روایت رئیس اداره سیاسی آمریکا در تهران از ناگفتههای کودتای ۲۸ مرداد
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، کتاب «مأموران امریکایی در ایران»، به گردآوری و ترجمهی علی موسوی خلخالی و طلا تسلیمی، در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شد.
این کتاب بخشی از مصاحبههای انجامشده با آن دسته از دیپلماتها و کنسولها و کارمندان وزارت امور خارجهی آمریکاست که مدتی در ایران مشغول به کار بوده و مسئول و مأمور انجام امور مربوط به ایران بودهاند.
پایگاه اینترنتی دیپلماسی ایرانی در معرفی این کتاب آورده است:
در کتاب «مأموران امریکایی در ایران» از دید آمریکاییهایی که به نحوی با بخشی از مسائل مربوط به مناسبات سیاست داخلی و بینالمللی ایران سروکار داشتهاند و در متن یا حاشیهی این مسائل بودهاند، تصویری از ایران عصر پهلوی به دست میآوریم و نیز تصویری از نوع مناسبات ایران و آمریکا در بازهی زمانیای که مصاحبههای کتاب دربرگیرندهی آن هستند.
«مأموران امریکایی در ایران» چنانکه در مقدمهی علی موسوی خلخالی و طلا تسلیمی، گردآورندگان و مترجمان مصاحبههای این کتاب، اشاره شده «مجموعه مصاحبههایی است که بخش تاریخ شفاهی وزارت امور خارجهی آمریکا با همهی دستاندرکاران امور ایران، اعم از سفرا، دیپلماتها، کنسولها، دبیرهای سیاسی و فرهنگی سفارتخانهها، مسئولان امنیتی و افراد مسئول در نهادهای مربوطه انجام داده و در بخش آرشیو وزارت امور خارجهی آن کشور در دسترس است.» البته، باز بنا به همان مقدمه، این کتاب جلد اول مصاحبههای مذکور است.
در کتاب «مأموران امریکایی در ایران»، همراه با آمریکاییهایی که در ایران سفیر و کنسول و کارمند بودهاند و مأموریتهای مختلفی را به عهده داشتهاند، به ایران اشغالشدهی دههی ۱۳۲۰ خورشیدی سفر میکنیم، وارد عصر ملی شدن نفت و نخستوزیری مصدق و کودتای ۲۸ مرداد میشویم، به نقش روسها در ایران و مناسبات ایران با آنها از نگاه آمریکاییها نگاهی میاندازیم و دیگر رویدادهای ایران عصر پهلوی را از چشم آمریکاییها مرور میکنیم.
بخشی از کتاب
آنچه میخوانید برگرفته از بخشی از کتاب «مأموران امریکایی در ایران» است که به مصاحبهی با جان اچ. استاتسمن، کنسول و نیز رئیس ادارهی سیاسی آمریکا در تهران بین سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ خورشیدی و مسئول امور ایران در واشتنگتن دی. سی. بین سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ خورشیدی، اختصاص دارد و در آن از نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد نیز سخن رفته است:
«فکر میکنم بیدل اسمیت با یک مشورت مختصر با افسرهای سی.آی.اِی. تصمیم به سرنگونی مصدق گرفت، و فکر میکنم بعد از آن بود که دالس تصمیم گرفت کار را شروع کند و در یک دیدار خیلی اتفاقی پول را به زاهدی برساند. این به آن معنا نیست که افراد بسیاری، مثل من، در این زمینه کار نمیکردند، اما دوباره میگویم، من وقتی به این مسائل وصل شدم که سیاست بسیار حسابشدهای اتخاذ شده بود. واقعاً فکر نمیکنم سیاست ما در ایران ناکارآمد بود، قطعاً مثل هر توطئهای نبود، اما نوعی از آن بود، پیش خودمان میگفتیم: خب، خدای من، حالا باید چکار کنیم؟ باشد، بگذار از دستش خلاص شویم. وای، خب حالا باشد، حالا یک کم به او پول میدهیم. خب چرا به او دَه میلیون دلار ندهیم. باشد. بعد از آن کارکنان میرفتند سراغ کارشان، هندرسون و دیگران. با اینکه معتقدم هندرسون عمیقاً به این کار بیمیل بود، هیچ نقشی در این سیاستبازیها نداشت، اما خب، او خیلی هوشمندانه و با دقت این نگاه را گسترش داد و کمک کرد این نگرش، که مصدق کشور را به سمت تباهی و افتادن به دام کمونیسم هدایت میکند، در ایران به وجود بیاید. حالا آیا واقعاً هندرسون به این باور اعتقاد داشت یا نه، من نمیدانم، اما واقعاً این راهی بود که او رویش کار میکرد. او این کار را میکرد، با وجود اینکه دامن خودش را هم میگرفت.»
۲۵۹