اخبار فرهنگی

سطرهای نانوشته از زندگی اهل بیت(ع)

نویسنده در کتاب «یک روز یک جا یک نفر» تلاش دارد با در نظر گرفتن منابع متقن و دسته اول، به روایت زندگی اهل بیت(ع) بپردازد.

خبرگزاری تسنیم

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «یک روز  یک جا یک نفر»، مجموعه حکایات شیرین و دلچسب و خواندنی از سیره اهل بیت (ع) است که مجلد اول آن به تازگی از سوی دفتر نشر معارف منتشر شد. سید محمدعلی فتاح‌زاده در این اثر به  دنبال تحقق بخشی خوانشی نو از سیره اهل بیت (ع) بر مبنای روایات دسته اول و زبانی شیواست تا خواننده را با پای دل به این مسیر نورانی بکشاند.

نویسنده با اشاره به اهمیت داستان در انتقال سیره اهل بیت(ع) گفت: طعمی بس شیرین و گوارا دارد. شاید تنها نگاشته‌ای باشد که هرکسی را با هر سلیقه‌ای، به‌سمت خود می‌کشد؛ هرچه متن آن به واقعیت نزدیک‌تر باشد، خواندنی‌تر، کارآمدتر و، درنهایت، گذاشتن آن بر زمین سخت‌تر می‌شود. داستان و حکایت را می‌گویم، همراه و همدمِ همیشگیِ ما، از ابتدای طفولیت تا واپسین لحظات عمر. از وقتی یادمان می‌آید، قصه برایمان لذیذ و گوارا و عسل بوده ‌است. شاید برای همین است که خدای متعال هم در قرآن، با زبان قصه برای ما سخن گفته ‌است.

در معرفی این اثر آمده است: مطالعه‌ زندگی اهل‌بیت علیهم‌السلام ضرورتی انکار ناپذیر است و از این جهت اهمیت دارد که روش و منش آن بزرگواران برای ما به عنوان یک الگو مد نظر است. حال گاهی به صورت جداگانه به حیات هر یک از ائمه علیهم‌السلام توجه می‌کنیم، گاهی هم به صورت کلی حیات تمام این بزرگواران را بررسی می‌کنیم. نویسنده در بخشی از کتاب  انگیزه نگارش این کتاب را اینگونه بیان می‌کند:من می‌دانم، شما بهتر از من. در هر کتاب‌فروشی، ده‌ها و صدها کتاب داستان وجود دارد، خواندنی و شنیدنی!

 

بخش عمده‌ای از عمرِ رفته‌ام را در بین کتاب‌ها گذرانده‌ام. در این میان، جای خالی کتاب‌هایی که زندگی ائمۀ اطهار(ع) را برایمان به تصویر بکشد، محسوس بوده‌ است. نه اینکه تابه ‌حال در چنین موضوعی، کتابی به عرصه و منصۀ ظهور نیامده باشد؛ بله، در این وادی هم کتاب بسیار است، اما راستش، بیشتر آن‌ها را که می‌خواندم، یا با بافته‌ها و برداشت‌های نویسنده روبرو می‌شدم، یا نویسندﮤ محترم تا سرحد امکان، در متن حکایات دست برده بود، یا برای داستان‌ها، منبع متقنی یافت نمی‌شد، یا ترجمه‌های نادرست از آن حکایات، باعث تغییر معنای آن شده بود. همین شد که ماجرای نگاشتن این کتاب، در ذهن جرقه خورد.

در بخش‌هایی از کتاب می خوانیم:

قالب‌های کم‌لطفی و بی‌معرفتی تغییر کرده‌اند، ولی مغز و ریشه یکی است. لابد برای تو هم مثل من اتفاق افتاده ‌است. پشت به ضریح می‌ایستم تا عکس یادگاری بیندازم. یا طوری امام معصوم را مخاطب خود قرار می‌دهم که گویی با بدهکارِ جدوآبادم صحبت می‌کنم. یا با ریخت و رخساره‌ای وارد حرم می‌شوم که حاضر نیستم در آن شکل‌وشمایل، محترمی را ملاقات کنم. گاهی هم بدون آن‌که قصد و عمدی در کارم باشد، آلودﮤ تمسخرها و زخم‌زبان‌زدن‌های به این‌وآن می‌شوم. در جمع دوستان، من، همان که لاف محبت امام ؟ع؟ را می‌زنم، زبان به اعتراض می‌گشایم که: «که چی پیاده می‌ری کربلا؟! که چی محرم‌ها سیاه می‌پوشی؟!» یا که می‌گویم: «به‌جای پول دادن و روضه گرفتن، دست دو تا فقیر رو بگیر!» روزگار عجیبی است. اظهارنظر در هر امری، از نان شب واجب‌تر شده‌است. خدا می‌داند چه افرادی با همین حرف‌ها و نیشخندهای زهرآگین من، در دینداری خود دچار تزلزل و دوگانگی شده‌اند. بی‌معرفتی همیشۀ دوران بوده‌است، فقط قالب‌ها تغییر کرده‌اند، روزگار ما این‌چنین و روزگاری آن‌چنان.

[محمدبن حسن‌بن عمار می‌گوید: حدود دو سال در مدینه، نزد علی‌بن جعفر، برادر امام کاظم ؟ع؟، رفت‌وآمد داشتم. در این مدت، تمام شنیده‌هایش از امام کاظم ؟ع؟ را برای من می‌گفت و من آن‌ها را می‌نوشتم. روزی در مدینه، خدمتش نشسته بودم که امام جواد ؟ع؟ در مسجد پیامبر خدا ؟ص؟ بر او وارد شد. «فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَقَبَّلَ يَدَهُ وَ عَظَّمَهُ» (ناگهان علی‌بن جعفر پا‌برهنه و بدون این‌که عبایش را بر دوش بیندازد، بلند شد و دوان‌دوان به‌سمت او رفت و احترامش کرد و دستش را بوسید). امام جواد ؟ع؟ به او فرمود: عموجان! بنشین. خدا شما را مورد رحمت و لطفش قرار دهد.

عرض کرد: مولای من! من بنشینم و شما ایستاده باشی؟! کمی بعد از این ماجرا، علی‌بن جعفر به کناری آمد تا دوباره در جمع دوستانش بنشیند، که بعضی او را سرزنش کردند و گفتند: با این‌که تو عموی پدرش هستی، این‌گونه خودت را جلوی او کوچک می‌کنی و دستش را می‌بوسی؟! اشک در چشمان علی‌بن جعفر جمع شد، محاسن سفیدش را با دست گرفت و گفت: وقتی خداوند عزوجل منِ پیرمرد را شایستۀ امامت ندانسته و در مقابل، لیاقت چنین مقامی را به این جوان بخشیده‌است، فضل و برتری او را انکار کنم؟! من از گفتۀ شما به خدا پناه می‌برم. من عبد و غلام امام جواد ؟ع؟ هستم.]

این کتاب در 360 صفحه با شمارگان هزار نسخه و با قیمت 350 هزار تومان توسط نشر معارف راهی بازار کتاب شده است.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا