عمل قبیح برخی روشنفکران لیبرال ایران علیه رالز / آیا رالز خائن و مرتد است؟ / اندیشه های کلیسایی رالز یک و تاثیر آن در اندیشه های عدالت ورزانه رالز دو
![عمل قبیح برخی روشنفکران لیبرال ایران علیه رالز / آیا رالز خائن و مرتد است؟ / اندیشه های کلیسایی رالز یک و تاثیر آن در اندیشه های عدالت ورزانه رالز دو عمل قبیح برخی روشنفکران لیبرال ایران علیه رالز / آیا رالز خائن و مرتد است؟ / اندیشه های کلیسایی رالز یک و تاثیر آن در اندیشه های عدالت ورزانه رالز دو](https://motamedpress.com/wp-content/uploads/2025/02/عمل-قبیح-برخی-روشنفکران-لیبرال-ایران-علیه-رالز-آیا.jpg)
فروزان آصف نخعی: انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا و خانه اندیشمندان علوم انسانی، آیین رونمایی و واکاوی کتاب پژوهشی مختصر در معنای گناه و ایمان نوشته جان رالز و ترجمه دکتر کاوه حسین زاده راد را برگزار کرد. بحث حسین زاده حول محور کتاب “پژوهشی مختصر در معنای گناه و ایمان” نوشته جان رالز میچرخد. این بحث به بررسی دیدگاههای رالز جوان در مورد دین، اخلاق و ارتباط آنها با فلسفه سیاسی میپردازد. در بحث حسین زاده همچنین تفاوت بین رالز جوان و رالز مسن به چشم می خورد. رالز جوانتر دیدگاهی الهیاتیتر داشته و به مفاهیمی مانند گناه و ایمان علاقهمند بوده است، در حالی که رالز مسنتر بیشتر به مسائل فلسفه سیاسی و عدالت اجتماعی پرداخته است.با این همه نکته اصلی سخنان حسین زاده آن است که گویی در فلسفه سیاسی و عدالت اجتماعی، آموزه های فکری رالز جوان، استمرار یافته است.
لیبرال های ایران و اتهام خیانت و ارتداد به رالز
از آن جا که در ایران، سنت فلسفی و اندیشه فلسفی وجود ندارد، برخی لیبرال های وطنی که فکر می کنند فکر می کنند، رالز را خائن دانسته و از موضع نااندیشگی و در سنت ستیز و منازعه به او توهین می کنند. حسین زاده، ابتدا در باره جایگاه رالز در ایران صحبت کرد و گفت: « موقعیت رالز در ایران بسیار عجیب است. از این حیث که آن چه به اسم لیبرالیسم دارد تبلیغ و ترویج می شود و کسانی که خود را لیبرال می دانند، رالز را در عین نقد، به ویژه در فضای مجازی او را شایسته بی احترامی یعنی فحش و ناسزا و انواع و اقسام اتهامات مانند خائن، و مرتد می دانند. عجیب تر از آن این که این مواضع از جانب کسانی رخ می دهد که اتفاقا خودشان را لیبرال می دانند. این نکته،نکته بسیار عجیبی است. »
جان رالز
این مترجم کتاب رالز در ادامه با طرح این سوال که «اگر مرحوم رالز در قید حیات بود و به او می گفتند در کشوری مانند ایران کسانی هستند که خود را لیبرال می دانند و تو را خائن و شایسته انواع تهمت ها، فحاشی و ناسزا می دانند، چی فکر می کرد؟» در پاسخ گفت: «آیا با خودش نمی گفت که شما از لحاظ عینی و ذهنی کجای عالم هستید و در چه فضا و مرحله ای به سر می برید که لیبرال هایتان من را قبول ندارند؟ یا کسی که خودش پژوهشگر علوم سیاسی در آمریکا است اگر به او بگویند در ایران با رالز چنین برخوردی می شود، چه قضاوتی خواهند کرد؟ جالب این است که این مواجهه مختص به رالز نیست. مشاهده می کنیم که این نوع مواجهه بابنیانگذاران تفکر لیبرال هم صورت می گیرد. در بهترین حالت مورد بی توجهی و کم مهری واقع می شوند.در مقابل ورژنی از لیبرالیسم بازنمایی می شود که گویی لیبرالیسم در هایک و میزس خلاصه شده، با این ها شروع و با این ها تمام شده است.»
حسین زاده ادامه داد:« این در حالی است که برخورد امثال نازیک، در جناح راست فکری آمریکا را مشاهده می کنید که در کتابش با چه احترامی از رالز یاد کرده و چگونه دین خودش را به رالز ادا می کند. و مهمتر این که در جهان انگلوساکسون جریان اصلی متعلق به رالز و پیروانش است. و آن چیزی که در ایران دارد ارائه می شود درست برخلاف چیزی است که در اندیشمندان آن دیار وجود دارد. این برای من که دانش آموخته علوم سیاسی هستم، عجیب است. میزس یا هایک به عنوان جریان حاشیه ای در حوزه لیبرالیسم مطرح هستند. و در بدنه علوم سیاسی ایران، با آن چیزی که از در خارج از تفکر لیبرالیستی ارائه می شود متفاوت است. و این وضعیت برای کسی که می خواهد با لیبرالیسم آشنا بشود و ببیند که لیبرالیسم چیست، با مواجهه با فضای مجازی چه برداشتی می کند؟»
حسین زاده در ادامه می گوید: «می خواهم از برخوردی که با رالز و تفکر لیبرال می شود، نقبی به فضای سیاسی خودمان بزنم. این جا فضای دو قطبی اعتقاد به عقیده ای از یک تا 100 وجود دارد. اگر معتقد باشید که صد هستید، و خود را در آن جایگاه بدانید، حتی به 90 آن هم رضایت نمی دهید. یعنی توجه نمی کنید که فلان کس یا فلان جریان بخش اعظم راه با من هم مسیر بوده است و آن رتبه 90 را هم مرتد و خائن می دانید. این بسیار خطرناک است و ما داریم در حوزه سیاسی پیامدهای این رویکرد را مشاهده می کنیم. یادی بکنم از مرحوم فیرحی . ایشان می گفتند این شیوه برخورد از ناب گرایی بر می خیزد و از ناب گرایان باید ترسید. در این باره فرقی نمی کند که ناب گرایی، نام مذهبی ، مسیحی، یا سکولار داشته باشد. هر جریان و نیرویی که ادعای ناب گرایی داشته باشد، خطرناک است.»
چرا این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم
حسین زاده در ادامه به چرایی و چگونگی انتخاب کتاب رالز «پژو هشی مختصر در معنای گناه و ایمان» پرداخت. او گفت: «جرقه آشنایی با این کتاب در یک اثر قبلی حدودا دو سال پیش، با کتاب فلسفه سیاسی و عدالت خداوند از اریک نلسون زده شد. زمانی که مشغول ترجمه این کتاب بودم، مدعای اصلی نویسنده برایم جالب بود، نلسون می گوید من نمی گویم فلسفه سیاسی از مدعیات و اصول الهیات آمده است، ولی یک گام می خواهم جلوتر بروم، بگویم که وقتی کل تاریخ غرب را که نگاه می کنیم، این ها چنان در هم آمیخته هستند که اگر بخواهیم مرز قاطعی بین فلسفه سیاسی و الهیات بکشیم، در اکثر مواقع دچار زمان پریشی می شویم و نمی توانیم این ها را از یکدیگر تفکیک بکنیم. حتی در دوره سکولار کنونی.»
او این مترجم کتب فلسفه سیاسی در ادامه می گوید: «کل کتاب روی این محور می چرخد که می گوید: «الهیات، فلسفه سیاسی است که قدرت بیشتر پیدا کرده است.» بخش اعظم کارهایی که من ترجمه کرده ام، اگر بخواهیم یک نخ تسبیح بین شان متصور بشویم، آن نخ تسبیه دین است. این دیدگاه برای من جذاب بوده است که ببینم با این تلقی، چگونه کسی که خودش استاد فلسفه سیاسی است، به عنوان یک متاله کتاب را ننوشته است.»
حسین زاده در ادامه به آشنایی اش «با رالز و آثار اصلی اش» اشاره کرد و گفت: « با برخورد با این کتاب، متوجه شدم، با رالزی مواجه ام، که او را نمی شناسم. او نقل قول می آورد که الآن دیگر وقت اش است که کرنش در برابر ارسطو و افلاطون را متوقف کنیم. یک مثقال کتاب مقدس می ارزد به خروار و بعد حس می کند که باید تاکید کند در پرانتز می آورد خروارها ارسطو. همان طور که می دانید این جا شخص ارسطو مطرح نیست. بلکه منظور نماد فلسفه و عقل است. این موضوع با تصوری که من از رالز در آثار اصلی اش مانند عدالت و قانون ملل داشتم، هماهنگی نداشت.»
مواضع الهیاتی فیلسوفان لیبرال نخستین؛ پلاگیوس گراها و تئودیسه
این مترجم حوزه فلسفه سیاسی در ادامه به نظریه نلسون اشاره کرد و گفت: «نلسون می گوید لیبرالیسم یا کل باورها و عقاید کسانی که به عنوان لیبرال نخستین می شناختیم از میلتون و لاک گرفته تا رسو و کانت، در اصل موضع شان، موضع الهیاتی بوده است، موضعی که به نام پلاگیوس گرایی شناخته می شود. پلاگیوس گرا به کسانی اطلاق می شود که عقل گرا بودند تا از آن طریق پاسخی عقلانی در باره اختیار انسان به مشکل تئودیسه بدهند. تئودیسه مسئله محوری الهیات غرب است. (خبرآنلاین: تئودیسه (به فارسی میانه:خودایدات، به فارسی نو:خداداد)، در شناختهترین معنای خود، استدلالی الهیاتی است که سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد که چرا خدا اجازه داده است شر در جهان وجود داشته باشد. هر تئودیسه در واقع، پاسخی به مسئله شر است که وجود شرور در جهان را در تضاد با وجود خداوند دانای مطلق، توانای مطلق و خیرخواه مطلق میداند) از زمان آگوستین چنین نگرشی وجود داشته به این معنا که اتفاقاتی مانند سقوط رم اتفاق می اتفاد و می خواستند تحلیل کنند که این موضوع با عدل خداوند چگونه جور در می آید. از نظر نلسون همه این ها موضع پلاگیوس گرایی را اتخاذ کردند برای آن که به مسئله تئودیسه بپردازند.
او افزود: «ظاهر قضیه موضوع جذابی است که بر آزادی و اختیار انسان تاکید می کند و این که انسان ها با عملکرد خود می توانند شایسته برگزیده شدن و رستگاری باشند، این ها ظاهر بسیار جذابی دارد، اما با یک سری اصول بدیهی مسیحی جور در نمی آید. و آن ها را زیر سوال می برد. این که پس چرا مسیح به روی صلیب رفت و تکلیف تجسد، کفاره چه می شود؟ این ها همه با آزادی که به انسان می دهند زیر سوال می روند. از نظر نلسون این خط همچنان در کل لیبرال ها ادامه داشت. و بعد رسید تا جان رالز، و رالز کسی است که به طور کامل موضع ضد پلاگیوسی گرفته است. رالز در کتاب اش، در فصل هایی در باره میلتون و هابز و دیگر لیبرال ها که بنیانگذار لیبرال بودند نشان می دهد که این ها مواضع شان الهیاتی بوده و آن هم نوع خاصی که نوعی نگاه بدعت آمیز در مسیحت محسوب می شود.»
رالز و بی قاعده گی اخلاقی؛ استحقاق و شایستگی
مترجم آثار فلسفه سیاسی در ادامه به مفهوم کلیدی «بی قاعده گی، و بی حساب و کتاب بودن اخلاقی» در اندیشه رالز می رسد و می گوید:«بی قاعده گی ، یک مفهوم محوری در اندیشه رالز در دوره پختگی متاخرش است. او می گوید این واقعیت مسلم که برخی انسان ها از برخی دیگر ثمربخش تر و مفید تر برای جامعه هستند تردیدی نیست. اما باید این موضوع را نادیده بگیریم و در پرانتز قرار بدهیم. چرا باید کنار بگذاریم اش؟ برای این که چیزهایی که آدم ها دارند چیزهایی بوده که به تو داده شده و برای تو مقدر شده است. پس برای همین می توانیم از این داشته ها چشم پوشی بکنیم. یعنی کسانی که بر اساس استحقاق و شایستگی مبتنی بر عطایای داده شده زیست کرده و برایش مقدر شده که این را بدست بیاورد.»
حسین زاده تاکید می کند که چگونگی کنار آمدن لیبرالیسم با بی قاعده گی اخلاقی، مهمترن مسئله بود و این که رالز این بحث را از کجا آورده است؟ او می گوید: «پایان نامه رالز زمانی که 21 ساله بوده، برای دوره کارشناسی که در آن مقطع برخی از رشته های دوره کارشناسی، دارای پایان نامه بوده اند، تدوین شده است. در این دوره رالز در دانشگاه پرینستون تحت تاثیر راست کیشی الهیاتی زمانه خود بوده، و می خواسته فلسفه را رها کند و کشیش بشود. از این رو محتوای کتابش ، برخلاف قبلی ها که در چارچوب پلاگیوس گرایی بودند، متوجه این بدعت می کند، و همه را زیر سوال می برد. او تاکید می کند چیزهایی که شما می گویید، با مسیحیت نمی خورد. این که انسان ها مستحق کسب مرحمت هستند، تنها از غرور انسان ناشی می شود. رالز در این مرحله به شخصیت محوری پولس و چند فراز او متوسل شده و تحول دینی اش را مطرح می کند. در مسیحیت خیلی دارند روی پولس کار می کنند. در آن جا می گوید که این بدعت داخل مسیحیت از کجا آمده است؟ می گوید مسیحیت این را نداشته، این نوعی تفکر یونانی بوده یا از یهودیت یا تفکر قوم برگزیده بوده است. و پولس این تفکر را خوب شناخته است. سپس او این جمله را می آورد که «راست کرداری برخاسته از شریعت چه آسان به غرور آلوده می شود . او می دانست که بهترین تلاش ها نه بدترین بلکه بهترین در یهودیت این چنین برباد رفت.»
رالز و داستان عهد عتیق؛ نفی شایستگی و استحقاق و استقبال از شانس و اقبال
این مترجم کتب فلسفه سیاسی در ادامه تاکید می کند که رالز برای بیان منظور خود به میراث معنوی اش که داستان عهد عتیق باشد متوسل می شود و می گوید: «رالز داستان بسیار جالبی از لوقا مطرح می کند که در آن بحث گناه مطرح است. بر اساس این داستان ظاهرا یک فریسی به معبد می رود، می بیند، خراج گیری که شغل مذمومی است، به آن جا آمده. فریسی مخصوصا شروع می کند به دعا کردن با صدای بلند و طعنه زدن به خراج گیر. می گوید خدایا شکرت که من آدم خوبی هستم. نان حلال می خورم و به کسی ستم نمی کنم. با بیان این صحبت ها، خراج گیر سرش را پایین می اندازد و از آن مکان بیرون می رود. بعد می گوید که قبل از این که خراج گیر به منزلش برسد رستگار شده بود. و گناه اصلی را که غرور باشد فریسی مرتکب شده بود.»
حسین زاده به محققان ایرانی یادآوری می کند که « ببینید اندیشمندان غربی، حال چه رالز و چه هر کسی دیگر، چگونه با آن میراث معنوی شان، دست و پنجه نرم می کنند. آنان می توانستند بگویند که این یک روایت از عهد عتیق است و واقعیت ندارد پس آن را کنار بگذاریم. کتابی که در دست دارم به نام بنیانگذاران آمریکا، که به پدران بنیانگذار آمریکا، می پردازد، تاکید می کنند که مباحث اساسی شان از یکی دو آیه از عهد عتیق در میان طرفداران سلطنت و هم طرفداران جمهوری شکل گرفته است. یعنی کسی نگفته که این عهد عتیق است و واقعیت نداشته است. اصلا چرا داریم روی آن بحث می کنیم بیایید کل داستان را کنار بگذاریم. این نحوه مواجهه خودش برای من بسیار جالب بود.»
این مترجم کتاب رالز، سپس به آثار بحث رالز جوان در آثار رالز مسن یا انعکاس افکار رالز یک در آثار رالز دو می پردازد. تغییرات را نشان می دهد و ضمن این به ریشه های فکری رالز دو در رالز یک اشاره می کند و می گوید: «به هر صورت این رالز، آن رالز که در دوره پختگی اش با نظریه عدالت مواجه هستیم، به طور قطع دیگر آن مسیح معتقدی نبود و به گناه نخستین اعتقادی نداشت. اما طبق خوانش نلسون می گوید این ضد پلاگیوس گرایی رالز به عنوان یک عادت ذهنی برایش باقی مانده بود. انگار بحثی بود که رد آن در نظریه عدالت و مباحث بعدی اش هم می توان پیدا کرد. یعنی آن جا که دارد از اصل بی قاعده گی و بی حساب و کتاب بودن اخلاقی صحبت می کند دوباره به همان زبان و استدلال هایی برگشته که برای نخستین بار 30 سال پیش در پرینستون استفاده کرده بود. وقتی از نظم اجتماعی عادلانه سخن می گوید، نباید به دنبال توزیع منافع براساس مقدرات باشد. منافع چه بوده؟ همان چیزها و عطیه هایی است که از سوی خدا داده می شده. در این جا استحققاق و شایستگی بر این اساس را دارد نفی می کند. و در این جا از شانس و اقبال در نظریه عدالت صحبت می کند. و دنبال آن است که بگوید این شانس از کجا آمده است؟ این شانس همان نفی استحقاق و شایستگی است بوده که در ذهن رالز همچنان وجود داشته و به طور خودآگاه و ناخودآگاه داشته همچنان در آن فضای ضد پلاگیوس گرایی قلم می زده است.»
او در آخر در باره ساختار کتاب
حسین زاده در آخر بحث خود به ساختار کتاب « پژوهشی مختصر در معنای گناه و ایمان» پرداخت و در باره مقدمه مریهو آدامز گفت: «پندامز به ارتباط ارتباط مضامین رالز جوان با دیگر آثارش در دوره پختگی می پردازد. این متن مقدمه مفصلی است به گونه ای که نیمی از کتاب را تشکیل می دهد. و نیمه دوم پایان نامه خود رالز است. پنج فصل است که در آن ها به نظام طبیعی، و این که افراد چگونه می اندیشیدند، در این بخش به آگوستین و افلاطون ، اصحاب قرارداد، و نقدهایی که به آنان دارد مطرح می کند. او همچنین پلاگیوس گرایی در دین را مطرح می کند و این که در سیاست چه آثاری داشته است از جمله این که انسان را از جماعت جدا می کرد.»
او در ادامه می گوید: « در مراتب بعدی فصولی به گناه و یک فصل را به ایمان اختصاص می دهد. او در این بخش میان خودمحوری و خودستایی تمایز قائل می شود. همچنین غرور را نقد و تاکید می کند که غرور مادر همه گناهان است. اما نکته جالب این است که بدانیم رالز از چه کسی دارد تاثیر می گیرد که شاید انتظارش را نداشته باشیم؛ رالز از کارل مارکس در مساله یهود یاد می کند. او می گوید مارکس تحلیل خوبی از یهودیت ارائه داده و آن این که ذهن یهود ذهن مبتنی بر معامله است، و همین تفکر در شکل همان بدعت پلاگیوسی در مسیحیت آمده است. این که فردی مقید به شریعت، مغرور می شود، به معنای آن است که فکر می کند دارد با خدا وارد معامله می شود، و می گوید این حق من است و شایستگی این را دارم رستگار و برگزیده بشوم.»
حسین زاده سپس به تبعات چنین اندیشه ای اشاره می کند. او می گوید: «تبعات چنین دیدگاهی این است که افراد به صورت ابزار دیده بشوند، هم همنوعان و هم رابطه با خدا همه ابزار در این دیدگاه هستند. در این دیدگاه اساس اجتماعی نابود می شود و فرد به ورطه انزوا و تنهایی می افتد. و در برابر، بسیار برجماعت تاکید و دارد ایده آلش را در یک کامیونیتی جستجو می کند. می گوید این تفکرات بد و منحرف، جماعت را نابود کرده اند. و باعث شده اند انسان موجود منزوی بشود. البته این که رالز یک فردگرای جماعت گرا است، نکته ای شایان توجه است. در یکی از مقدمه ها نویسنده معتقد است که رالز چه در این اثر و چه در آثار بعدی تعادلی میان فردیت و جماعت را با هم برقرار می کند. اما به نظر می رسد در این قسمت، دیدگاه های جماعت محوری دارد به چشم می خورد. و فرد به عنوان یک چیز مذموم دارد تبلور می یابد. در قسمت آخر کتاب هم نوشته ای دارد که در آن جا هر چه این جا گفته بود دارد برعکسش را می گوید. از جمله این که تاکید می کند مسیحیت یک دیانت انفرادی است.»
در نهایت حسین زاده در نقد رالز به استحقاق می گوید: «رالز می گوید تفکر مبتنی بر معامله، ترس را جای عشق می گذارد. این در حالی است که از نظر رالز در نسخه اصلی مسیحیت، رابطه بین خدا و بنده، رابطه عاشقانه است. نه رابطه مبتنی بر ترس. اما کسی که دعوی استحقاق می کند، از ترس اش وارد یک معامله می شود و چه کسی می تواند ادعا کند و چگونه می تواند به آن جایگاه برسد که بگوید من مستحق و شایسته چیزی هستم.»
در آخر مترجم کتاب به توضیح جلد کتاب می پردازد، او می گوید: « تصویر جلد کتاب متعلق به شاه لیر شکسپیر است. شاه لیر سه تا دختر داشته یک از آن ها خوب و دوتای آن ها بد بوده اند. شاه لیر بر دختر خوبش غضب می گیرد و او را از اموالش محروم می کند. این جا نویسنده صحبت می کند که آیا کاری که شاه لیر کرد عادلانه بود یا نبود. یک پله عقب تر برویم. بر این اساس آیا می توان اساسا از عدالت صحبت کرد؟ این ها مگر چیزی از خودشان داشتند؟ کل این قلمرو و ملکوت مگر مال خود شاه نبود؟ به هرکدامشان هرگونه خواسته بخشش کرده است. در این جا بی حساب و کتاب بودن و بی قاعدگی اخلاقی مطرح می شود که آیا اساسا می توان در این جا صحبت از عدالت به میان آورد؟ چون این ها که چیزی از خودشان نداشتند و اگر کسی این ادعای شایستگی را بکند از غرورش ناشی می شود و این چیزی است که کل آموزه های مسیحی را زیرسوال می برد. و اگر این گونه باشد، هر کسی آزاد است که با اعمال خودش، خودش را شایسته برگزیده شدن و نجات بداند، اما باید به این سوال هم پاسخ بدهد که پس مسیح چرا این کارها را برای مردم و خدا کرد؟ تجسد چه می شود؟ در این صورت آیا آموزه های مسیح و صلیب مسیح زیر سوال نمی رود؟»
بیشتر بخوانید:
فضیلت مدنی و فداکاری مشترک راه برون رفت از بحران بازار گرایی
مرشدی زاد:توسعۀ ناموزون میتواند منجر به انقلاب شود/ احساس میشود تعمدی وجود دارد که طبقۀ متوسط فقیر شوند/ از بین بردن طبقۀ متوسط، کشور را ضعیف میکند
نقدهای بی رحمانه اما عالمانه به اندیشه های دکتر موحد / آشتی آزاداندیشی و عدالت اندیشی در اندیشه های موحد
216216