مردی که با پروازهایش صدام را تحقیر کرد
کتاب «شبیه افسانهها» که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده، بمجمعالجزایری از خاطرات است پیرامون شخصیت شهید عباس دوران.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خلبان شهید عباس دوران، یکی از اسطورههای دفاع مقدس است که به خاطر عملیات استشهادیاش و ناامن کردن اجلاسیه سران غیرمتعهدها در بغداد، نامش در بین قهرمانان ایران ماندگار شده است. این عملیات، آنقدر پرفروغ و غرور آفرین است که دستمایه نوشتن داستانها، کتابها و فیلمهای متعدد از زندگی این خلبان سرفراز ایران زمین شده است، در عین حال درخشش عملیات بغداد باعث شده تا رشادتهای دیگر این شهید بزرگوار تحت شعاع قرار بگیرد و کمتر به بخشهای دیگر زندگی این شهید بزرگوار توجه شود.
کتاب «شبیه افسانهها»، نوشته مجید ایزدی در سه فصل «زمین تا آسمان»، «بلندای آسمان جایگاه من است!» و «از آسمان تا عرش» تلاش کرده است نگاهی بیندازد به زندگی این قهرمان ملی. آزاده جهاناحمدی، کارشناس حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته است که در ادامه میخوانید:
عباس دوران متولد 20 مهر سال 1329 در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی بود. او دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد. عباس دوران در سال 1348 موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد.
عباس به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآمد. در سال 1349 به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال 1351 برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. عباس دوران ابتدا در پایگاه «لکلند» دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی کرد و سپس در پایگاه «کلمبوس» در ایالت «میسیسیپی» موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی 41 – تی 37 شد. او پس از موفقیت در دریافت نشان خلبانی در سال 1352 به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4، ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه شد.
کتاب «شبیه افسانهها»، نوشته مجید ایزدی آنگونه که بر روی جلد کتاب نوشته حاوی روایتهایی درباره سرلشکر شهید عباس دوران است. نویسنده کتاب یک دهه شصتی کنجکاو در مورد زندگی شهداست. او خود در مقدمه کتاب بسیار ساده و صریح برای ما آشکار میکند که انگیزه تنظیم مطالب این کتاب علاقه و کنجکاوی توأمان او به سوژههای شهید در جنگ تحمیلی هشت ساله بوده است. در نوجوانی خودش اهل مطالعه کتاب زندگی شهدا بود و حالا در جوانی به واسطه محل زندگی خودش در شیراز و علاقه به شخصیت عباس دوران برای این کتاب دست به قلم شده است.
کتاب «شبیه افسانهها» مجمعالجزایری از خاطرات است پیرامون شخصیت شهید عباس دوران. بر خلاف تصور من و احتمالاً شما، روند گردآوری مطالب این کتاب بر اساس مصاحبه نبوده بلکه تحقیق کتابخانهای و اینترنتی اصل پیریزی این کار بوده است. درباره فرم و صورت کار خیلی حرفی برای گفتن نیست. نویسنده بر اساس یک سری از منابع سراغ شخصیت دوران رفته و خاطرات جذابی را از او انتخاب کرده و در کتاب قرار داده است. همین! البته باید توجه داشت شخصیت دوران فی نفسه برای مخاطب گیرا و خوشایند است. خصویات فردی، رشادتهای عباس دوران در جنگ تحمیلی هم مزید بر علت است. بالاخره او جوانی ایرانی است که با هوش و تلاش توأمان توانسته در میان همنسلان خود روند رو به رشد و قابل تحسینی را طی کند.
کتاب «شبیه افسانهها» علاوه بر مصاحبههای شفاهی و بررسی دستنوشتهای شهید، چکیدهای است از تحقیق در کتب و مقالات مختلف که در باب زندگی شهید عباس دوران و خلبانان نیرویهوایی نگاشته شده تا چهره کاملتری از زندگی و رشادتهای شهید را به علاقهمندان نشان دهد.کتاب در سه فصل «زمین تا آسمان؛ روایتهایی از کودکی تا آغاز جنگ» ، «بلندای آسمان جایگاه من است! ؛ گزارشهای روزنوشت عباس، چهار ماه اول جنگ» و «از آسمان تا عرش؛ روایتهایی از آغاز جنگ تا شهادت» به مرور خاطرات شهید عباس دوران از دوران کودکی تا زمان شهادت پرداخته است.
منبع خاطرهها، با ذکر شماره در داخل قلاب، در انتهای هر خاطره آمده است. همچنین، سعی شده در خلال خاطرات شهید، نام دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی ایران و حماسههای آنها با شرح کاملی از عملیاتشان آورده شود تا به این بهانه، بار دیگر بخشی از حماسۀ بینظیر عباس دوران و همرزمانش در تاریخ دفاعمقدس مرور و به شکلی دیگر ثبت شود.
در پایان کتاب فصلی با عنوان « و اینک عباس دوران» وجود دارد که به بیانات مقام معظم رهبری در وصف شهید عباس دوران، توضیح برخی اصطلاحات کتاب، کتابنامه و عکس شهید دوران و برخی همرزمان او آورده شده است. نویسنده میتوانست با همین خاطرات و استفاده از منابع بیشتر یک قصه منسجم و جمع و جور از زندگی سوژه ارائه کند. اما با این اوصاف نباید از زحمات نویسنده چشم پوشی کرد.
از جمله رشادتهای دوران این است که در روز دوم جنگ با ورود به پایگاه همدان بلافاصله درخواست قرار گرفتن در جدول پروازهای سخت را کرد و در 3 مهر مأمور حمله به ستونهای زرهی دشمن که از شمال بصره درحال ورود به خاک ایران بودند، میشود و این مأموریت را با دقت بالا انجام میدهد. ماه اول جنگ، دوران در کنار سایر خلبانان فانتوم پایگاه همدان سختترین مأموریتها را انجام میدهند و برای فرار از دست موشکهای دشمن و حتی توپهای زمین به هوا آنقدر پروازهای ارتفاع پایین انجام میدهد که به گفته شاهدان عینی و نفرات فنی، گاهی زیر هواپیمایش در اثر برخورد با نوک نخلها و درختان منطقه جنوب سبز میشد!
با گذشت دو ماه از جنگ، دوران به بوشهر اعزام شد. شرکت در عملیات مروارید و نقش برجسته در غرق کردن شناورهای عراقی و… به تدریج از او شخصیتی مورد احترام برای فرماندهان و خلبانان ساخت و پس از 120 عملیات هوایی سخت برونمرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی با دریافت درجه سرهنگ دومی از او خواسته شد تا دیگر در پروازهای برون مرزی شرکت نکند. در حقیقت خرداد 1361 فرماندهان بیشتر مایل بودند تا او مدیریت کند تا پرواز روی اهداف سخت.
دست نوشتههای آدم همیشه بهترین سند برای ارائه و فهم تصویر درست و شفاف از درونیات و روحیات و زندگی افراد است. عباس دوران از این قاعده مستثنی نیست. دست نوشتههای او وجوه ناپیدا و انسانی شخصیتش را به خوبی نشان میدهد.
تیر ماه 1360 دوران به همراه همکارش به سفری کاری در سوئیس میرود. در یادداشتهایی که به همین مناسبت نوشته و در کتاب آمده است، ما با بخش مهم و ناگفتنی از زندگی عاطفی او آشنا میشویم. دوران در آن یادداشت از برخی مشکلات کاری گلایه کرده و در ضمنش اشاره به بارداری مهناز، همسرش میکند و اینکه چقدر دوست دارد از آنجا برای مهناز لباس بارداری بخرد اما از همکارش خجالت میکشد و این کار را نمیکند. حتی از فروشگاهی که لباس نوزادی دارد هم خجالت میکشد برای بچه تو راه لباس بخرد. شرم شرقی که مرد نظامی مملکت خودش است:
«سوئیس کشور زیبایی است. مردم با نزاکتی دارد با کلی پول ما در یک هتل خوب اتاق گرفتهایم بیشتر وقتمان به کار میگذرد. حتی فرصت نکردیم به یکی دو شهر نزدیک برن (Bern) سر بزنیمبا آقای محققی بیرون رفتیم که سوغاتی بخریم. من خیلی دلم می خواست برای مهناز لباس حاملگی بخرم ولی جلوی آقای محققی خجالت کشیدم. بعد از فروشگاه خیلی بزرگی رد شدیم که فقط مخصوص لباس نوزادان بود ولی باز رویم نشد چیزی بخرم، مهناز میگفت خواب دیده که بچه به دنیا آمده [است]، یک پسر که اسمش را توی خواب امیررضا صدا میکرده و داشته توی دهانش غذا میگذاشته، چه فرق دارد پسر باشد یا دختر، فقط خدا کند که هر دویشان سالم باشند. همین برایم مهم است.»
انتهای پیام/