ماجراهای ۱۲ جلد «دنا» و ۴۵ جلد «فخنا»؛ میراث پُر بار ایران در گفت وگو با مصطفی درایتی
مصطفی درایتی، متولد 1334 در مشهد است. او فقیهی ست محقق و مصحح و در عین حال فعال سیاسی است. دهه شصت، مسئول مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات قم بوده. حالا مدیر مرکز مطالعات اسلام و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت است. حجت الاسلام و المسلمین استاد مصطفی درایتی، تلاش های گوناگونی را در حوزه فهرست نویسی و نسخه های خطی کرده است.
مجموعه کامل فهرستگان نسخ خطی ایران با نام (فنخا) در ۴۵ جلد تدوین شده که یکی از منابع جمع آوری کننده فهرست های کتاب های دستنویس و نسخه های خطی است که راهبر و مولف آن، او بوده است.
از دیگر آثار او کتاب فهرستواره دست نوشته های ایران (دنا) در ۱۲ جلد است که یکی دیگر از منابع جمع آوری کننده فهرست های کتاب های دستنویس و نسخه های خطی است.
گفت وگو استاد مصطفی درایتی، به همت همکاران کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران انجام شده و به طور اختصاصی برای انتشار در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته است که در زیر می خوانید:
شما کار خودتان را برای تدوین فهرست مشترک نسخه های خطی ایران از کی با چه انگیزه ای شروع کردید؟
برای پاسخ به این سوال، شاید لازم باشد کمی به عقب برگردم. در دهه شصت که مسولیت مرکز تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی قم را به عهده گرفتم، در پی آن بودم که که برای جامعیت بخشی و نوآوری در تحقیقات حوزوی، چه کاستی هایی وجود دارد وچگونه می توان آنها را مرتفع کرد. بعد از بررسی و مطالعات گوناگون، چند کاستی احصاء شد وتلاش کردم، بخشی از آنها را جبران کنم.
فقط به چند مورد مرتبط با سؤال اشاره کنم: سیستم کتابخانه های قم همگی به شکل سنتی بود و دستیابی به منابع کتابخانه ای مشکل، ولازم بود تغییر جدی در آن، بوجود آید؛ ولی تخصص لازم در حوزه وجود نداشت.
لذا اولین کلاسهای آموزش کتابداری نوین، توسط همین مرکز، و با استفاده از بهترین متخصصان کتابداری نوین در قم دایر شد و تعدادی از فضلاء علاقمند آموزش کتابداری نوین را آغاز و سپس با بکارگیری آنها، سیستم کتابداری کتابخانه ها، تغییر کرد تا دستیابی به منابع، برای محققان تسهیل شود. نکته دیگر این که محقق برای یک موضوع، نیازمند اطلاعات بود تا با اشراف و جامعیت کار خود را دنبال کند.
این مطلب نیز با ورود ابتدایی کامپیوتر به عرصه تحقیقات، شکل جدی تری بخود گرفت و مباحث تازه ای در باره چگونگی بکارگیری این تجهیزات و ملزومات آن مطرح شد. شاید آن وقت هنوز دانشگاه ها، کار خاصی در این رابطه انجام نداده بودند و حوزه قبل از دانشگاه به آن پرداخت. لازمه آن استفاده از دانش متخصصان اطلاع رسانی و علم اطلاعات بود که در کشور فقط چند نفر بیشتر وجود نداشت؛ و الآن نیز تعداد آنها قابل اعتناء نیست. معروفترین آنها، دکتر عباس حری بود. با دعوت از ایشان و برگزاری جلسات بسیار، ابعاد این مسئله مورد بررسی و کاووش قرار گرفت و چندین نفر از فضلاء علاقمند، به آموزش روش ها و الزامات اطلاع رسانی پژوهشی نوین پرداختند. ترجمه، نمایه سازی، واصطلاح نامه نویسی(تزاروس) وویراستاری موضوعاتی بود که از دل این مباحث بیرون آمد و برای هرکدام برنامه ای تدوین شد.
هدف از آنها، تسهیل وجامعیت و البته وزانت بخشی به تحقیقات حوزوی بود تا بتوانند، با اشراف و آمادگی بیشتر به این عرصه ورود کنند. معتقد بودم مراکزی که از بودجه عمومی استفاده می کنند، ابتدا باید زمینه ساز پژوهش باشد و ابزار لازم برای این کار را که جنبه عمومی تری داشته و البته مستلزم هزینه بیشتری است، را دنبال کنند. به صورت خلاصه در اطلاع رسانی پژوهشی، سه فرایند (گردآوری منابع، ذخیره سازی اطلاعات، و اشاعه آن) وجود دارد که هر کدام دارای اصول و ملزوماتی است، تا نتیجه مطلوب از آن حاصل شود. اختلال در هر کدام از این مراحل، نتیجه را دچار اخلال می کند. با ورود منابع دیجیتال، افق تازه ای نیز در این فرایند ایجاد شده، که سرعت و دقت بیشتری را می طلبد. فن آوریهای نوین نیز، امکانات و تسهیلاتی فراهم می کرد، که بکارگیری آنها، نیازمند پیش زمینه هایی بود، تا بهره کامل از آن را میسر کند.
مجموعه این مباحث، مرا به این حوزه جدید علاقمند کرد ومطالعات بیشتری را دنبال کردم. در سال 1374 بعنوان عضو حقیقی کمیسیون اطلاع رسانی شورای پژوهشهای علمی کشور انتخاب شدم و از نزدیک بیشتر با مباحث و کاستی های این حوزه آشنا شدم. و بعد از انحلال شورای پژوهشهای علمی کشور، فقط شاید همین کمیسیون بود که تبدیل به شورای عالی اطلاع رسانی شد، و من و مرحوم دکترعباس حری به عنوان اعضاء حقیقی آن، به انتخاب رئیس جمهور به عضویت آن درآمدیم.
در هنگام عضویت در کمیسیون اطلاع رسانی، طرحی را برای فهرست نویسی نسخه های خطی فهرست نشده ایران ارائه کردم، که در شورای پژوهشها تصویب شد. این طرح شاید اولین طرح پژوهشی بود، که قرار بود خارج از سیستم دولتی ولی با نظارت یک سازمان دولتی دنبال شود. کار به سرانجام آن ندارم زیرا بعد از انحلال شورای پژوهشهای علمی کشور، این طرح نیز دچار اخلال شد؛ ولی مرا به یکی از کاستیهای مهم عرصه پژوهش بخوبی آشنا کرد. بهر صورت بخش مهمی از اطلاعات پژوهشگران، میراث بجا مانده از گذشته بود و اطلاعات بسیار و متنوعی در طول حدود یکصد سال از تاریخ فهرست نویسی ایران، در این حوزه تولید شده بود؛ ولی نابسامانی های بسیار، عملا بهره از آنها را بشدت کاهش داده بود. اطلاعات انبوه، و ناراستی و نابسامانی های بسیار در این حوزه مرا ترغیب کرد، که باید برای آن چاره ای اندیشید، تا این اطلاعات، سامان یافته و بهتر در مدار تحقیق قرار گیرد. و پژوهشگر با صرف زمان کمتر و با جامعیت بیشتر به اطلاعات مورد نظر خود دست یابد.
از طرفی بخوبی می دانستم که این کار، هم هزینه بری بسیار دارد و هم چالش های متعدد، و هم به زمان بیشتر نیازمند است. ولی تجربه مدیریتی من، با توجه به تزلزل مدیریت ها در کشور، آموخته بود که این کار در یک سیستم دولتی، به سرانجام نخواهد رسید. همچنان که در قبل چنین شده بود وطبق اطلاع من در قبل و بعد از انقلاب، چندین بار این کار آغاز، و ابتر مانده بود.
لذا تصمیم گرفتم با استفاده از توان خود، و خارج از سیستم دولتی کار را دنبال کنم وگرچه بارها بسیاری مرا انذار می دادند، که اینگونه امکان پذیر نیست؛ ولی انگیزه و علاقمندی و البته جان سختی من، بسیاری از موانع را برداشت و باید بگویم، تجربه من در این کار روشن ساخت که «عشق به کار وتوکل» راهگشای بسیاری ازمشکلات است. لذا عملا از سال 1375 شمسی مستقیم به این کار پرداختم.
نخستین مجموعه «دنا» بود چطور تدوین شدو چگونه به چاپ رسید وچه واکنش هایی داشت؟
تدوین «فهرستواره دست نوشته های ایران» با نام تلخیصی «دنا»، تا سال 1389 بطول انجامید. این فهرستواره که بصورت خلاصه تدوین شد، بدان جهت بود، که اولا بتوانم یک برآورد عینی تر از جامعه هدف داشته باشم. که آیا نیاز و جامعه ای که برای این کار تعریف کردم، با واقعیت نیز منطبق است یا خیر. زیرا تدوین فهرست تفصیلی، هم حجم بسیاری را اشغال می کرد و هم معلوم نبود بتوانم ناشری را به انتشار آن ترغیب کنم. لذا تدوین و انتشار، فهرستواره را در دستور کار خود قرار دادم. ابتدا آن را به کتابخانه ملی ایران پیشنهاد کردم. بدان علت که این کار از وظائف ذاتی آنها بود. ولی به دلائلی که گفتن ندارد، از آن سرباز زدند.
لذا آن را به جناب آقای دکترجعفریان که ریاست کتابخانه مجلس را پذیرفته بود، پیشنهاد کردم. ایشان با توجه به شناختی که از این حوزه داشت، و البته جسارتی که در کارهای اساسی و سنگین داشته و دارند، با همه ملاحظات و مشکلاتی که وجود داشت، آن را پذیرفت. و با همت و پشتکاری وصف ناشدنی و در شکل و شمایلی در خور میراث مکتوب ایران و با وزانت تمام، این مجموعه را به چاپ رساند. بعد از انتشار «دنا» و بعد از مدت کوتاهی، شاهد واکنشهای مثبت بسیاری در داخل و خارج ایران بودم. شاید بعد از یکسال، این کتاب 12 جلدی (هر جلد بیش از 1300 صفحه) سر از بازار سیاه درآورد و نشان داد، که در تشخیص نیاز و جامعه هدف، بخطا نرفته ام.
انتشار دنا و استقبال شایسته جامعه پژوهشی از آن، مرا به کارهای بعدی تشویق و ترغیب کرد. و دانستم که رنج و عمری که در این راه صرف نموده ام، بیهوده نبوده است. این کتاب در سال بعد، توانست در تمامی جشنواره های کتاب (کتاب فصل، کتاب سال، کتاب سال حوزه، وجایزه شهاب) جوایزی را از آن خود کند. که البته همین جا باید از دوست خوب و دیرینم جناب آقای جعفریان تشکر کنم. فرق میان مدیری با جسارت و فهیم و مدیرانی کم توان و کوچک در همین مواقع قابل تشخیص است. بستری که انتشار «دنا» ایجاد کرد، بعدها برای اقناع کارهای بعدی، بسیار راهگشا بود. گرچه از کسی شنیدم، به جد و یا شوخی ایشان گفته بود، ایکاش «دنا» را منتشر نمی کردم؛ زیرا در مدت مسولیتم در کتابخانه مجلس، کارهای زیاد ومهمی منتشر کردم، ولی بعد از انتشار «دنا»، آنها چندان دیده نشد. العهدة علی الراوی.
قدم بعدی شما «فنخا» بود، داستان شکل گیری آن چگونه بود و باز انعکاس آن در میان اهالی کتاب در ایران چگونه بود؟
بعد از انتشار «دنا» و استقبال خوب پژوهشگران، دست بکار تدوین «فهرستگان نسخه های خطی ایران» با نام تلخیصی «فنخا» شدم. البته همانگونه که عرض کردم، «دنا» یک راهنمای بین الدفتین بود، ولی لازم بود قبل از کار اصلی آماده و منتشر شود. مهمترین علت، ارزیابی دقیق تر نیاز و جامعه هدف بود؛ انتشار «دنا» این هدف را بخوبی محقق کرده بود. ولی «فنخا» یک فهرست مشترک به تمام معنی بود که می توانست آیینه ای اجمالا تمام نما از میراث پر برگ و بار ایران باشد. فهرستگانی استاندارد که با توجه به بضاعت من، از اصول و چهارچوبی مشخص پیروی می کرد.
در واقع از ابتدا هدف من تدوین «فنخا» بود نه «دنا»، تا هم بتوانم دست یابی به اطلاعات این حوزه را برای پژوهشگران تسهیل کنم و هم جامعیت بیشتری به اطلاعات آن ببخشم و مهمتر این که بتوانم زیر ساخت لازم برای مکانیزه کردن اطلاعات آن ایجاد کنم. «دنا» نمی توانست تمام واقعیت میراث مکتوب ایران را نمایندگی کند، جز آن که همه نیاز پژوهشگر را پوشش نمی داد و مجبور بود برای یافتن اطلاعات کامل دربدر بدنبال فهارسی بگردد که برخی از آنها بسیار دیریاب شده بود. در «دنا» اطلاعات بسیاری نادیده گرفته شد، ولی در «فنخا» در تلاش بودم که از حداکثر اطلاعات سودمند استفاده کنم. جز این که اطلاعات دیگری چون اطلاعات چاپ و یا اطلاعات کتابشناختی و یا تراجم، که بعضا در فهارس هم نبود، جهت بهره وری بیشتر به آن افزوده می شد.
از ابتدا می دانستم که کاری پر حجم خواهد شد، چنانکه شد. نمی دانم شاید تبدیل به بزرگترین ماخذ در ایران شده باشد. مجموعه ای در 45 جلد قطع رحلی بزرگ و هر جلد حدود 1000 صفحه، در شرایط معمولی – که کتاب را در قطع وزیری و حدود 600 تا 700 صفحه تدوین می شود- این مجموعه به بیش از 120 جلد وزیری بالغ می شد. به محض این که برایم معلوم شد که در تشخیص نیاز جامعه پژوهشی بخطا نرفته ام، مشغول تدوین «فنخا» شدم که اطلاعات اولیه آن از قبل و حین تدوین «دنا» فراهم شده بود. فاصله میان انتشار «دنا» و اولین مجلد از «فنخا» فقط یکسال است. دنا در سال 1389 شمسی منشر شد، و اولین جلد از «فنخا» در سال 1390 که البته تا سال 1394 انتشار آن بطول انجامید؛ اطلاعات مورد لزوم فقط نیازمند تدوین و ویرایش نهایی بود. سراغ ندارم کشوری موفق شده باشد، میراث مکتوب خود را به این شکل یکجا و منضبط تدوین و منتشر کرده باشد. بر آن بودم که تلاش یکصد ساله و البته کم بهره فهرستنگاران ایرانی را، در شمایلی نو و در خور حجم و اهمیت میراث مکتوب ایران به نمایش بگذارم و تاثیر و بهره از آن را افزایش دهم. با انتشار «دنا» و «فنخا» استفاده از این اطلاعات به چندین برابر افزایش یافته است و امروز هر پژوهشگری که در تحقیقات خود، چشمی به منابع گذشته دارد، در برابر خود مجموعه ای پر و پیمان را می بیند که براحتی می تواند بخش عمده ای از اطلاعات مورد نیاز خود را پیدا کند. امروز پژوهشگرانی که به این حوزه ورود پیدا کرده و علاقمند به آن شده اند، خیلی بیش از گذشته است. امروز بسیاری از مؤسسات پژوهشی حوزوی و دانشگاهی را می شناسم، که «دنا» و «فنخا» پر مراجعه ترین مأخذ و منبع پژوهشگران آن است.
نکته ای را در اینجا باید متذکر شوم: که در تدوین «فنخا» اهتمام زیادی به تصحیح اطلاعات موجود در فهارس انجام شده است. اغلاط موجود در فهارس نشر یافته در ایران کم نیست و حسن تجمیع اطلاعات و بهره از اطلاعات جانبی (که بدون مراجعه مستقیم به نسخه امکانپذیر بود) کمک می کرد که بسیاری از آنها اصلاح شود بالاخص در مورد فهارسی که اطلاعات جامع تری را تهیه کرده بودند. لذا بدون تردید، صحت اطلاعات «فنخا» بیش از فهارس نشر یافته در کشور است. البته این به معنی بی نقص بودن اطلاعات «فنخا» نیست، ولی به نسبت اغلاطی که در فهارس کشور هست، صحت اطلاعات «فنخا» بیشتر است. تا جایی که بیاد دارم، در تدوین اطلاعات «فنخا» حدود 40 هزار مورد اصلاح تاثیر گذار نسبت به فهارس انجام شده است.
امروز حدود 10 سال از انتشار کامل «فنخا» و حدود 14 سال از انتشار «دنا» می گذرد، وطبق اطلاع من، تا بحال حدود 150 جلد اثر که مستقیما با استفاده از اطلاعات این دو مجموعه تهیه و منتشر شده است. شاید این آمار گویای روشنی بر تاثیرگذاری «دنا» و «فنخا» باشد. تعداد آدرس دهی که به این دو کتاب می شود، نیاز، اهمیت و تاثیر آن را مشخص می کند. و از این جهت که به لطف خداوند توانستم، خدمتی هر چند کوچک به جامعه پژوهشی انجام دهم، خرسندم.
شاید برخی بر این گمان باشند، که «دنا» و «فنخا» یک کنار هم نشانی ساده است. ولی چنین نیست. اولا کسانی که دستی بر آتش دارند، می دانند که شما وقتی با انبوهی از اطلاعات مغشوش که با سلائق و توانایی های متفاوت روبرو می شوید، و می بایست با استفاده لاعلاج از آنها، بنایی اجمالا در خور تهیه کنید، با چه مشکلات و چالشهایی روبرو هستید. اطلاعات فهارس موجود در کشور، مصالح اولیه این کار بوده است ولی نه به آن شکل که امروز در «دنا» و «فنخا» دیده می شود. شاید حدود بیش از پنجاه سال است که از ضرورت انجام چنین کاری در کشور می گذرد و چندین بار، با امکانات مناسب این کار در کشور آغاز شده، ولی چرا همگی ابتر و ناتمام رها شد؟ به نظر من یک علت، همان تنگناها و چالش های هنگام کار بوده است.
بیاد دارم با هر کس از افرادی که قبل از انتشار «دنا» در این باره صحبت کردم، معتقد بود که از پس این کار برنخواهم آمد. در این مورد چندین مورد با زنده یادان ایرج افشار، عبدالحسین حائری و احمد منزوی و … صحبت کردم، بعضی به صراحت و برخی تلویحا مرا تحذیر می دادند که این کار، نیازمند تدابیری خاص است که شرایط آن فراهم نیست. باید توجه کرد، این کار فهرست نویسی نیست، مهندسی اطلاعات است و همه افرادی که دست بکار می شدند، تخصصشان فقط فهرست نویسی بود، نه مهندسی اطلاعات. این دو مقوله، گرچه ارتباطی با هم دارد، ولی کاملا از هم جداست. در مهندسی اطلاعات، شما نیازمند تحلیل اطلاعات و نقشه راه پیشینی هستید، تا بتوانید این مصالح ناهمگون را اصلاح و جای شایسته خود بنشانید و از همه آن بنایی در خور عرضه، پدید آورید. درک نیازهای گوناگون و بسیار متنوع جامعه پژوهشی وایجاد یک ذهن مشترک میان پدیدآورنده و بهره ور، ابعادی از چالش های جدید را ایجاد می کند، که فائق آمدن برآن کار یک متخصص اطلاع رسانی علمی است نه فهرستنگار.
باید توجه کرد، که یک هدف مهم دیگر در تدوین «فهرستگان»، فراهم کردن زیر ساخت های استاندارد جهت مکانیزه کردن اطلاعات آن است و بخش مهمی از وقت و انرژی من و همکارانم صرف همین کار شد. می بایست اطلاعات کلیدی و اصلی آن، یکدست و استاندارد می شد، تا هنگام مکانیزه کردن دچار ریزش و اختلاط نشود. که مهمترین آنها، اسم کتاب، اسم مؤلف و موضوع در قسمت کتابشناسی بود. چنین نیست که در فهارس، اطلاعات حتی همین سه قسمت را، همسان بیابید بالاخص در ثبت اسم مؤلف؛ ولی شما در سرتاسر «دنا» و «فنخا» این استاندارد سازی را مشاهده می کنید. اطلاعات نسخه شناسی نیز از یک روش و جانمایی خاصی تبعیت می کند که با دقت می توان به آن پی برد. شاید علت موفقیت من در همین حد از کار، آشنایی با روش و الزامات این کار بود که از ابتدا پیش بینی های لازم انجام شده بود.
اما انتشار «فنخا» نیز در موقعیت خاص، صورت گرفت و با توجه به این که این کار را برای معرفی میراث ایران، بسیار اساسی، موثر ولازم می دانستم، و بجهت ملی بودن، شایسته آن بود که کتابخانه ملی ایران رأسا به آن می پرداخت. ولی باید افسوس خورد، که نه تنها، به وظیفه اصلی خود نمی پردازند، بلکه گاهی از کاری مهیا شده در همان راستا هم، چندان اقبال نشان نمی دهند. ولی با این که مأیوس بودم، به کتابخانه ملی پیشنهاد کردم. خوب می دانید که پذیراندن کاری با این حجم سنگین، به مراکزی که در طول عمر خود، حتی کاری باندازه یک پنج این کار را عرضه نکرده اند، بالاخص اگر خارج از آن سازمان تهیه شده باشد، با چه مشکلات و موانعی همراه است.
به هر صورت پذیرش آن در مجموعه کتابخانه ملی شاید فقط به یک معجزه شبیه بود و اتفاقاتی افتاد که فعلا بهتر است وارد آن نشوم. واقعا تلاش ریاست وقت کتابخانه ملی ایران در آن زمان جناب آقای صلاحی، در پیگیری برای چاپ این مجموعه بسیار سنگین و نسبتا پر خرج، آنهم در مدتی کوتاه ستودنی بود. گرچه با انتشار «دنا» بستر لازم برای اهمیت کار، فراهم شده بود؛ ولی انجام آن با امکانات بسیار محدود دولت در آن برهه و هم کتابخانه بالتبع، جز با اهتمام بسیار امکانپذیر نبود. بگذریم که در درون کتابخانه نیز مقاومت هایی در برابر آن دیده می شد. کل متن این مجموعه که 34 جلد بود در همان زمان به چاپ رسید و فقط چاپ 11 جلد نمایه ها در دولت بعد انجام شد.
دیدن واکنشها بعد از انتشار «دنا»، روشن ساخت که انتشار «فنخا» می تواند جایگاه خوبی در میان اهل تحقیق پیدا کند. گرچه انتشار «دنا»، بخشی از عطش جامعه هدف را جبران کرده بود، ولی بهره از «فنخا» بسیار فراتر از «دنا» بود و تقریبا تمامی نیاز اطلاعاتی مورد نظر اهل پژوهش در این حوزه را تامین می کرد. انتظار نداشتم کار به فراگیری «دنا» باشد چون تهیه 45 جلد کتاب بزرگ، هم نیازمند صرف هزینه زیاد بود و هم نیازمند تامین مکان برای نگهداری آن. چنین کارهایی در همه جا، صرفا منبع و مأخذ کتابخانه ای است؛ ولی به نظر خودم اقبال از آن بسیار قابل توجه بود. انتشار «فنخا» واکنش های مختلفی در میان اهل تحقیق پدید آورد برخی از سر لطف، آن را آبروی ایران قلمداد کردند و برخی انتقاداتی وارد و ناوارد بر آن داشتند. ولی در مجموع هرجا این کتاب حضور داشت، می توانستم تاثیر ملموس و مثبت آن را ببینم. چه در داخل و چه در خارج از ایران. بهرصورت امروز «فنخا» بزرگترین و جامعترین مأخذ برای آشنایی و شناخت میراث مکتوب ایران است که هر کسی که به نوعی نیازمند مراجعه و اطلاع از نسخه های خطی ایران باشد، بی نیاز از مراجعه به آن نخواهد بود. و البته با داشتن این مجموعه، می تواند به قسمت اعظم نسخه های خطی موجود در ایران، اشراف داشته باشد.
شما نسخه های خطی عراق را هم در یک مجموعه تدوین کرده اید. این کار چگونه و با چه پشتیبانی انجام شد؟
نسخه های خطی عراق با توجه به وجود عتبات عالیات و حضور مستمر علمای بزرگ شیعه و ایرانی و همچنین حضور هزار ساله حوزه تشیع در نجف، مکملی برای میراث مکتوب ایران محسوب می شد. لذا لازم دانستم برای تکمیل تر شدن میراث مکتوب ایران، به نسخه های خطی عراق نیز بپردازم. جز این که فهارس نسخه های خطی عراق نیز در ایران کمتر مورد استفاده و یا در دسترس بود و پژوهشگر ایرانی عملا اطلاع چندانی از آن نداشت. لذا احساس کردم، با این کار، هم بخش دیگری از میراث ایرانیان و تشیع معرفی می شود و هم اطلاعات و اشراف پژوهشگران ایرانی افزایش خواهد یافت. این مجموعه بعربی تدوین و منتشر شده؛ زیرا مایل بودم، سبک بکار گرفته شده در تدوین «فهرستگان» را در مجموعه ای از یک کشور عربی عرضه کنم؛ تا محققان عرب زبان نیز بیشتر با سبک و روش و البته تاثیر کار آشنا شوند. شاید در آینده بتوان نمونه چنین کارهایی را در دیگر کشورهایی که دارای نسخه های خطی نسبتا زیاد می باشند، مشاهده کرد.
اما سوال از پشتیبانی نمودید؛ باید عرض کنم من در هیچیک از کارهایم پشتیبان خاص و مشخصی نداشتم. بعد از اتمام هرکار، آن را به ناشری که مورد نظرم بوده، عرضه کرده ام و پشتیبانی فقط در حد همان پرداخت حق التالیف معمول صورت گرفته است. اصولا اهل سفارش گیری از جایی نیستم؛ فقط کاری را که خودم ضروری تشخیص دهم، دنبال می کنم. در «دنا» و «فنخا» نیز چنین بود. بعد از اتمام کار و حتی ویرایش و صفحه آرائی، آن را به کتابخانه مجلس و یا ملی پیشنهاد کرده ام. و پشتیبانی آنها، فقط در اندازه پرداخت حق التالیف، -آن هم با چه مشکلاتی- بوده است. «معجم المخطوطات العراقیة» نیز که در 20 جلد تدوین و تهیه شده بود، به کتابخانه ملی پیشنهاد کردم و مورد پذیرش قرار گرفت. لذا قرار داد من با کتابخانه ملی ایران بود، حضور برخی مؤسسات دیگر عراقی در انتشار آن، تصمیم خود کتابخانه ملی بود و ارتباطی به من نداشت.
همواره در طول کارهایم با گمانه های گوناگون روبرو بوده ام که هیچکدام واقعیت نداشت و گوش من هم چندان بدهکار این حرف ها نبوده و نیست و حتی تلاشی برای نفی آن هم نکردم. خوب زیاد بودن موسساتی که بودجه ها و پشتیبانی های کلان مالی داشتند و از مواهب کشور بهره می بردند و البته چندان خروجی موثر و مفید از آنها نیز دیده نمی شد و با توجه به جایگاه و شناختی که از من وجود داشت، چنین تصوراتی در باره من هر چند غیر واقعی، بدون زمینه نبود. ولی واقعیت آن است که عرض کردم. این تصور که کار مهم و دندانگیر و مؤثر، نیازمند امکانات مالی مناسب و از پیش آماده شده است را قبول ندارم. بلکه در بسیاری از اوقات آن را آفت می دانم. معتقدم فقط «عشق بکار، همت و توکل» می تواند به خلق آثار مؤثر و ماندگارمنجر شود. و رواج یافتن آثار سفارشی را ابتذال عالم تحقیق می دانم.
فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیة الله گلپایگانی قم
(۹ جلد در ۵ مجلد با تصحیح مصطفی درایتی)
در حال حاضر چند صد هزار رکورد شما در جستجوهای کتابخانه ملی قابل دستیابی است؟ آیا این کامل است یا برنامه ای برای تکمیل آن دارید؟
باید ابتدا عرض کنم، در زمان ریاست سرکار خانم بروجردی و معاونت جناب آقای دکتر خسروی در کتابخانه ملی ایران، تصمیم گرفته شد که سامانه ای استاندارد برای ذخیره سازی اطلاعات نسخه های خطی در سه سطح: نسخه های خطی ایران، نسخه های خطی فارسی و نسخه های خطی جهان اسلام کارسازی و ایجاد شود. که بدون تردید کاری بسیار اساسی و ماندگار، و نشان از درک درست رسالت و وظیفه ذاتی کتابخانه ملی ایران داشت. بدنبال این تصمیم، کتابخانه تصمیم گرفت، ابتداءا اطلاعات مورد نظر خود را از خارج از سازمان تامین کند. چون هم بسیار مقرون بصرفه مادی بود و هم زمان بسیار کمتری می گرفت. و تا جایی که بیاد دارم، شاید فراخوانی هم داد. ولی به دنبال اطلاعاتی بود، که امکان هماهنگ سازی آن با ساختار و سیستم مورد نظر آنها را داشته باشد که بیشتر هماهنگ سازی با «مارک» بود. تنها موسسه ای در ایران، که اطلاعات خود را بر اساس اصول و استاندارد تهیه و مکانیزه کرده بود و امکان همگام سازی با سیستم مورد نظر کتابخانه ملی را داشت، اطلاعات موجود در مؤسسه پژوهشی الجواد بود. طی توافق، بخشی از اطلاعات که گمان کنم، حدود 700 هزار رکورد بود، که بیشتر شامل نسخه های خطی ایران و بخشی نسخه های خطی فارسی بود، تحویل کتابخانه شد. البته ما در ایجاد سیستم و بازگذاری اطلاعات هیچ نقشی نداشتیم و قرار بود، کتابخانه طی مراحل بعدی آن را تکمیل و روز آمد کند؛ ولی چون در اواخر دوره آنها بود، خودم بهتر دانستم که تصمیم برای ادامه کار، بعد از نقل و انتقالات انجام شود. که نه تنها، بعدا پیگیری نشد، بلکه همان کار هم دچار اختلال و از دسترس خارج شد. جدیدا با تلاش جناب آقای دکتر امیرخانی، مجددا راه اندازی و در دسترس قرار گرفته است. لذا در این سامانه، فعلا اطلاعات حدود 700 هزار نسخه موجود است.
اجازه دهید کمی در این باره گفتگو کنیم (البته مجددا به بحث سامانه کتابخانه ملی باز خواهم گشت)، چون به نظر من به دلائل مختلف، امروز اهمیت زیادی دارد و خوب است متخصصان علم اطلاعات نیز به آن بپردازند تا به راه کار بهتری دست یابیم. آنچه عرض می کنم با توجه به بضاعت و اطلاعات من است. ابتدا باید بین یک بانک اطلاعات علمی و اطلاعات یک متن دیجیتال فرق گذاشت. شما یک کتاب یا یک مجله را به صورت دیجیتالی تهیه و منتشر می کنید، این کار یک فرایندی دارد و امروز نیز در کشور شناخته شده است. ولی بانک اطلاعات علمی کارآمد، ملزومات دیگری می طلبد که باید قبل از مکانیزه کردن، انجام شود تا توانمندی و کارائی کامل فن آوری نمایش داده شود. دو معیار برای سنجش آن وجود دارد که عبارت است از «عدم اختلاط» و «عدم ریزش». هر سیستمی که با کمترین اختلاط و ریزش اطلاعات همراه باشد، استانداردتر و کارآمد تر و مفیدتر است. لذا گمان نرود که ایجاد بانک اطلاعات، فقط با ورود اطلاعات محقق خواهد شد، خیر. ابتدا باید اطلاعات در هر حوزه ای تحلیل شود و سپس اطلاعات کلیدی و اساسی آن، استاندارد و یکدست شود، و اطلاعات درجه دو و سه مشخص و جانمایی شود؛ بعد از آن به سیستم سپرده شود. در حالی که شما برای دیجیتالی کردن یک متن، فقط به تعدادی «نمایه» نیازمند هستید. اصلا انتظار شما از یک متن دیجیتالی با یک بانک اطلاعات کاملا متفاوت است. بسیاری از بانک های اطلاعاتی موجود و ساخته شده در کشور، فاقد مشخصات و ملزومات ضروری برای یک بانک اطلاعات علمی هستند. لذا کارآمدی بسیار محدودی دارند. از ابتدای ورودم به این عرصه، تلاش کردم یک تیم فن آوری اطلاعات را در کنار خود داشته باشم. کار من و همکارانم بیشتر تحلیل اطلاعات و مشخص کردن اطلاعات درجه یک و دو وسه بود و همچنین یکدست و استاندارد کردن اطلاعات درجه یک، و کار دوستان فن آوری، فراهم آوری سیستمی که در پردازش از کمترین اشکال برخوردار باشد. لذا بر این باورم حد اقل در این حوزه، به اقرار و اعتراف بسیاری از اهل فن، موسسه الجواد در ایران و حتی در منطقه، دارای بهترین و کاملترین بانک اطلاعات در معرفی نسخه های خطی است. این کار حاصل تلاش بی وقفه بیش از دو دهه من و همکارانم بوده است که البته با صرف وقت و هزینه فراوان انجام شده است. باید اذعان کنم، طراحی و ساخت این بانک اطلاعات، ابتدا بیشتر برای تسهیل و تسریع در کار خودم ایجاد شد و نظر به ارائه بیرونی آن نداشتم؛ و تا بحال بصورت بسته از آن استفاده شده است ولی آنچه فراهم آمده، اولا مشخصات کامل یک بانک اطلاعات علمی را دارد و ثانیا امروز از حجمی حدود یک میلیون و سیصد هزار رکورد برخوردار است.
جز این که معتقدم که وظیفه ذاتی کتابخانه های مهم بالاخص کتابخانه ملی و کتابخانه هایی چون کتابخانه دانشگاه تهران و یا مجلس، فراهم آوری و نگهداری مواد و اطلاعات مورد نیاز جامعه پژوهشی است و لا غیر. پرداختن به هر کاری جز با محوریت همین وظیفه مهم، انحراف از رسالت اصلی است. مواد و اطلاعات پژوهشی در سه سطح اسناد، منابع چاپی و نسخه های خطی است، که با ورود منابع دیجیتال البته دائره کار وسیع تر شده و نیازمند آمادگی و تغییراتی در انجام این وظیفه است. طبیعی است که ورود منابع دیجیتال، نیازمند تغییراتی در هر سه فرایند: (گردآوری، ذخیر سازی و اشاعه اطلاعات) است که می بایست زیرساخت ها و ملزومات هر مرحله پیش بینی و عملیاتی شود. لذا معتقدم که وظیفه چنین مراکزی، پژوهش به معنای عام نیست، بلکه پشتیبانی اطلاعاتی از آن است. پژوهشهایی در مورد چگونگی و ملزومات کار در این فرایند لازم است؛ ولی اینگونه پژوهش ها باید در راستای تولید اطلاعات و عملکرد بهتر و موثرتر، و استانداردهای گوناگون آن باشد و ارتباط مستقیم با وظیفه ذاتی آنها دارد.
هر سه سطح (اسناد، منابع چاپی و نسخ خطی) در فرایند (گردآوری، ذخیره سازی و اشاعه) با هم اشتراکات و تفاوتهایی دارند؛ مثلا در مورد نسخ خطی امکان گردآوری همه نسخه های خطی کشور در یکجا امکان پذیر نیست و البته موجودی خود کتابخانه ها به تنهایی نیز کفایت نیاز پژوهشگران را نمی کند؛ طبیعی است که در این بخش از کار، بالاخص در مورد کتابخانه ملی، نمی تواند منحصر به داشته های خود باشد (گرچه در همان مورد هم با تاخیر و کندی روبروست)، بلکه رسالت و وظیفه ملی دارد. ایجاد سامانه فهرستگان به منظور رفع بخشی از همین کاستی پیش بینی شده بود. اگر امکان تجمیع منابع خطی در یکجا وجود ندارد، امکان تهیه و اشاعه اطلاعات از آن که ممکن است. ولی تا قبل از فنخا، و همین سامانه هیچ اقدامی انجام نشده بود. البته به نظر من اقدامات مفید و ممکن بسیار دیگری نیز امکانپذیر است تا سطح اطلاع و دسترسی پژوهشگران در این حوزه را افزایش دهد.
کمی از پاسخ به سوال فاصله گرفتم بهتر است برگردم تا اطاله زیاد نشود. اطلاعات این سامانه همانگونه که عرض کردم حدود 700 هزار نسخه است؛ ولی اولا در سیستم و بارگذاری اشکالاتی وجود دارد که باید مرتفع و اصلاح شود، ثانیا این اطلاعات باید مرتب اصلاح ، ویرایش و به روز رسانی شود تا رنگ کهنگی بخود نگیرد، ثالثا: باید مرتب افزایش یابد. مشکل اینجاست که گاهی انجام مستقیم کار، در این سازمانهای عریض و طویل وجود ندارد؛ ولی حاضر هم نیستند با پشتیبانی مناسب تلاش کنند، بیرون از آنجا کار آماده و در این مراکز عرضه شود.
لذا بله، برای ادامه و تکمیل کار در کتابخانه ملی، برنامه ای داشتم ولی واقعیت این است که همانگونه که از ابتدا حدس می زدم، بعد از تغییرات دوره قبل، هیچ تماسی با من از طرف مدیریت جدید گرفته نشد و عملا کار در همان مرحله اول متوقف شد. و البته از سیاست متولیان دوره جدید نیز بی خبرم.
ورژن دوم «دنا» هم آمده است، این چه ویژگی هایی دارد؟
طبیعت چنین کارهایی در همه جا آن است که در هر ده سال نیازمند ویرایش جدید است، تا اطلاعات آن تکمیل و به روز رسانی شود. چاپ جدید «فنخا» امکانپذیر نبود؛ ولی امکان داشت، تا این رویه در مورد «دنا» که فهرست خلاصه است دنبال شود. جز این که به دلائلی -که در مقدمه ویرایش جدید دنا متذکر شدم- این کار همراه با ارزش افزوده ای در مورد این کتاب شد. مهمترین تفاوت، در اصلاحات و اطلاعات افزوده است. از سال 1389 تا زمان انتشار ویرایش دوم دنا، به اطلاعات زیادی از نسخه های خطی ایران دست یافتم – که بسیاری از آنها حتی هنوز منتشر نشده است -که می بایست افزوده می شد. اطلاعات استفاده شده در چاپ اول «دنا» کمتر از 300 هزار نسخه بود. ولی نسخه های عکسی که اصل آن نیز در ایران بود، شماره داشت. در «فنخا» اطلاعات بیش از سی هزار نسخه نسبت به دنا، به آن افزوده شده بود. ولی در ویرایش جدید «دنا» اطلاعات به حدود 400 هزار نسخه افزایش یافت و نسخه های عکسی که اصل آن در ایران بود، از شمارش خارج شد. لذا ویرایش دوم «دنا» دارای 115 هزار نسخه بیش از چاپ اول، و 80 هزار نسخه بیش از «فنخا» در آن معرفی شده است. و این عمده ترین تفاوت این کتاب، با چاپ اول دنا و «فنخا» است. جز این که چاپ اول دنا، نیازمند اصلاحاتی بود که البته در «فنخا» اعمال شده بود، ولی لازم بود در «دنا» نیز اعمال شود. لذا حدود 40 هزار مورد اصلاح و تکمیل در اطلاعات موجود در چاپ اول «دنا» نیز اعمال گردید.
لذا در کنار «فنخا»، لازم است حتما به ویرایش دوم «دنا» مراجعه شود، تا اگر نسخه جدیدی معرفی شده، از آن مطلع شود. ویرایش دوم «دنا» در سال 1398 شمسی آماده شد، و متاسفانه هر چه تلاش کردم، تا کتابخانه مجلس که چاپ اول را انجام داده بود، به آن اقدام کند، میسر نشد. لذا بعد از مایوس شدن از کتابخانه مجلس، تصمیم گرفتم، که مؤسسه الجواد رأسا به آن اقدام نماید. این کتاب، در سال 1398 شمسی در بیست جلد، هر جلد حدود 1000 صفحه به چاپ رسید. البته با توجه به بضاعت بسیار محدود مالی موسسه، چاپ آن بصورت چاپ دیجیتال و بر اساس تقاضا صورت می گیرد و امکان چاپ پر تیراژ آن موجود نبود و شاید هم لازم نباشد.
برنامه آینده شما چیست؟
ابتدا باید عرض کنم که بعد از فارغ شدن از نسخه های خطی عراق، در سال 1396 شمسی، مشغول جمع آوری اطلاعات نسخه های خطی شبه قاره «هند، پاکستان، بنگلادش) شدم.
همواره اطلاعات نسخه های خطی شبه قاره برایم مهم، جالب و وسوسه انگیز بود. یکی به دلیل اینکه حضور بیش از ششصد ساله زبان فارسی در این خطه، می بایست معلوم می شد که چه دستاورد علمی و فرهنگی بجای گذاشته است؛ دوم حجم نسخه های خطی در این منطقه بود که بصورت طبیعی مرا بخود جلب می کرد. برآورد من الآن این است، که میراث فارسی موجود در شبه قاره، تقریبا معادل ایران است و شاید کمی بیش تر. این حجم زیاد میراث بجا مانده، بخشی مهم از تاریخ زبان و ادبیات فارسی را بخود اختصاص می دهد که به نوعی مشترک میان شبه قاره و ایران است. تا بحال به اطلاعات بیش از 180 هزار نسخه خطی فارسی در این منطقه دست یافته ام و معتقدم این حجم از اطلاعات، افق های تازه ای را بر روی پژوهشگران ایرانی، خواهد گشود. ابتدا در نظر داشتم از این اطلاعات – البته بصورت تفصیلی- در کار بعدیم با عنوان «گنجینه میراث فارسی» استفاده کنم؛ ولی بذهنم آمد این مجموعه عظیم، ابتداء میراث مکتوب مردم شبه قاره است و استفاده از آن، فقط در مجموعه میراث فارسی، برجستگی و هویت بخشی آن را کاهش خواهد داد. لذا تصمیم گرفتم با تدوین یک «فهرستواره» بصورت مجزا آن را تدوین و منتشر کنم تا بخشی از تاریخ و فرهنگ مردم این منطقه برجسته تر نمایش داده شود. و البته اطلاعات تفصیلی آن در همان مجموعه «گنجینه میراث فارسی» -که در باره آن نیز کمی صحبت خواهم کرد – خواهد آمد.
ابتدا فقط به دنبال نسخه های خطی فارسی در شبه قاره بودم و بعد به دلائلی اطلاعات نسخه های عربی در این خطه را نیز در دستور کار قرار دادم. در این کار با دو چالش عمده روبرو بودم: اول اینکه دستیابی به منابع و فهارس این خطه بالاخص هند، بسیار مشکل و زمانبر بود. و با تفحص بسیار، نمی توانستم به همه منابع مورد نظر، در ایران دسترسی پیدا کنم. به هر کس و هر جا می شناختم، سر زدم، ولی کمتر به نتیجه رسیدم. لذا زمان زیادی صرف تهیه منابع، از طرق مختلف شد. دوم این که برخی از منابع و فهارس به غیر زبان فارسی و عربی بود و می بایست ترجمه می شد.
به هرصورت این کار به سرانجام رسیده. و «فهرستواره نسخه های خطی فارسی شبه قاره» در 14 مجلد وزیری آماده انتشار است. در سال گذشته، و در هنگام انجام این کار، چاپ آن را کتبا به مسولان وقت کتابخانه ملی ایران پیشنهاد کردم. زیرا انجام چنین کارهایی- چنانکه گفتم- را از وظائف و رسالت های ذاتی بالاخص کتابخانه ملی دانسته و می دانم و برایم تفاوتی نمی کند، چه کسی مسولیت این سازمان مهم و با اعتبار کشور را در اختیار دارد. جز اینکه انجام چنین کارهایی میتواند به دیپلماسی فرهنگی ایران با کشورهای منطقه کمک کند بدون این که هیچ عارضه منفی بر آن متصور باشد. انتظار طبیعی من بعنوان یک پژوهشگر در این حوزه آن بوده و هست که اگر بهر دلیل انجام چنین کاری، در سازمانی که مسول مستقیم انجام آن بوده، میسر نشده؛ حداقل می بایست این مقدار درک و فهم و همت و انگیزه برای مسؤلان آن وجود داشته باشد، که از کار آماده ای که در راستای وظائف سازمان است، استقبال کنند.
بگذریم، پس از مدتی جلسه ای در معاونت پژوهشی کتابخانه ملی و با حضور معاون پژوهشی و برخی کارشناسان کتابخانه تشکیل شد، و همه در جلسه به مفید و ضروری بودن کار اعتراف داشتند و بنا شد که نتیجه کار بعدا به من اعلام شود؛ و تا به امروز هنوز نه نفیا و نه اثباتا هیچ خبری به من داده نشده است.
لذا مایوس شدم و به انتظار تغییرات محتمل در کتابخانه ملی ماندم تا شاید در وضعیت جدید، دریچه ای باز شود. خوب تغییرات انجام شد و دوست خوبم جناب آقای دکتر امیرخانی به ریاست کتابخانه ملی ایران برگزیده شد و خوشحال شدم که برای اولین بار، فردی آشنا به رسالت و وظیفه کتابخانه و از درون این سازمان، به این سمت مهم برگزیده شده است و امیدوارم ایشان با فاصله گرفتن از کارهای زائد و تشریفاتی، و به نقش ذاتی و اساسی و تاثیر بیشتر کتابخانه ملی ایران در این راستا بیندیشند، تا حضور ایشان به انجام کارهای مؤثر و ماندگار بیانجامد.
اما در مورد نسخه های خطی عربی – که البته به نسبت نسخه های فارسی در شبه قاره بسیار کمتر است- در نظر داشتم بعدا به صورت تفصیلی در مجموعه ای آن را تدوین و منتشر کنم. ولی در همان جلسه ای که عرض کردم، اصرار بر این بود که نسخه های خطی عربی نیز به همان نسق همانند مجموعه نسخه های فارسی تهیه شود. که البته بعد از دیدن اصرار دوستان، نسبت به آن اقدام کردم و الآن این مجموعه نیز در هشت جلد قطع وزیری آماده شده و کمی از کار نمایه های آن، باقی است که در دست انجام است. در این مجموعه دوم، حدود 90 هزار نسخه خطی عربی از این منطقه بصورت خلاصه معرفی شده است.
کار مهم و شاید آخرین کارم در این حوزه، تدوین و آماده سازی مجموعه «گنجینه میراث فارسی» است که در آن، به معرفی آثار خطی فارسی موجود در هر جای دنیا، در یک مجموعه منضبط و قاعده مند، و بصورت تفصیلی خواهم پرداخت. این کار را از ابتدا در ذهن داشتم و انجام آن را -بدلائلی که برخی را عرض خواهم کرد- هم برای کشور و هم جامعه پژوهشی ضروری می دانستم؛ ولی نیک می دانید که انجام این کار فقط با ادعا، امکانپذیر نیست. چالش ها و مشکلاتی در این مسیر وجود داشت، که می بایست به مرور تدبیر و مرتفع می شد. از دستیابی به منابع و فهارس لازم گرفته تا ترجمه از چند زبان و تصحیح و تکمیل و تطبیق تا استاندارد کردن، وحجم بسیار زیاد اطلاعات همگی با مشکلات و چالشهایی روبرو بود، که می دانستم شاید به چند دهه زمان نیاز باشد. هزینه بری بسیار زیاد، و خشک بودن کار نیز، خطر خستگی شدید و فروماندگی در ضمن کار را به من شدیدا هشدار می داد. لذا تصمیم گرفتم با حفظ این هدف و جهت گیری، برشهایی را با اهداف محدود تر، در آن ایجاد کنم که هم می توانست اهداف کوچکتری را تامین کند و هم خستگی کار را تا حدودی مرتفع می کرد و هم می توانست بخشی از نیاز مالی انجام این طرح بزرگ را تامین کرد. حاصل همین نگاه و سیاست، تدوین و تالیف بیش از یکصد و پنجاه جلد کتاب شد، که بیشتر آنها منتشر شده و برخی آماده نشر است و اتفاقا بیشتر آنها نیز در رده بهترین تالیفات کشور در این حوزه، در سال انتشار خود قرار گرفته است.
بر این اعتقادم که مهمترین مؤلفه ای که تا به امروز توانسته، نام ایران را در برابر هجمه های سنگین سیاسی و نظامی خارجی در طول تاریخ حفظ کند، و از تاریخ، فرهنگ و هویت مردم ایران دفاع کند، فقط زبان فارسی است. این مؤلفه، پایه هویت، وحدت و مقاومت مردم ایران بوده و هست که کمتر در محدودیت های مذهبی و حتی قومی گرفتار شده و توانسته جامعه رنگین کمانی ایران را، به هم پیوند دهد و دلبستگی مشترکی را در میان آنها پدید آورد. طبیعی است که استحکام بخشی به پایه های آن، یک وظیفه ملی است. امروز تاریخ این زبان، در نسخه های خطی بجا مانده از آن است و با جز آن، نمی توان به تاریخ زبان و ادبیات فارسی دست یافت. چرا تا بحال ما نتوانسته ایم به یک تالیف دندانگیر در تاریخ زبان و ادبیات فارسی دست یابیم ؟ شاید دلیل عمده آن، حلقات مفقوده ای بود، که در برابر پژوهشگران قرار داشت و ورود به این عرصه را سخت به آنها تنگ می کرد. من با هدف مستند کردن تاریخ زبان و ادبیات فارسی، تدوین چنین مجموعه ای را برای استحکام بخشی به پایه های آن، مهم و بسیار ضروری دانسته و میدانم و جبران این کاستی را سرلوحه کار پژوهشیم قرار دادم و تا امروز حدود سی سال است که با همه توان و بضاعتم آن را دنبال کرده ام.
برآورد اولیه ام این بود که می توان به اطلاعات 500 هزار نسخه خطی فارسی از ایران و جهان دست یافت، و با همین مقدار نیز هدفگذاری شد. و امروز به لطف خداوند، در مرز چنین آماری قرار دارم. تقریبا کار وقت گیر و سخت دست یابی به اطلاعات، ترجمه و آماده سازی اطلاعات مورد نظرم رو به پایان است واگر عمری باقی باشد از اواخر سال آینده، کار تدوین نهایی آن را آغاز خواهم کرد. بیاد داشته باشید، که در مجموعه «فنخا» آنهم در قطع رحلی بزرگ و هر جلد هزار صفحه، فقط توانستم اطلاعات 320 هزار نسخه خطی را بگنجانم، طبیعی است معرفی 500 هزار نسخه- البته فقط فارسی- حدود 40 در صد بر این حجم خواهد افزود. تا زنده ام با همه موانعی که وجود دارد، آن را رها نخواهم کرد و فقط با توکل بخداوند و عشق و اعتقادی که بر اهمیت این کار دارم، تکیه خواهم کرد. آری تدوین نهایی این کار چندین سال بطول خواهد انجامید و امیدوارم در هر سال، چندین مجلد از آن را آماده کنم. البته در کنار این کار، همچنان به روزآمدسازی، ویرایش و تکمیل، بانک اطلاعات ادامه خواهم داد.
واقعیت آن است که انجام چنین کارهایی در همه جا با پشتیبانی مستقیم مالی دولت ها انجام می شود؛ ولی اکثر متولیان فرهنگی ما، به کارهای تبلیغاتی و یک بار مصرف، و تالیفات سست و آبکی و بعضا بی ربط علاقمندی بیشتری نشان می دهند و احتمالا تحت تاثیر و یا فشار حوادث مقطعی، تالیفاتی را پشتیبانی می کنند، که کمتر ارزش ماندگاری که هیچ، حتی یک بار مطالعه و خواندن را دارد. پس امید بستن به آنها، فقط وقت تلف کردن است و بس. بودجه های زیادی بعنوان فرهنگ و پژوهش از جیب این ملت، به سازمانها و موسسات گوناگون در هر سال تخصیص می یابد، ولی می توان با ارزیابی خروجی و تاثیر فرهنگی و علمی آن، به نگاه و جهت گیری متولیان فرهنگی و پژوهشی کشور پی برد. از طرفی انجام چنین کارهایی بدون پشتیبانی و کمک های مالی، بسیار مشکل و طاقت فرساست به نظر من بهتر است بنگاه های اقتصادی بزرگ و موفق و خوشنام کشور را وارد این کار کرد تا بخش مختصری از درآمد خود را در این موارد هزینه کنند. زیاد سراغ دارم که برای ساخت مسجد، حسینیه، کتابخانه، درمانگاه و…اقدام کرده اند، کار خوبی است ولی بد نیست نیم نگاهی به حوزه پژوهش و تالیف نیز داشته باشند گرچه انگیزه تبلیغاتی زود بازده کمتری دارد ولی تاثیر فرهنگی ماندگار آن، خدمت آنها را جبران خواهد کرد.
ممکن است با این سوال مواجه باشم که با وجود فن آوری های جدید، و هزینه سرسام آور چاپ کتاب و …چه نیاز به چنین تالیفاتی است؟ سخن بحقی است که با پاسخ به آن به سخنم پایان خواهم داد. بدان جهت که اطاله را کم کنم، بهتر است در پاسخ به این سوال، همین حوزه نسخه های خطی را مد نظر قرار دهم. اولا باید میان نسخه دیجیتال و بانک اطلاعاتی -همانگونه که گفتم – فرق گذاشت. استفاده از بانک های اطلاعاتی با مشخصات خاصی که دارد، با استفاده از یک مأخذ و منبع متفاوت است. و هر کدام کاربرد و توانایی خاص خود را دارد. و البته با محدودیت هایی نیز روبروست. تمام خاصیت کار چاپی را نمی توان در بانک اطلاعات، منعکس کرد و همچنین نمی توان همه توامندیهای بانک اطلاعات را نیز در کار چاپی لحاظ کرد.
لذا معتقدم که می بایست ضمن بهره گیری کامل از فن آوری جدید، نسخه آماده و کتاب شده اثر نیز وجود داشته باشد اولا بجهت این که شما در بسیاری از مواقع، نیازمند نمایش دادن حجم و اهمیت کار هستید و با نسخه غیر چاپی نمی توانید، ارزش و اهمیت کار را نشان دهید، ثانیا در استفاده از هر اثر، و در هر تحقیقی، نیازمند آدرس دهی کامل به منابع و مآخذ مورد استفاده هستید. آدرس دهی به بانک های اطلاعاتی، مشکل و بعضا غیر ممکن است مگر این که اصل یک مآخذ و منبع با همان شکل و شمایل چاپی در بانک اطلاعاتی موجود باشد. که در این صورت، یک کتاب دیجیتال است نه بانک اطلاعات. لذا قبلا باید همه کارهای یک تالیف کامل، صورت بگیرد و بعد در قالب دیجیتال هم عرضه شود؛ ثالثا برخی از کارها، همانند کار من اصولا کار کتابخانه ای است و مراجعه پژوهشگر به کتاب، اگر امکانات آن وجود داشته باشد، هم آسانتر است و هم اشراف بر اطلاعات مورد نظر بیشتر است. اینگونه نیست که با آمدن فن آوری جدید، کتاب چاپی کلا از رده خارج شده باشد؛ فقط تفاوت در این است که امروز با استفاده از فن آوری، کتاب و مجلات و …به دو صورت چاپی و دیجیتال آماده می شود و هم زمان هر دو در دسترس قرار می گیرد و نسخه کاغذی نیز بعضا بر اساس تقاضا صورت می گیرد نه بصورت انبوه. نسخه دیجیتال، همان اصل کتاب و یا مقاله است که می توان با سرعت بیشتر و قیمت مناسب تر بدست افراد برسد و هزینه خرید و نگهداری بسیار محدود تری دارد. فقط در کشور ما مشکلی وجود دارد و آن عدم رعایت حق مؤلف و ناشر است که در بی قانونی فعلی، کمر تحقیق و نشر را شکسته است. لازم است دوستان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با استفاده از حقوقدانان بر جسته و ناشران نامدار و با تجربه راهی برای حل این مشکل پیدا کرده و اگر نیاز به قانون است از مجاری آن اقدام کنند. مشکل امروز، بی در و پیکری نگران کننده در استفاده غیر مجاز از آثار یک مؤلف و یا ناشر است. اگر انضباطی وجود داشته باشد، وجود فن آوری نه تنها لطمه ای به مؤلف و یا ناشر نمی زند، بلکه می تواند استفاده از یک اثر را به چند برابر افزایش و هم هزینه تهیه کتاب و حتی نگهداری را بشدت کاهش دهد.
لذا تلاش خواهم کرد بعد از تدوین کامل «گنجینه میراث فارسی»، تعداد محدودی از آن و بر اساس تقاضا چاپ شود و هم زمان بتوان نسخه دیجیتال آن را نیز آماده، و در اختیار علاقمندان قرار داد.
و سخن آخر این که بارها برخورد کردم که هنوز بعضی از اساتید دانشگاهی ما در رشته هایی که مستقیم و یا غیر مستقیم با نسخه های خطی می تواند مرتبط باشد، چندان با «دنا» و «فنخا» آشنایی ندارند و طبیعی است که در هدایت و راهنمایی داشجوبان خود، به استفاده از آن نپردازند. و به گمان من شاید این ستم به میراث پر و برگ کشور باشد. متاسفانه رسانه های تبلیغاتی رسمی ما هم بکارهای دیگری مشغول اند. جز این که انتظار داشتم سازمانهای مسول چه ارشاد یا سازمان فرهنگ و ارتباطات و یا حتی خود کتابخانه ملی – بدان علت که این دو مجموعه معرف تاریخ و فرهنگ این کشور است و گرچه نام مرا بر خود دارد ولی نمایش تلاش یکصد ساله حدود 150 نفر فهرستنگاران نامدار و یا کم نام کشور در شناساندن میراث مکتوب ایران است – در معرفی آن در کشور های دیگر اهتمام کنند و حداقل در نمایشگاه های بیرون ایران که شرکت می کنند، به معرفی آن بپردازند؛ ولی افسوس که این مقدار انتظار هم ظاهرا توقغی بیجاست. بسیار دیدم که رایزن فرهنگی ایران، حتی از وجود آن بی خبر است و واقعا جای تاسف دارد و بس. والسلام.