اخبار بین الملل

مشکل تئاتر را از اساتید دانشگاه می‌دانم/ اکبر رادی، میلر، برشت، ایبسن و چخوف ایران است

خبرگزاری خبرآنلاین

حسین قره: هادی مرزبان کارگردان نام آشنای ایران یک بار دیگر به سراغ زنده یاد اکبر رادی رفته و نمایشی که پیش‌تر از او اجرا کرده بود به صحنه آورده است، مرزبان در تمام این سال‌ها به رادی و نمایشنامه ایرانی وفادار بوده  است، چه خاطرات هنرپیشه نقش دوم بهرام بیضایی باشد چه نمایشنامه های اکبر رادی. 

او بعد از سال‌ها باری دیگر «باغ شب‌نمای ما» را در نیاوران به صحنه برده است. با او درباره اجرای باغ شب نما ما و شرایط مخاطبان به گفت‌وگو نشسته ایم که در ادامه می خوانید: 

چرا دوباره سراغ نمایش «باغ شب‌نما» رفتید؟ آیا یک رپرتوآری در ذهنتان بود که اجرا خوب بود و باید دوباره اجرا کنیم؟ یا احساس می‌کنید در موقعیت تاریخی خاصی هستیم و دوباره باید «باغ شب‌نما» را تماشا کنیم؟

 اگر قرار باشد که کارهای من حالت رپرتوآری داشته باشد، الان ترجیح می‌دهم که نمایش «تانگو تخم مرغ داغ» را اجرا کنم، به دلیل اینکه این نمایش در همان زمان مورد استقبال قرار گرفت. البته در همان زمان به خاطر دارم که یک نفر شیطنت کرده بود و نمایش را ندیده بود اما نوشته بود همه نمایش‌های مرزبان رقص دارد و حالا تانگو می‌رقصند در شرایطی که در آن نمایش حتی تکان هم نمی‌خوردیم.

من کار نمی‌کنم صرفا برای اینکه روی صحنه رفته باشم، زمانی روی صحنه می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم. در آن دوره یعنی ۲۵ سال پیش لازم دانستم که این نمایش را کار کنم.

یک نکته جالب به خاطر آمد و احتمالا شما آن را ندانید، من یک کاری را اجرا می‌کردم با عنوان «شب روی سنگ فرش‌های خیس» که آقای مشایخی در آن ایفای نقش می‌کرد، مرحوم عزت‌الله انتظامی به تماشای نمایش آمدند و موقع رفتن به من گفتند خیلی دوست دارم یک کار با تو انجام دهم، کار بعدی همین نمایش «باغ شب‌نما» بود با او تماس گرفتم و گفتم نمایشنامه این است، گفتند باشه متن را بفرست متن را فرستادم بعد از یک هفته گفت بیا خانه ما، رفتم آن‌جا و با لهجه ترکی دیالوگ‌ها را گفت که من این ایده را از همان‌جا گرفتم درباره همه چیز صحبت کردیم در نهایت گفت نه من این کار را انجام نمی‌دهم. مقداری به من برخورد و پیش خودم فکر کردم که دوست ندارد با من کار کند اما بعدها همسرش به همسر من گفته بود که عزت دیگر نمی‌تواند این دیالوگ‌های بزرگ را حفظ کند و مشکل دارد و حتی سر صحنه فیلمبرداری می‌رود یک ساعته برداشت می‌کنند.

بعد از ایشان به آقای راد پیشنهاد دادم که اطرافیان من گفتند این کار را انجام نده، آقای راد یک آدم اتو کشیده است و من گفتم طنازی‌هایی از ایشان دیدم که می‌دانم نقش را درست اجرا می‌کند.

حالا برسیم به سوال شما، من به دو دلیل این نمایشنامه را اجرا کردم، اول اینکه من برای جامعه‌ام کار می‌کنم و جامعه امروز من خنده را فراموش کرده است و خنده برای مردم تبدیل به مسئله سبکی شده و به نظر می‌رسد هرچه آدم ترش‌رو تر باشد، مقداری محترم‌تر است و به همین دلیل و برای نیاز به خنده من دوباره سراغ این نمایشنامه رفتم. به اعتقاد من ذره‌بین رئالیسم رادی بسیار قوی‌تر از دیگر ذره‌بین‌ها کار می‌کند و شاید به همین دلیل است که من معتقدم رادی چخوف ایران، برشت ایران، ایبسن ایران، میلر ایران و بسیاری از بزرگان دیگر است.

همچنین معتقدم وقتی تماشاگر من از سالن خارج می‌شود من باید به چند سوال او پاسخ داده باشم یا اگر سوالی ندارد، من چند سوال برای او ایجاد کنم که بپرسد چرا و این کار را در این نمایش انجام داد.

تئاتر رئالیسم با شما معنی پیدا می‌کند در این نمایش کماکان به رئالیسم وابسته‌اید یا تلاش کردید از آن فاصله بگیرید؟

در «باغ شب‌نما» رادی مقداری به سمت مدرنیسم و پست مدرنیسم حرکت کرده است شما در لحظاتی متوجه می‌شوید که برخی از موقعیت‌ها چرا حالت عادی ندارد. رادی در این نمایشنامه به سمت پست مدرنیسم حرکت کرده است ای کاش رادی دست‌کم ۲۰ سال دیگر زنده بود، فکر می‌کنم در درام نویسی ما خیلی اثر مثبت می‌گذاشت من معتقدم که ریتم رادی خیلی خاص است و به جز من هم کسی این ریتم را نمی‌شناسد. آخرین نمایشنامه‌ای که از آقای رادی کار کردم و ایشان هم حضور داشتند در سال ۱۳۸۵ یا ۱۳۸۶ بود اجرا را در تئاتر شهر روی صحنه بردیم و در نهایت ایشان روی صحنه رفتند و گفتند من و مرزبان ربع قرن است که با یکدیگر کار می‌کنیم و هیچ مشکلی هم با هم نداشتیم.

آقای رادی اجازه نمی‌دادند حتی یک کلمه از کتابشان حذف شود اما ارتباط من با ایشان به جایی رسید که در «آمیز قلمدون» کلا یک صحنه را حذف کردم حتی این اعتماد تا جایی شک گرفته بود که بچه‌هایی که می‌آمدند تا کار او را اجرا کنند ایشان آن‌ها را به من ارجاع می‌داد.

یک بخش‌هایی از نمایشی که اجرا شد با چیزی که در نمایش‌نامه وجود دارد مطابق نیست و حذف شده است، فکر نکردید این موضوع ممکن است به فهم مخاطب از کار آسیب وارد کند؟ و مسئله بعد اینکه این کار را به چه شیوه‌ای انجام دادیدکه به هرحال بتواند موضوعات را به هم متصل کنید؟

حدود ۳۰ سال پیش که خود راد هم زنده بود و من این نمایشنامه را کار کردم، صحنه کریم شیره‌ای را که در متن بود اجرا نکردم در این کار هم من بر اساس زمان خودم کار می‌سازم. تماشاگر امروز من با تماشاگر سی سال پیشم خیلی متفاوت است، تماشاگر امروز دیگر حوصله ندارد بیشتر از دو ساعت نمایش ببیند و من همیشه به بچه‌ها می‌گویم اگر تماشاگر ساعتش را نگاه کند، ما باختیم.

گفتید مخاطب امروز حوصله ندارد که دو ساعت تئاتر ببیند اما حوصله دارد که سه ساعت یک کمدی تئاتر موزیکال را تماشا کند، چه اتفاقی افتاده که سلیقه این‌گونه شده است؟ یکی این است که ما مسئله ممیزی را پشت سر گذاشتیم و بحث بعدی ذائقه سازی بود، حالا از دیدگاه شما چه عاملی سبب شده تا مخاطب حوصله نداشته باشد نمایش دو ساعته مرزبان را تماشا کند؟

به دیالوگ رادی باز می‌گردم، او می‌گفت پیش از اینکه موتورتان را روشن کنید و بخواهید حرف‌هایی بزنید، به تماشاچی مقداری استراحت بدهید و ما تلاش کردیم با پهلوان و درباریان این کار را انجام دهیم و پانزده دقیقه پایانی زمانی است که تماشاچی خسته شده است اما وقتی سخت‌ترین دیالوگ‌ها را به او می‌گوییم کاملا گوش می‌دهد.

نکته دیگر اینکه من از اساتید دانشگاه بسیار گله‌مندم و علتش هم این است که به محض اینکه پایشان به فرودگاه می‌رسد همه چیز را کنار می‌گذارند و فقط اسیر اسم می‌شوند. من شیفته تئاتر ایرانی هستم و تا جان در بدن دارم تئاتر ایرانی کار می‌کنم. دانشگاه لطمه بزرگی به تئاتر ما زد چون اساتید ما شیفته اسامی خارجی می‌شوند و از طرفی هم کارگردانان جوان به نام برشت و میلر چنگ می‌زنند، مشکل این ماجرا آن‌جایی است که به شکل بسیار بدی این کار را انجام می‌دهند، مشکل اینجاست که بد می‌سازند.

من یک‌بار به شاگردهایم گفته بودم بروید چندتا درام ایرانی بیاورید بعد اساتید آن‌ها بهشان گفته بود ما درام ایرانی نداریم اگر رویشان می‌شد می‌گفتند ما در ایران تئاتر نداریم، من می‌دانم که تئاتر ما وارداتی است ولی ما خودمان هم چیزهای زیادی داریم، شاهنامه سرتا سر نمایشنامه است در تاریخ بیهقی ۴۳ نمایشنامه وجود دارد.

اینکه مخاطب تئاتر ما به این روز افتاده به این خاطر است که اثر را بد می‌سازند و اصلا ریتم و اثر را نمی‌سازند مثلا ریتم آقای ساعدی با ریتم آقای رادی متفاوت است.

شما سال‌هاست که به رادی پایبندید، چرا؟

بگذارید یک خاطره به شما بگویم. یک کارگردانی که اتفاقا الان هم مشهور شده و چند وقت پیش از اینکه چه کنیم و چه نکنیم سخن می‌گفت سال ۱۳۶۷ مرا بیچاره کرد. من به دعوت مدیر کل یک استان تئاتر «آهسته با گل سرخ» را روی صحنه بردیم و آن زمان انقدر استقبال شد که حد و اندازه نداشت. پیش از آنکه ما روی صحنه برویم به ما خبر رسید که شهرداری یک سری چوب به دست و بیل به دست آورده و شماداخل سالن نروید چون آن‌ها ریختند تا شما را بزنند و ما آن شب اجرا نکردیم و فردای آن در روزنامه‌ها نوشته بودند تمام پشت صحنه بوی عطرچارلی می‌داد که من همان زمان گفتم که چقدر بی کلاسید و در پایان جوابیه‌ای که به آن‌ها دادم نوشتم….

57245

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا