اخبار اجتماعی

مغازه دار بامرام، اینگونه زندگی یک دزد را تغییر داد و بدهی پدرش را هم تسویه کرد

خبرگزاری خبرآنلاین

به گزارش خبرآنلاین روزنامه ایران نوشت: با اعتراف پسر جوان، پس از هماهنگی‌های قضایی با بازپرس دادسرای ویژه سرقت، اعضای باند بازداشت شدند. در بازرسی از مخفیگاه آنها، مقداری وسایل سرقتی به دست آمد و متهمان که در برابر مدارک پلیسی قرار گرفتند به سرقت‌های سریالی‌شان اعتراف کردند.

می خواستم پدرم را آزاد کنم
هومن، 23 ساله، پسر جوانی است که قرار بود برای سرقت آموزش ببیند اما یک اتفاق باعث شد تا مسیر زندگی‌اش تغییر کند.
چطور با این باند آشنا شدی؟
داستانش مفصل است. پدرم مدتی قبل به خاطر چک بی‌محل به زندان افتاد. به هر دری زدم و به سراغ هر کسی که می‌شناختم رفتم، اما هیچ کسی به من پول قرض نداد. البته حق هم داشتند. تا اینکه یک شب سر کوچه ایستاده بودم که پژمان یکی از بچه محل‌هایمان را دیدم. حالم را که دید پیشنهاد وسوسه‌کننده‌اش را مطرح کرد. می‌گفت چند خانه سرقت می‌کنیم و با سهمی که به من می‌رسد می‌توانم پدرم را آزاد کنم، اما یک شرط داشت؛ گفت باید اول آموزش ببینی تا اشتباهی رخ ندهد که گیر بیفتیم.
شگردشان چه بود؟
 در خیابان‌ها پرسه می‌زدند و با دیدن خانه‌هایی که چراغ‌هایشان خاموش بود به آنجا می‌رفتند. ابتدا زنگ می‌زدند و اگر کسی در خانه نبود، از طریق بالکن وارد می‌شدند و به شیوه توپی‌زنی سرقت‌ها را انجام می‌دادند.
چطور به تو آموزش می‌دادند؟
 به من گفتند باید از سرقت‌های خرد شروع کنی مثلاً هر چه برای خوردن نیاز داشتند از نان گرفته تا گوشت و مرغ را باید سرقت می‌کردم. اگر در این کار موفق شدم بعد از دو ماه در سرقت خانه با آنها همراه می‌شدم.
چه شد که پشیمان شدی؟
عذاب وجدان گرفتم. یک شب، دورهم نشسته بودیم که به من گفتند برو سیگار و نوشابه سرقت کن. من هم به یک مغازه رفتم و سیگار و نوشابه‌ها را در جیبم جاساز کردم اما وقتی خواستم از مغازه بیرون بیایم صاحب سوپرمارکت، مرا صدا زد و کیسه‌ای پر از خوراکی به من داد و گفت پولش را نمی‌خواهد بدهی. سرم را که برگرداندم دیدم مغازه مجهز به دوربین مداربسته بوده و از زمانی که سرقت را شروع کرده بودم، صاحب مغازه مرا داخل دوربین‌ها دیده بود. او به جای اینکه به پلیس زنگ بزند، کلی خوراکی اضافی هم داخل کیسه گذاشته بود که من ببرم و در حقیقت با این شیوه می‌خواست مرا شرمنده کند، که موفق هم شد. همانجا سفره دلم را برای صاحب مغازه باز کردم و او هم گفت می‌تواند با کمک خیرین پولی را که برای آزادی پدرم لازم است فراهم کند.
چرا دوستانت را لو دادی؟
راستش را بخواهید با خودم گفتم پژمان و دوستانش خیلی راحت می‌توانستند پولی که من می‌خواستم را به من بدهند و مرا وارد کار خلاف نکنند. اما آنها به خاطر خودشان این کار را انجام دادند و با این نقطه‌ضعف مرا را وارد باند سرقت کردند. من هم تصمیم گرفتم از پژمان و دوستانش که مرا به کار خلاف کشانده بودند انتقام بگیرم و با معرفی خودم به عنوان سارق، سایر اعضای باند را هم معرفی کردم و آنها هم دستگیر شدند.

23302

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا