اخبار سیاسی

دلایل اتهامی طیب حاج‌رضایی چه بود؟/ گزارش لحظه‌ به لحظه از اعدام طیب در ۱۱ آبان ۴۲ و آخرین وصیت او + عکس

خبرگزاری خبرآنلاین

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ساعت شش و هفت دقیقه‌ی بامداد روز شنبه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ طیب حاج‌رضایی ۵۳ ساله و حاج محمد اسماعیلی رضایی ۳۸ ساله دو نفر از محکومین قیام ۱۵ خرداد که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بودند پس از ابرام حکم در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران گردیدند.

دلایل اتهامی

در دادگاه بدوی نظامی، دادستان دادگاه دلایل اتهام این دو را به این شرح اعلام کرده بود:

۱- اعترافات صریح متهم ردیف یک طیب حاج‌رضایی در برگ‌های ۳۵ و ۳۶ و ۴۱ پرونده‌ی اتهامی دایر به دریافت یک میلیون ریال از حاج اسماعیل رضایی و تقسیم آن بین حسن صالحی‌نیا، غلامرضا قائنی و امیر کریمخانی، فضل‌الله ایزدی سلحشور، حاج محمد مظلومی، عبدالله صادق تهرانی

۲- اعترافات حاج اسماعیل رضایی به‌خصوص درباره‌ی دادن پول به طیب حاج‌رضایی و نحوه‌ی آن (برگ ۵۳ پرونده)

۳- اعترافات حسن صالحی‌نیا، فضل‌الله ایزدی سلحشور، امیر کریمخانی مبنی بر دریافت پول از طیب حاج‌رضایی برای ایجاد بلوا و آشوب

۴- تسلیم مبلغ یک میلیون ریال باقی‌مانده از وجوهی که به منظور ایجاد بلوا و آشوب اختصاص داده شده و اسماعیل رضایی به نفع خود برداشت کرده بود به موجب چک‌های شماره‌ی ۴۶۷۰۹۲ و ۴۶۷۰۹۳ بانک کار شعبه‌ی شوش توسط خود نام‌برده به دولت

۵- اظهارات طیب حاج‌رضایی در برگ‌های ۲ و ۳ پرونده‌ی اتهامی حسین شیرزاد مبنی بر حرکت عده‌ای از بارفروشان میدان به همراهی حسین شمشاد به طرف بازار و برخورد با مامورین انتظامی و تیراندازی آنان

۶- اظهارات طیب حاج‌رضایی در برگ ۹ پرونده دایر بر این‌که محمود ذوقی‌تبار، محمدباقر باقریان موحد و سید علی بوریاباف با عده‌ای از میدان سبزی در تظاهرات و بلوا شرکت داشتند

۷- اظهارات طیب حاج‌رضایی در برگ ۲۷ پرونده دایر به شرکت حسین شمشادی در دسته‌ی محمود ذوقی‌تبار

۸- اظهارات عباس شیرزاد در برگ ۳ و ۷ پرونده دایر به شرکت اسماعیل خلج، محمود ذوقی‌تبار و حسین شمشادی در جمعیت آشوب‌گران

۹- گزارش مامورین انتظامی در برگ‌های ۱ و ۲ پرونده دایر به پرتاب چاقو از طرف حسین شمشاد به سوی معاون کلانتری ۶ و تهییج مردم به کشتن پاسبان‌ها.

۱۰- اظهارات اسماعیل خلج و محمود ذوقی‌تبار در برگ‌های ۵ و ۹ پرونده دایر به شرکت حسین شمشاد در بلوا

۱۱- اظهارات عباس شیرزاد در برگ ۳ پرونده دایر به تحریک مردم به بلوا و آشوب از طرف حسین شمشاد و محمود ذوقی‌تبار و اسماعیل خلج و سید علی بوریاباف

۱۲- اظهار ندامت سید علی بوریاباف از عملیاتی که کرده است (برگ ۸ پرونده‌ها)

۱۳- اظهارات طیب حاج‌رضایی و عباس شیرزاد در برگ‌های ۳ و ۹ پرونده دایر به شرکت سید علی بوریاباف در تظاهرات و آشوب و تحریک مردم

۱۴- اظهارات محمدباقر باقریان در برگ ۱۰ و ۱۱ پرونده مبنی بر تحریک مردم به بلوا از طرف سید علی بوریاباف و محمود ذوقی‌تبار و محمدرضا تقی‌زاده

۱۵- اظهارات طیب حاج‌رضایی دایر بر این‌که سید علی بوریاباف در حالی که چوب به دست داشتند به همراهی دسته‌ای در میدان غله شعارهای تند می‌داده و سایرین را اغوا به شرکت در تظاهرات و آشوب می‌نموده است

۱۶- اظهارات طیب حاج‌رضایی در برگ ۹ و ۲۷ پرونده دایر به این‌که محمود ذوقی‌تبار شال سیاهی به گردن انداخته و زاری می‌نموده و جلوی جمعیت آن‌ها را تحریک به آشوب می‌کرده است

۱۷- اظهارات حسین شیرزاد در برگ ۷ و ۱۶ پرونده دایر به شرکت محمود ذوقی‌تبار، اسماعیل خلج و حسین شمشاد در بلوا و دادن شعارهای تند

۱۸- اظهارات سید مجتبی طالاری در برگ ۱۳ پرونده دایر به این‌که سید محمود ذوقی‌تبار در راس جمعیت در بلوا شرکت داشته و شعارهای تند می‌داده است

۱۹- اظهارات طیب حاج‌رضایی در برگ ۲۷ پرونده دایر به شرکت عباس و حسین شیرزاد در بلوا

۲۰- اظهارات سید مجتبی طالاری دایر به شرکت عباس شیرزاد در بلوا

۲۱- اظهارات حسین شمشاد در برگ ۹ دایر به شرکت عباس و حسین شیرزاد (دو برادر) در بلوا

۲۲- اظهارات اسماعیل خلج در برگ ۸ و ۱۳ پرونده دایر به شرکت حسین شمشاد و محمود ذوقی‌تبار، عباس و حسین شیرزاد در بلوا

۲۳- اظهارات حسین شمشاد در برگ ۹ پرونده دایر به شرکت عباس و حسین شیرزاد در تظاهرات و بلوا

۲۴- اظهارات محمود ذوقی‌تبار در برگ ۹ پرونده دایر به شرکت حسین شیرزاد، سید علی بوریاباف و محمدباقر باقریان محود در بلوا

۲۵- اظهارات عباس شیرزاددر برگ ۷ پرونده دایر به شرکت اسماعیل خلج، حسین شمشاد در بلوا و تحریک مردم به آشوب

۲۶- اظهارات محمود ذوقی‌تبار در برگ ۹ پرونده دایر به شرکت محمدرضا تقی‌زاده در بلوا و تحریک مردم به آشوب

۲۷- اقرار صریح محمدرضا تقی‌زاده دایر به این‌که به علت نادانی در بلوا شرکت نموده و اظهار ندامت از کرده‌ی خود

۲۸- اظهارات حسین شمشاد و محمدباقر باقریان موحد دایر به شرکت محمدرضا تقی‌زاده در بلوا و تحریک شدید مردم به آشوب

۲۹- اظهارات طیب حاج‌رضایی به شرکت سید مجتبی طالاری، محمود ذوقی‌تبار، محمدباقر باقریان موحد در بلوا

۳۰- اقرار صریح سید مجتبی طالاری در برگ ۱۳ پرونده‌ دایر به شرکت در بلوا

۳۱- اظهارات طیب حاج‌رضایی و اسماعیل خلج در برگ ۲۰ پرونده مبنی بر این‌که محمدباقر باقریان موحد با سه‌چرخه موتوری مقداری چوب‌های یک‌متری به میدان آورده و بین مردم تقسیم کرده است.

۳۲- اظهارات حسین شمشاد دایر به این‌که محمدباقر باقریان موحد پس از آوردن چوب‌ها به میدان فریاد می‌کشیده‌ «ای مردم اگر غیرت دارید بیایید و از این چوب‌ها بردارید و با ما برویم» (برگ ۱۳ پرونده)

۳۳- اظهارات طیب حاج‌رضایی دایر به پرداخت مبلغ یکصد و پنجاه هزار ریال به امیر کریمخانی و دویست هزار ریال به حسن صالحی‌نیا و یکصد هزار ریال به فضل‌الله ایزدی سلحشور و یکصد هزار ریال به حاج محمد مظلومی و پنجاه هزار ریال به غلامرضا قائنی و دویست هزار ریال به عبدالله صادق تهرانی برای تشکیل و حرکت دسته‌ها به منظور ایجاد بلوا و آشوب و نهب و غارت

۳۴- اعتراف صریح امیر کریمخانی دایر به دریافت مبلغ یکصد و پنجاه هزار ریال از طیب حاج‌رضایی برای حرکت دادن دسته از پامنار به منظور بالا

۳۵- اقرار صریح حسن صالحی‌نیا به دریافت مبلغ دویست هزار ریال از طیب‌ حاج‌رضایی به منظور حرکت دادن دو دسته از خیابان‌های صاحب‌جمع و شوش

۳۶- اقرار صریح ایزدی سلحشور دایر به دریافت مبلغ یکصد هزار ریال از طیب حاج‌رضایی برای حرکت دادن دسته از خیابان جمشید دروازه قزوین به منظورهای فوق

۳۷- اقرار صریح فضل‌الله ایزدی سلحشور دایر به این‌که دستور داشته با دسته‌ی خود به هرچه سر راه برخورد می‌کرده بسوازند و خراب کند و به مامورین انتظامی حمله نماید و اسلحه‌ی آن‌ها را بگیرد و این دستورها را اجرا نموده تا جلوی بازار و با برخورد به تیراندازی مامورین انتظامی خود او دسته‌هایش فرار کردند

۳۸- مواجهه بین متهمین

۳۹- اختلاف‌گویی متهمین در مراحل مختلف بازپرسی

۴۰- سایر قرائن و دلایل موجود در پرونده. (اطلاعات، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ ص ۱۳)

گزارش اعدام

خبرنگار روزنامه‌ی اطلاعات که از حدود ساعت چهار بامداد ۱۱ آبان ۴۲ برای گرفتن گزارش ا اعدام طیب‌ حاج‌رضایی و اسماعیل رضایی روانه‌ی پادگان حشمتیه شده بود لحظات پایانی زندگی طیب حاج‌رضایی را این‌طور روایت کرده است:

وقتی ترمز جیپ سکوت سحرگاهی خیابان را درهم شکست عقربه‌ی ساعت چهار بامداد را نشان می‌داد، خبرنگاران و عکاسان از جیپ پیاده شدند، باد سردی در خیابان‌های خلوت شهر زوزه می‌کشید، جلوی در پادگان گارد یک گروهان سرباز صف کشیده بود. یکی از خبرنگاران وقتی سربازان را دید گفت: «نکند ما دیر رسیده‌ایم و کار از کار گذشته است؟!» جدا از سرما می‌لرزیدیم. چند دقیقه طول کشید تا تشریفات ورود ما به محوطه‌ی پادگان طی شد، وارد اتاق آقای ستوان یکم زیارتی رئیس دژبان گارد شدیم. گرمی مطبوع هوا برای ما که از سوز سرما می‌لرزیدیم بسیار لذت‌بخش بود. قریب نیم ساعت در این اتاق بودیم تا به ما اجازه داده شد به اتاق مخصوص نماینده‌ی دادستان، قاضی ‌عسگر و متهمین بودند برویم .حالا دیگر ساعت پنج بامداد بود آقای سرهنگ پرویز قانع نماینده‌ی دادستان قاضی عسگر و دو سه نفر دیگر از افسران بودند ولی از محکومین خبری نبود. لحظات پرهیجانی بود. مدتی به سکوت گذشت. در این وقت از نماینده‌ی دادستان سوال شد: «آیا محکومین با خانواده‌های خود ملاقات کرده‌اند؟» جواب داده شد که: «دیروز غروب این کار انجام شد، محکومین با خانواده‌های خود ملاقات کردند.» چند دقیقه هم سپری شد.

جهیزیه دخترم

ساعت پنج و پانزده دقیقه بود که در اتاق به روی پاشنه چرخید تمام چشم‌ها به آن دوخته شد، یک افسر وارد شد و به دنبال وی طیب حاج‌رضایی وارد گردید. اول نگاهی به اطرافش انداخت، قیافه‌ی یک‌یک حضار را ورانداز کرد تا نگاهش به اجتماع خبرنگاران و عکاسان افتاد، لحظه ای مکث کرد و بعد در حالی که سعی می‌کرد لبخندی پهنه‌ی صورت رنگ‌پریده‌اش را بپوشاند خطاب به آنان گفت: «من چیزی ندارم که بگویم، وصیت‌نامه‌ام را قبلا تهیه کرده‌ام و به همسرم داده‌ام.» طیب به دنبال این حرف روی صندلی نشست و قاضی عسگر در کنارش قرار گرفت. طیب کت و شلوار خاکستری‌رنگ به تن داشت، پیراهن سفیدرنگی پوشیده بود. آثار یک رنج و نگرانی عمیق در صورتش دیده می‌شد. در این وقت عکاسان شروع به عکس‌برداری کردند و یکی از خبرنگاران از طیب پرسید: «غیر از آن‌چه که در وصیت‌نامه نوشتی حرف دیگری نداری؟» طیب لحظه‌ای فکر کرد و در حالی که نگاهش به دوربین یکی از عکاسان دوخته شده بود گفت: «چرا» در این‌جا باز هم لحظه‌ای مکث کرد، گویی درباره‌ی مسئله‌ی مهمی می‌اندیشید، تمام چشم‌ها به دهان این مرد تنومند ۵۳ ساله دوخته شده بود و او بی‌خبر از همه‌جا در دنیای دیگری سیر می‌کرد.

چند لحظه گذشت، طیب مثل کسی که از عالم رویا درآمده باشد، به خود آمد، روی صندلی جابه‌جا شد و گفت: «از قول من بنویسید که برای تهیه‌ی جهیزیه‌ی دخترم بیست هزار تومان به او پول بدهند.» ولی بلافاصله اضافه کرد: «نه نه پول ندهند، هرچه دلش خواست برایش بخرند.»

دلایل اتهامی طیب حاج‌رضایی چه بود؟/ گزارش لحظه‌ به لحظه از اعدام طیب در ۱۱ آبان ۴۲ و آخرین وصیت او + عکس

پهلوی قبر مادرم

در این وقت قاضی عسگر به او گفت اگر مطلب دیگری دارد بگوید و بعد زیر صورت‌جلسه‌ را امضا کند. طیب گفت: «فقط میل دارم که مرا پهلوی قبر مادرم در حضر عبدالعظیم دفن کنند و حتما جسد مرا به خانواده‌ام تحویل دهند.»

سپس از روی صندلی بلند شد و در حالی که سعی می‌کرد خون‌سردی‌اش را حفظ کند زیر صورت‌جلسه را امضا کرد و با تکان دادن سر با خبرنگاران و عکاسان و سایر کسانی که در اتاق بودند خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد.

آخرین ملاقات

طیب قبل از این‌که از اتاق بیرون برود از نماینده‌ی دادستان خواهش کرد که برای آخرین بار با همسرش که در آن موقع به پادگان آمده بود ملاقات کند و بلافاصله با تقاضای او موافقت شد. طیب با همسرش در یک اتاق دیگر ملاقات کرد.

با بیرون رفتن طیب از خارج همه در انتظار ورود محکوم دیگر، حاج اسماعیل رضایی بودند و در این مدت سکوت سنگینی بر اتاق سایه افکنده بود و تنها قدم‌های سربازی که سه فنجان چای یخ‌زده‌ی روی میز را از اتاق بیرون می‌برد این سکوت را می‌شکست…

[…] ما به اتفاق عکاسان از اتاق مخصوص خارج شدیم، در جیپ‌های ارتشی قرار گرفتیم و در حالی که تیمسار یحیوی در جیپ جلو حرکت می‌کرد به طرف میدان تیر حرکت کردیم. از اتاق مخصوص قاضی عسگر تا محل میدان تیر بیش از ۵ دقیقه راه بود و در تمام مسیر راه طرفین جاده را سربازان ایستاده بودند.

وقتی که جیپ‌ها جلوی میدان تیر توقف کرد، هوا گرگ و میش بود و ساعت پنج و پنجاه دقیقه را نشان می‌داد.

در داخل محوطه‌ی تیر یک چراغ زنبوری بزرگ پایه‌دار گذاشته بودند که مقداری از محوطه را روشن می‌کرد. محل اجرای حکم در میدان تیر پادگان حشمتیه بود. در بالای میدان که از چهار طرف با دیوارهای بلند محاصره شده بود دو تیر به فاصله‌ی پنج متر از یکدیگر قرار داشت و در فاصله‌ی ده‌متریِ تیرها روی زمین گچ ریخته بودند و نشان می‌داد که محل قرار گرفتن سربازان تیرانداز است.

پس از بازدید از محل تیر مجددا به خارج محوطه آمدیم تا وقتی که محکومین را می‌آوردند در آن‌جا باشیم.

عکس در قیامت!

در ساعت پنج و پنجاه و پنج دقیقه طیب حاج‌رضایی و حاج اسماعیل رضایی را توسط یک کامانکر مخصوص ارتشی در حالی که دو کامیون سرباز آن را همراهی می‌کرد به جلوی میدان تیر آوردند.

وقتی که درِ کامانکار باز شد، عکاسان شروع به عکس گرفتن کردند. حاج اسماعیل رضایی رو به آن‌ها کرد و گفت: «ان‌شاءالله در قیامت این عکس‌ها را خواهیم دید.»

در این موقع آن‌ها را از ماشین پیاده کردند. ابتدا طیب وارد میدان تیر شد ولی حاج اسماعیل رضایی کنار کامانکار ایستاد و گفت: «کارم را همین‌جا تمام کنید.»

ولی بالاخره مجبور شد به دنبال طیب وارد میدان شد.

در میدان تیر تیمسار سرتیپ یحیوی فرمانده‌ی توپخانه‌ی پادگان حشمتیه و سرکار سرهنگ پرویزی قانع نماینده‌ی دادستان ارتش و عده‌ای از افسران پادگان حضور داشتند.

پس از آن‌که محکومین را به جلوی تیرها بردند، چهار گروهبان با دستمال چشمان آن‌ها را بستند. وقتی که چشمان محکومین را بستند آن‌ها را به جلوی تیرها بردند و با طناب بستند.

در این موقع در مقابل هریک از محکومین دو سرباز مسلح قرار گرفت، یکی ایستاده و یکی به زانو.

پس از استقرار سربازان، فرمان آماده‌باش داده شد و متن رای دادگاه بدوی و تجدید نظر و موارد اتهام محکومین با ذکر دلیل قرائت گردید.

دلایل اتهامی طیب حاج‌رضایی چه بود؟/ گزارش لحظه‌ به لحظه از اعدام طیب در ۱۱ آبان ۴۲ و آخرین وصیت او + عکس

فرمان آتش

در ساعت شش و هفت دقیقه‌ی بامداد افسر فرمانده با حرکت دادن دست فرمان آتش را صادر نمود و هر سرباز با شلیک تفنگ ام-۱ شش تیر مسلسل خالی کرد و دو دقیقه پس از فرمان آتش، دستور شلیک تیر خلاص داده شد.

طیب با شلیک اولین رگبار گلوله‌ها با یک حرکت شدید جان سپرد و با پاره شدن طناب به روی زمین افتاد ولی حاج اسماعیل رضایی پس از پاره شدن طناب و به روی زمین غلطیدن هنوز زنده بود ولی تیر خلاص با یک تکان شدید به زندگی او خاتمه داد.

بلافاصله طناب‌ها را از دست و پای آنان باز کردند و جنازه‌ها را تا رسیدن آمبولانس به روی زمین خواباندند.

در پایان تیمسار یحیوی به خبرنگاران گفت: «اجساد طیب و حاج اسماعیل رضایی یا در همین محل و یا در غسالخانه به بستگان و اقوام آن‌ها تحویل می‌گردد تا هرکجا که مایل‌اند دفن نمایند.»

دلایل اتهامی طیب حاج‌رضایی چه بود؟/ گزارش لحظه‌ به لحظه از اعدام طیب در ۱۱ آبان ۴۲ و آخرین وصیت او + عکس

۲۵۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا