این نمایش یک وصله ناجور است!/ با نوازندگی ترومپت وارد تئاتر شدم
به گزارش خبرنگار مهر، نمایش «ادبیات» نوشته مهام میقانی و کارگردانی محمود امین یکی از آثار حال حاضر روی صحنه است که اجرای خود را از روز یکشنبه هجدهم شهریور در سالن شماره سه پردیس تئاتر شهرزاد آغاز کرده و تا بیستم مهر ادامه میدهد.
این اثر روایتگر زندگی سه نویسنده و مصائب و مشکلات آنها است. رامین سیار دشتی و اله شهپرست بازیگر این نمایش هستند و از دیگر عوامل آن میتوان به بابک کیوانی مشاور پروژه، طراح صدا و آهنگساز، سینا ییلاق بیگی طراح صحنه، صالح تسبیحی طراح پوستر و بروشور، مهرناز عباسی طراح لباس، رضا خضرایی طراح نور، مصطفی قاهری طراح ویدئو، تیزر و عکاس اشاره کرد.
محمود امین کارگردان نمایش «ادبیات» در گفتوگویی به جزییات اجرای این اثر نمایشی پرداخته است که در ادامه میخوانید.
از تجارب قبلیتان در عرصه تئاتر بگویید و اینکه آیا رشته تحصیلی شما با تئاتر مرتبط است؟ و اینکه تحصیلات آکادمیک را چقدر در فعالیت بهتر تئاتریها موثر میدانید؟
خاستگاه من از ابتدا تعزیه بوده است. در سال ۱۳۹۰ با تئاتر آشنا شدم و شروع کردم به یادگیری تئاتر. دانشگاه نرفتم، دورهای که باید صرف دانشگاه میشد، مشغول کار بودم و علاوه بر این نوازنده ترومپت در تعزیه نیز بودم و همین نوازندگی من را وارد تئاتر کرد. در ابتدای دهه ۹۰ وارد گروه تئاتر «دن کیشوت» شدم، ورودم به رپرتوار «محسن» سبب شد دو سه سال بعد تعزیه را به طور کامل رها کنم. پیگیر کار تئاتر بودم و به چند کارگاه تئاتر رفتم و متوجه شدم برای ورود به این حرفه راه درازی در پیش دارم. در حین همین پیگیریها بود که اولین مواجههام با تئاتر مستند رقم خورد. اگر اشتباه نکنم سال ۹۷ بود؛ اجرای «رادیو سیتی» از مهام میقانی باعث شد علاقه وافری به تئاتر مستند پیدا کنم و هنگامی که متوجه شدم مهام میقانی کلاسی در زمستان ۱۴۰۱ برگزار میکند که مربوط به تئاتر مستند است، در آن کلاس شرکت کردم و با ورود به این کارگاه بود که اولین تجربه اجرا برایم رقم خورد.
اصولا به عنوان یک کارگردان جوان و کاراولی برای اجرا کردن نمایش «ادبیات» با چه چالشهایی مواجه بودید؟
چند روز دیگر وارد ۳۹ سالگی میشوم و خودم را جوان نمیدانم. اما به عنوان یک کارگردان کاراولی باید بگویم هرگز چنین دشواریهایی را برای به اجرا رساندن یک تئاتر متصور نبودم؛ اگر کمکهای نویسنده و گروه «ادبیات» نبود، هرگز این نمایش به اجرا نمیرسید.
چه شد که متن «ادبیات» را برای اجرا انتخاب کردید؟ و تمرینها از چه زمانی آغاز شد و چقدر طول کشید؟
یازدهم آبان ۱۴۰۲ بود که به صورت اتفاقی متن را خواندم. ما مشغول پروژههای کلاسی بودیم؛ ۱۴ گروه سه الی چهار نفره، هرکدام چند اجرای کلاسی رفتیم و این اجراها خروجی ۲ کلاس پاییز و زمستان همان سال بود که مهام میقانی و میلاد شجره به راه انداخته بودند. در یکی از این گروهها اولین تجربه اجرایم رقم خورد؛ اسم گروه چهار نفره ما «ربعه» بود و اجرایی داشتیم به نام «کشتن مرغ مقلد» که تلفیقی بود از سه شیوه اجرایی در ژانر تئاتر مستند Investigative lecture performance ،Autobiographical theatre و Historic representative collective. در واقع از اواخر ۱۴۰۲ پیشتولید «ادبیات» شروع شد و تمرینها از اردیبهشت ۱۴۰۳ آغاز شد.
چه زمانی با مهام میقانی نویسنده وارد تعامل شدید؟
به عنوان یک شاگرد سعی کردم همیشه با ایشان در تعامل باشم، از زمستان ۱۴۰۱ به این طرف اینطور بوده است، البته دوستی ما برمیگردد به همان ۱۳ سال پیش و رپرتوار «محسن».
با توجه به اینکه مهام میقانی این اثر را چند سال پیش نوشته، چقدر برای به روز کردن اثر تلاش کردید؟
روزی که برای اولین بار متن را خواندم به مهام میقانی گفتم این متن انگار برای امروز نوشته شده است. از ابتدای امسال و پیش از شروع تمرینها، نویسنده ۲ تابلو به متن اصلی اضافه کرد.
با توجه به اینکه موضوع و مضمون اثر به نوعی محدودیت و سانسور است، پرداختن به این چالش تا چه حد برایتان مهم بوده است؟
مسئله سانسور یکی از عناصر مهم این نمایشنامه است. اما به نظر من عناصر دیگری نیز در نمایشنامه مطرح هستند که در اجرا سعی کردیم به آنها نیز بپردازیم.
موضوع و مصائب آدمهای نمایش «ادبیات» چقدر به زندگی تئاتریها و هنرمندان امروز ما شباهت دارد؟
اگر خوب به اپیزودها نگاه کنیم، متوجه میشویم زیست شخصیت زن و مرد در هر اپیزود، میتواند مثالی برای امروز باشد؛ عصمت غلامحسینی در ۱۳۰۷، اشرف ادهمی در ۱۳۵۱ و صدیقه دولتآبادی در ۱۲۹۸. محتوای مصائب و موضوعات پیوند عمیقی با تاریخ دارد و همین پیوند است که شباهتهای امروزی را در نمایش آشکار میکند و یا دست کم من اینطور فکر میکنم. مثلا امروز در کل زندانهای کشور، زندانبانی پیدا میشود که مثل استوار ایوب ساقی (کاراکتر نمایش) مهربان باشد؟ احتمالا جواب مثبت است.
آیا میتوان گفت نمایشتان یک اثر رئالیستی است؟
این سوال پیچیدهای است. گرچه هر چه قدر پرسیدن این سوال ساده است اما جواب دادن به آن دشوار است چون رئالیسم در ظرف های مختلف، معناها و تعابیر متفاوت پیدا میکند. اما اگر منظور شما از رئالیسیتی بودن این اجرا این است که متن آن بر مبنای واقعیت است یا نه، ضمن اینکه نویسنده باید به آن جواب دهد، باید بگویم که شکلی از هایپر رئالیسم در این نمایشنامه وجود دارد که در اجرای من هم بازتاب پیدا میکند. از منظر دیگر این اجرا نمادپردازانه یا سمبولیستی به شمار میآید. همانطور که ترکیبی از شخصیتهای واقعی و نمادین در نمایشنامه وجود دارد، من فکر میکنم شیوه اجرایی من هم ترکیبی از این ۲ است. بازیها نسبتا تئاتری هستند تا به جهتهای سمبولیستی اثر کمک کنند. در عین حال بازیها کاملا تئاتری نیستند که دیگر نشانی از رئالیسم در اجرا قابل ردیابی نباشد. طراحی صحنه هم همینطور، این تعادلِ بین رئالیسم و سمبولیسم در تمامی حوزههای این اجرا به گمانم وجود دارد، مثل راه رفتن روی لبه بوم چون لبه بوم جایی است که نه در هوا است و نه روی پشت بام. فضای میان این ۲ است مثل داکیودرما بودن نمایشنامه که ترکیبی از اسناد و تخیل درامپردازانه است اما آن بخش که تخیل است نه بابت عبور از تاریخ که به سبب کمبود منابع رخ داده و بخشی هم درست مثل شیوه هایی که خودم در کارگردانی پیگیری کردم بابت محقق کردن این اجرا است.
یعنی شیوهای از کارگردانی که از مجاورت برخی از مفاهیم به آهستگی تردد کند تا نکتهای بیش از اندازه به نظر پرمخاطره نیاید و قربانی میل وسوسهانگیز حذف نشود، این البته سراسر از روی عافیتطلبی نیست. من مثل مشتزنی عمل کردم که میداند تمام مهارت ورزش بوکس در مشت زدن خلاصه نمیشود و گاهی جا خالیدادن خیلی مهمتر از مشتزدن است. پس اگر توانسته باشم جواب شما را بدهم همان هایپررئالیسم موجود در اجرا را هدف قرار میدهم؛ شکلی که آن چنان واقعی است که حتی غیرواقعی به نظر میرسد؛، چنان آشنا است که آدم را به شک میاندازد، آنقدر ملموس است که حواس را مردد میکند.
من سعی کردم احساسم را در مواجهه با متن در کارگردانی بیاورم. وقتی این متن را خواندم تاریخ و اکنون را در آن درآمیخته دیدم؛ فکر میکنم اجرای من هم این درآمیختگی را دارد. اصلا برای همین است که در سالنی اجرا میرویم که عموما کارهای عامیانه به نمایش درمیآیند چون من اصرار داشتم مخاطب غیرتئاتری هم این اجرا را ببیند و تقریبا فکر میکردم از آن خسته نمیشود. اگر بخواهم بیرحم باشم شاید بگویم خواستم بروم در لانه زنبور یا اگر بخواهم ملایمتر جواب بدهم باید بگویم که خواستم این اجرا در مکانی که به نظر میرسد به آن تعلق ندارد اجرا برود تا مداخلهای باشد در رئالیسم موجود، تا وصله ناجور باشد. از اول اصرار داشتم مردم به اصطلاح عادی، «ادبیات» را ببینند چون اگر قرار باشد این اجرا فایدهای به همراه داشته باشد سرگرم کردن و به فکر فرو بردن همزمان است؛ چون اجرای من چیزی میان تاریخ و زندگی امروز است، چیزی میان رئالیسم و سمبولیسم، زمانی که آن را زیستهایم و با این حال هیچگاه در آن نبودهایم.
از مشکلات مالی حین تمرینها تا اجرا بگویید. هزینه اجرا از کجا تامین شد؟
این روزها مشکلات مالی گریبان تمام گروههای مستقل را گرفته و ما نیز از این قاعده مستثنی نبودهایم. مشکلات مالی در تمام دورههای تاریخ تئاتر ما بوده است و همین مسئله نیز از مصائبی است که پیشتر به آن اشاره شد. هزینه اجرا از درآمد حاصل از شغلم تامین شد.
از بازخورد و استقبال مخاطبان تا امروز چقدر راضی بودهاید؟
ما مخاطبان زیادی تا امروز نداشتهایم، با توجه به بازخوردها فکر میکنم مخاطبان بیشتری در روزهای آینده داشته باشیم. با عدهای از تماشگران در این چند روز گپ زدم، اکثر نظرها فعلا با نمایشمان مثبت بوده است، البته نقدهایی هم وجود داشته است.