ای صبح امید ما زمستانیها؛ یلدا چه قدر صبر کند میآیی؟
به گزارش خبرگزاری مهر، پیوند شب یلدا با شعر، در ایران قدمتی چندصدساله دارد؛ شاید هزاران ساله. آنچه از آن رسمها و آیینها و شعرخوانیها و شاهنامهخوانیها و بیدلخوانیها و حمله حیدریخوانیها و… در شب یلدا هنوز زنده مانده، همنشینی مردم با دیوان حافظ و تفأل زدن به شعرهای او و انس و الفت و نزدیکی با حافظ و جهان او در شب یلدا است.
به یک معنا شب یلدا شب شاعران هم هست و همین است که با مضمون یلدا و طولانی بودن این شب، شعرهای زیادی نوشته و سرودهاند.
به تازگی تعدادی از شاعران جوان به بهانه شب یلدا رباعیهایی سروده و منتشر کردهاند.
در ادامه این رباعیها را با هم میخوانیم؛
*
سیدمحمدرضا یعقوی آل
با آه به عرش میرسد فریادم
شبهای حرم نمیرود از یادم
از شوق حرم تا که شنیدم «چله»
ناگاه به یاد اربعین افتادم
*
در وادی توحید پی مقصد باش
اخلاص بیار و آنچه میباید باش
با یاد خدا، شب بلند یلدا
مشغول به «لم یلد و لم یولد» باش
*
با نام خدا محفلمان روشن شد
تکلیف شب منزلمان روشن شد
با ذکر علی علی به سودای بهشت
خوردیم انار و دلمان روشن شد
*
هنگامهی تودیع خزان است، بیا
سرفصل بهار مومنان است، بیا
بنگر که به انتظار فردای ظهور
قدّ شب چله هم کمان است، بیا…
*
نور تو طلوع روشن فرداهاست
آیینهی «والنهارْ إذا جلیها» است
تفسیر بلند شب یلدای فراق
مستور به «وَاللیل إذا یغشیها» است
*
سیدابوالفضل مبارز
در صحن شما عشق تلاطم کرده
باران به روی سنگ تیمم کرده
یلدا سر ظهری است که گویا خورشید
از شرم حضور، خویش را گم کرده
*
پاییز گذشت و برگریزان نشدیم
از این همه معصیت پشیمان نشدیم
هرقدر که شب قصهی خود را کش داد
ما آخر سر نمازشبخوان نشدیم
*
تا کی به ندای نفْسِمان گوش کنیم
غم را به قد قافیه تنپوش کنیم
حیف است که در بلندی این یلدا
کوتاهی عمر را فراموش کنیم!
*
بی حوصلهام بی هیجان اما نه
دلتنگ توام، دلنگران اما نه
هی چله به چله میوهها کامل شد
یک چله دعای عهدمان اما نه
*
ابولفضل عصمتپرست
تشییع چراغ خانه، پنهانی شد
مرثیه سکوت و چشم بارانی شد
دیگر نکند طلوع خورشید دلش
یلدای علی چقدر طولانی شد…
*
احمد حیدری
عجل فرجک، به درد ما درمان باش
خورشید امیدبخش بیداران باش
تا کی شب غیبت به درازا بکشد؟
یلدای هزارساله را پایان باش
*
سیدمحسن علوی
رفتی و نگفتی که فلانی تنهاست
این عشق ولی هنوز هم پا برجاست
امشب که نه حتی وسط تابستان
هر شب که تو نیستی برایم یلداست
*
مسعود یوسفپور
از شوق رسیدنت، کما فیالسابق
تقویم زمستان زدهام شد عاشق
گیسوی تو روی شال سبز افتاده است
یلدا وسط بهار؟ جل الخالق!
*
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
از دیده به جای اشک، خون میگریم
یلداست… انار دانه کردن خوب است…
*
ای کاش به سمت ما دری بگشایی
دیوار کشیده دورمان، تنهایی
ای صبح امید ما زمستانیها!
یلدا چه قدر صبر کند میآیی؟