ماجرای شعر یلدایی که سایه در زندان سرود + سند
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «شب یلدا» یکی از سنتهای دیرینه ایرانیان است که ریشه در تاریخ و فرهنگ این سرزمین دارد. اما این ترکیب در ادبیات فارسی بهویژه در شعر معاصر بار معنایی سیاسی خاصی مییابد که گاهی شاعران از آن برای روایت ظلم و بیداد زمانه استفاده میکنند.
هوشنگ ابتهاج متخلص به «سایه» از جمله شاعرانی است که از مفهوم یلدا در این زمینه بهره برده است. «چند برگ از یلدا» عنوان دفتر شعری است که سایه در سال ۱۳۴۴ شمسی آن را منتشر کرده است.
همچنین سایه در شعر «زندان شب یلدا» اینگونه میسراید:
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید! ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد! تا خود به کجا آخر با خاک درآمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پرآتش وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو ریزم چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه سحرخیزان دلواپس خورشیدند! زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
به همین بهانه سندی در گنجینه اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است که در آن به ماجرای شعر هوشنگ ابتهاج درباره شب یلدا اشاره میکند. در بخشی از این سند آمده است: «…در شب یلدا به هوشنگ ابتهاج که یکی از مردان سیاسی بوده میگویند شعری درباره شب یلدا بگو. او چند شعر میگوید و بقیه از او میپرسند پس چرا اسم دخترت را یلدا گذاشتهای در پاسخ میگوید به این خاطر که خاطرهای از آن شبها در یادم زنده شود. چون این نمونه از حکومتی است که یک نوع جبر برای یک عمر بر ایران فرمانروایی میکند، ما باید جبر را علاج کنیم، زیرا اگر سیل آمد باید جلوی او را گرفت. چون جبر این حکومت را دیدیم بایستی جلوی آن را بگیریم.»
۲۵۹