پاشنه آشیل هویدا / اواخر دوران صدارتش شبیه شاه شده بود؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، داریوش بایندر دیپلمات سابق ایرانی دوران پهلوی، در بخشی از گفتوگویی که در شماره ۹۲ مجلهی «اندیشه پویا» با او منتشر شده، دربارهی امیرعباس هویدا نخستوزیر ۱۳ ساله ایران در رژیم پهلوی چنین گفته است:
برخی معتقدند که هویدا در دوران نخستوزیریاش تغییر شخصیت پیدا کرد. داریوش همایون معتقد است هویدا در ابتدای نخستوزیری، شخصیتی نوآور داشت اما قدرت او را «متحجر» کرد. یا علینقی عالیخانی یادآوری میکند که هویدا پیش از ورود به دولت یک شخصیت ایدئالیست داشت که میگفت اگر من به جای نخستوزیرها بودم از مردم فاصله نمیگرفتم و به میان آنها میرفتم، اما بعدتر برای حفظ مقام خودش، برای اینکه سرکار بماند، یک عملگرایی غیرعادی داشت و در اواخر دوران صدارتش شبیه شاه شده بود، به طوری که وزرای کابینهاش را آدم حساب نمیکرد. شما نیز در کتابتان اینگونه ابراز عقیده کردهاید که هویدا نخستوزیری را ضمیمهی دربار شاه کرد، انگیزهی هویدا از این اطاعت و تسلیم محض چه بود؟
داریوش همایون و علینقی علیخانی هر دو هویدا را از پیش از دوران نخستوزیری او میشناختند و جو سیاسی آن دورهها را بهتر از من که در مأموریت خارج از کشور بودم، درک میکردند. اما باید گفت که تغییر روحیات با گذشت زمان در انسانها امری غیرعادی نیست و هویدا هم استثنایی بر این اصل نبود. اما تصویری که عالیخانی از هویدا ارائه میدهد، به نظر من، خالی از غرضورزی نیست. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا عوض شد و به وعدهی مردمی بودن وفادار نماند، قدری سادهاندیشی است. صدارتِ هویدا بازدهی ترور منصور بود و تغییر ساختار حکومتی، به دنبال حادثهی کاخ مرمر اتفاق افتاد و این در حالی بود که دو سازمان چریکی نیز در سالهای پنجاه حکومت را به چالش کشیده بودند. با این همه هویدا از مردم دوری نمیکرد و در بین شهروندان غیرسیاسی وجههای داشت. سفیر بریتانیا، تونی پارسونز در خاطراتش به صحنهای اشاره میکند که من در کتابم به دلیل دیگری نقل کردهام. در ماههای آخر پیش از پیروزیِ انقلاب، وقتی که هویدا از وزارت دربار هم معزول شده بود، پیکان هویدا در ترافیک تهران متوقف میشود؛ در حالی که سفیر بریتانیا کنار او نشسته بود. جمعیت دور پیکان را میگیرند و پارسونز با شگفتی میبیند که هویدا با آنها مشغول خوشوبش است؛ بدون اینکه کوچکترین ژست خصمانهای ظاهر شود. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا در اواخر صدارتش مثل شاه شده بود و وزرا را داخل آدم نمیدانست نیز از سر بیانصافی است. تکبر و خود بزرگبینی در وجود او نبود. هویدا با همه به ویژه زیردستان خردهپا، رفتاری انسانی داشت. خود من شاهد رفتارش با فراشهای نخستوزیری بودم که فراموش نمیکرد از آنها احوالپرسی کند و گاهی از فرزندانشان هم اسم میبرد. با این تفصیل چگونه میتوان تصور کرد که به وزیرانش در کابینه بیاعتنا باشد؟ البته در ردههای بالای حکومت، ضدیتهایی وجود داشت که ناگزیر گاهبهگاه نمایان میشد. مناسبات افرادی چون اسدالله علم، جمشید آموزگار و اردشیر زاهدی با هویدا دوستانه نبود. زاهدی از پست وزارت خارجه مجبور به کنارهگیری شده بود و آموزگار هم، به حق یا ناحق تصور میکرد که جریان رشیدی مطلق توطئهای بود که هویدا و هوشنگ انصاری برای متزلزل کردن دولت او طراحی کرده بودند. اما من نیز میپذیرم که تلاش برای حفظ مقام، پاشنه آشیل هویدا بود که از این بابت هفتهنامهی فکاهی «توفیق» دست از سرش بر نمیداشت. ولی وقتی که شاه در سال ۱۳۵۰ دستور بستن توفیق را داد، هویدا ناراضی بود و سعی کرد شاه را منصرف کند.
۲۵۹