان مستقل در سال ۱۹۴۹ ایجاد شد و سه سال بعد حاکمیت کامل به ژاپن بازگردانده شد.

سناریو جایگزینی را تصور کنید که در آن اشغال ژاپن توسط ایالات متحده به طور نامحدود ادامه می‌یافت، ژاپنی‌ها از حقوق سیاسی و هرگونه اظهار نظر در مورد نحوه مدیریت کشورشان محروم می‌شدند. حتی فراتر از این، اشغال شامل بیرون راندن بسیاری از ژاپنی‌ها از سرزمین‌هایشان و جایگزینی آنها با مهاجران آمریکایی و حبس کردن ژاپنی‌های دیگر در یک زندان روباز در معرض محاصره خفقان‌آور بود. در این چنین شرایطی، بروز  مقاومت خشونت آمیز، نتیجه قطعی بود. این سناریو جایگزین که به آن اشاره کردم مشابه واقعی آن چیزی است که سال‌ها در فلسطین، از جمله غزه رخ داد و همچنان هم ادامه دارد. اگر هیچ طرحی برای آینده غزه وجود نداشته باشد، تنها آینده قابل تصور، جنگ دائمی خواهد بود. ایالات متحده هم به وقوع این آینده کمک می‌کند مگر اینکه از اهرم اقتصادی و دیپلماتیک خود استفاده کند تا هم اسرائیل در این جنگ از خود خویشتن داری بیشتری نشان دهد و هم راه حلی برای حل و فصل سیاسی مناقشه اسرائیل و فلسطین پیدا شود.

311311

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا