اخبار فرهنگی

ترجمه «جزیره دکتر مورو» چاپ شد

خبرگزاری مهر

ترجمه «جزیره دکتر مورو» چاپ شد

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «جزیره دکتر مورو» نوشته اچ.جی.ولز به‌تازگی با ترجمه محمود گودرزی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب شانزدهمین‌عنوان از مجموعه «افق کلاسیک» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

هربرت جرج ولز نویسنده این‌کتاب متولد ۱۸۶۶ و درگذشته به‌سال ۱۹۴۶ است. این‌نویسنده انگلیسی از کودکی در فقر بزرگ شد و ناچار شد به شغلی مشغول شود که از نفرت داشت؛ شاگردی پارچه‌فروش. پس از اخراج از این‌شغل هم مدتی دستیار معلم مدرسه بود. او موفق شد در ۱۸ سالگی از دانشگاه علوم بورس بگیرد و همان‌طور که در آثارش هم پیداست، موضوع علم و آینده‌پژوهی در داستان‌هایش نمود مشهودی دارد. «ماشین زمان»، «مرد نامرئی»، «جنگ دنیاها» و «جزیره دکتر مورو» ازجمله همین‌آثار هستند.

در کتاب پیش‌رو، مردی کشتی‌شکسته که از سانحه غرق کشتی نجات پیدا کرده، در قایق نجات در اقیانوس رها و شناور است. یک‌کشتی باری او را نجات می‌دهد اما در کشتی، جانورانی وحشی و یک‌موجود عجیب حضور دارد که چیزی بین دیو و انسان است. مرد متوجه می‌شود این‌موجودات راهی یک‌جزیره هستند که متعلق به یک‌پزشک به نام دکتر مورو است.

«جزیره دکتر مورو» در ۲۲ فصل نوشته شده که عناوین‌شان به این‌ترتیب است:

«در قایق کشتی لیدی وِین»، «مردی که جایی نمی‌رفت»، «چهره عجیب»، «کناره نرده کشتی»، «پیاده‌شدن در جزیره»، «قایق‌رانان دیومنظر»، «در قفل شده»، «نعره شیر کوهی»، «آن‌چیز در جنگل»، «فریاد انسان»، «شکار انسان»، «گویندگان قانون»، «مذاکره صلح»، «دکتر مورو توضیح می‌دهد»،‌ «درباره انسان‌حیوان‌ها»، «چگونه این انسان‌حیوان‌ها خون چشیدند»، «یک‌فاجعه»، «پیدا کردن مورو»، «خوش‌گذرانی مانتگامری»، «تک‌وتنها با انسان‌حیوان‌ها»، «دگرگونی انسان‌حیوان‌ها» و «مرد در تنهایی».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

به‌قدری حواسم به این‌جزئیات بود که توجه نمی‌کردم از چه مسیری می‌رویم. طولی نکشید که به درخت‌ها رسیدیم، همه سیاه‌سوخته و قهوه‌ای. بعد به مکانی بی‌درخت و پوشیده از پوسته‌ای سفید و زرد وارد شدیم. در طول آن، دودی معلق بود که تنفس آن بینی و چشم‌ها را می‌سوزاند. سمت راستمان، بالای صخره‌ای عریان، دریای صاف و آبی را دیدم. مسیر با شیبی تند و مارپیچ به دره‌ای تنگ میان دو توده آوارشده و گِره‌دار از مواد آتش‌فشانی سیاه‌رنگ می‌رسید. وارد دره شدیم.

پس از نور خیره‌کننده آفتابی که از زمین گوگرددار منعکس می‌شد، این‌معبر بسیار تاریک می‌نمود. دیوارهایش شیب بیشتری پیدا می‌کردند و به هم نزدیک می‌شدند. لکه‌هایی سبز و زرشکی مقابل چشمانم غوطه‌ور بودند. راهنمایم ناگهان ایستاد. گفت: «خانه» و من کف غاری ایستادم که ابتدا برایم کاملا تاریک بود. صداهایی عجیب شنیدم و با پشت دست چپم چشم‌هایم را مالیدم. بویی ناخوشایند شبیه بوی قفس کثیف میمون‌ها به مشامم رسید. جلوتر، صخره دوباره به روی شیبی ملایم از سبزه‌زاری روشن با نور خورشید باز می‌شد و روشنایی از دوسو از طریق مجرایی باریک به میان ظلمات مرکز غار می‌تابید.

این‌کتاب با ۱۶۸ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۸۵ هزار تومان منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا