اخبار فرهنگی

«دریابندری» با ایرانیزه و آبادانیزه کردن، ترجمه را جذاب می‌کرد

خبرگزاری مهر

به گزارش خبرگزاری مهر، هفتصد و هشتاد و پنجمین شب از شب‌های بخارا، با محوریت کتاب «چنین کنند بزرگان» اثر ویل کاپی با ترجمه نجف دریابندری شامگاه دیروز شنبه ۳ آذر در سالن خلیج‌فارس فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.

«چنین کنند بزرگان» نام ترجمه‌ای است از کتاب «The Decline and Fall of Practically Everybody / ‏انحطاط و سقوطِ عملاً همه‌کس»‬ که نجف دریابندری ترجمه‌ای از این کتاب به جا گذاشته و در مقدمه آن به شیوه خاص ترجمه اش اشاره کرده است. از ویژگی‌های چاپ تازه این کتاب، تصویرهایی است که بهرام دبیری برای آن، خلق کرده‌است.

در ابتدای این‌نشست نعمت الله فاضلی درباره اهمیت آثار طنز تاریخی گفت: پژوهش‌های طنز در ایران در سال اخیر خیلی گسترش پیدا کرده است، کتاب‌هایی که ترجمه شده و هم پژوهش‌هایی که محققان انجام داده اند. کتاب شوخی که اثرات ایگلتون منتقد و نظریه پرداز بلند آوازه ادبی هست یا کتاب‌هایی که محمود فرجامی ترجمه کرده مثل کتاب فلسفه طنز نوشته جان ماریال و همچنین کتاب درآمدی به طنز پژوهی که این را هم محمود فرجامی گردآوری کرده و ترجمه کرده است. جمعی از بهترین طنز پژوهان جهان از رشته‌های روانشناسی جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه، نقد ادبی و پژوهش هنر و انسان شناسی درباره طنز صحبت کرده اند و مقالات برگزیده درجه یکی هست هر کسی که می‌خواهد طنز را با طعم ادبی بفهمد این سه کتاب را بخواند.

وی افزود: اگر اندکی اهل ادبیات، تاریخ و فرهنگ باشید فوری متوجه می‌شوید که چنین می‌کنند بزرگان شعری از عنصری است. نجف دریابندری این شعر را برداشته و تمام قصه همین است، چون در واقع می‌خواهد بگوید که اینگونه بزرگان کار را خراب می‌کنند. این کتاب روایت خرابی‌هایی است که بزرگان تاریخ به تاریخ و فرهنگ بشریت زده اند. همه یا هر کسی می‌خواهد توضیح بدهد که چگونه می‌شود که عملاً همه وقتی که به قدرت می‌رسیم در سراشیبی سقوط قرار می‌گیریم و گند میزنیم! می‌خواهد به روایتی به سراغ تاریخ برود و آن را جور دیگه‌ای روایت کند. این کتاب وقتی به فارسی ترجمه شد چنان ترجمه متفاوتی بود که فکر کردند این کتاب تألیفی اصیل به زبان فارسی است! و البته توضیح می‌دهد چون رد پاهایی از تاریخ فرهنگی کشورهای اسلامی و ایران را می‌بینید، یا حالا این فصل آخر که اضافه کرده اند و اصلاً خود نوشته دریابندی است. ترجمه وفادار به متن نیست این را حالا با زبان خیلی زیبای طنز ایشان توضیح می‌دهد که عمداً و آگاهانه این کار را انجام داده است.

فاضلی در ادامه گفت: کتاب با ما چه کاری می‌کند؟ این طنزی که دستپخت سرآشپز ایرانی، نجف دریابندری مؤلف کتاب مستطاب آشپزی است؛ و یکی از شاهکارهای تاریخ فرهنگی ایران کتاب آشپزی است که او را به حق باید در کنار آثار بزرگ کلاسیک ایران قرار داد و جز میراث ناملموس جهانی ایران هم ثبت شده است. من فکر می‌کنم کتاب چنین کنند بزرگان هم همینطور است. فرم روایت این کتاب یعنی طنز روایت دیگری از تاریخ بشر است و زیبایی این کار همین است. شما می‌توانید تاریخ را جور دیگر هم روایت کنید، همانطور که مورخ آمریکایی در کتابش توضیح داد که تاریخ مرز روشنی بین هیستوری و استوری وجود ندارد، یعنی تاریخ و داستان. تاریخ روایت است، خب طنز نویس هم می‌تواند روایت خودش را از تاریخ بگوید. این کاری است که نجف دریابندری در این کتاب با ما می‌کند. تاریخ از زبان قهرمانان یا نخبگان یا الیت‌ها روایت می‌شود، یک بار روایت تاریخ را وارونه کنیم و از زبان مردم کوچه و بازار بخوانیم. باختین معتقد است که طنز شکلی از دانش، دانش بسیار جدی است همانطوری که فیزیک یا شیمی یا زیست شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه یا انسان شناسی شکلی از دانش است. به این معنا که ما به کمک طنز می‌توانیم لایه‌هایی از واقعیت را افشا یا کشف کنیم که با ابزار دیگری نمی‌توانیم به سراغش برویم در کتاب چنین کنند بزرگان که بازخوانی انتقادی و شالوده شکنانه از تاریخ بشر است، دانش تازه‌ای درباره تاریخ بشر ارائه می‌شود. این دانش را مورخ در دسترس ما قرار نمی‌دهد، چون چیزهایی دست و پای مورخ را می‌بندد، اما در طنز عکس این است. طنز ذهن ما را باز می‌کند. خلاقیتی است برای بازآفرینی جهان به شیوه‌ای کاملاً متفاوت. یعنی همان داده‌هایی که مورخ در اختیار دارد را گرفته، اما برای ما چیز تازه‌ای از واقعیت آشکار می‌کند. طنز آشنایی زدایی است.

«دریابندری» با ایرانیزه و آبادانیزه کردن، ترجمه را جذاب می‌کرد

در بخش دیگر این‌برنامه بهرام دبیری گفت: نجف دریابندری آدمیزادی شگفت بود. در جوانی زمانی که در زندان بود آشپزی هم بندان را به عهده گرفته بود. گوشه‌ای از سلول و ابزاری به اندازه کافی حقیر. در همان زمان و در همان آشپزخانه حقیر تابلوی رنگ روغن کار کرد. که اولین نشانه او به علاقه مندی به نقاشی را نشان می‌داد. در همان سال‌ها ترجمه کتاب‌هایی را آغاز کرد. او کتاب بی نظیری در مقوله آشپزی فراهم کرد. کتاب مستطاب آشپزی یک دایره المعارف جامع و کامل کتابی بی نظیر و به یک معنا تاریخی از مهم‌ترین موضوع وابسته به زندگی آدمیزاد. تا جای یکه آشپزی را هنر قلمداد کرده اند. او آئین سفره گستردن را خوب می‌دانست. همواره نقاشی را ادامه داد شاید تا آخرین سال‌ها او نقاشی را می‌شناخت با بهترین نقاشان هم زبان دوستی داشت. با آثار نقاشان بزرگ جهان آشنا بود. او به زبان انگلیسی به تمامی مسلط بود و هم به زبان فارسی. اما طنز درونی و شخصی نجف حیرت آور بود، زبانش طنز بود که به روایتی روش نابردباران است.

متن پیام منوچهر انور از دوستان دریابندری به این‌برنامه که در خلال اجرای نشست پخش شد، به این‌ترتیب بود؛

نثر آمیخته به طنز نجف دریابندری در جاهایی نه فقط برخوردار است از مجموعه امتیازات چرند و پرند دهخدا بلکه دامنه‌ای دارد گسترده‌تر و گونه گونه تر که شعاعش در کتابت و گفتار به حوزه‌هایی رسیده دور دست تر و از تاریخ فلسفه غرب اثر راسل تا متفکران روس از رمان‌های همینگوی و … و حتی کتاب مستطاب آشپزی. کتاب چنین کنند بزرگان و به عبارت دیگر و دیگرها هم جای خود دارند. در مقدمه کتاب آبپاشِ طنزِ بی نظیریش را به احمد شاملو می‌گیرد و سر به سرش می‌گذارد و می‌گوید:

«از تخصص‌های گوناگون احمد شاملو یکی همین است که می‌تواند هر مجله تعطیلی را دایر و هر مجله دایری را تعطیل کند این کار را شاملو به کمک معجون خاص انجام می‌دهد که ترکیبات آن در هر دو مورد کم و بیش یکی است و غالباً به قرار زیر است: عروسی خون لورکا یک نوبت / ‏‬ نطق جایزه نوبل آلبر کامو یا افسانه سیزیف یک نوبت / ‏‬ و شعر تی اس الیوت سه نوبت / ‏‬ شعر ازرا پاوند هشتاد نوبت / ‏‬ و بحثی درباره دستور زبان فارسی به قلم خود شاملو و کتاب کوچه و کاریکاتورهای قدیمی استاینبرگ و دوبو به مقدار کافی! هیچ مجله‌ای تاکنون نتوانسته است در برابر این معجون مقاومت کند، بدین معنی که اگر تعطیل بوده فوراً دایر و اگر دایر بوده فوراً تعطیل شده است.

برای نویسنده این سطور روشن نیست که در سال ۱۳۴۷ شاملو سرگرم دایر کردن مجله خوشه بوده یا تعطیل کردن آن. آنچه مسلم است شاملو در خوشه کار می‌کرد لذا باید به یکی از این دو کار سرگرم بوده باشد. اما در این مورد خاص ظاهراً اشکال کار خاص در این بود که چون خوشه با همان معجون سابق الذکر دایر شده بود، تعطیلی آن با عین همان معجون به آسانی میسر نمی‌نمود. به همین جهت شاملو به حکم سابقه قدیمی با نویسنده این سطور دارد، در مقام چاره جویی به او مراجعه کرد. بر حسب اتفاق نویسنده این سطور در آن موقع مشغول خواندن کتابی بود تحت عنوان انحطاط و سقوط غالب اشخاص به قلم نویسنده شهیر آمریکایی ویل کاپی. به محض طرح مسئله از جانب شاملو نویسنده این سطور به فراست دریافت اگر چند قطعه از کتاب مزبور در خوشه درج شود مقصود حاصل خواهد شد و این کار را به شاملو پیشنهاد کرد و شاملو هم از آنجا که در کار تعطیلی نشریات دارای شم قوی و تجربه فراوان است فوراً نکته را دریافت و پیشنهاد را مورد استقبال قرار داد. بدین ترتیب نقشه جامه عمل پوشید و مجله خوشه در ظرف مدت کوتاهی به صورتی که ملاحظه می‌کنید در آمد!»

در همین جا دریابندری سر آب پاش را را به سمت خود برمی گرداند و شست و شویی به خودش می‌دهد جانانه: «انتشار کتاب حاضر فرصت مساعدی است برای همه کسانی که احیاناً همیشه منتظر بودند نویسنده سطور خود را در وضع نامساعدی قرار دهد زیرا که در این کتاب مترجم نه تنها اصل امانت در ترجمه را زیر پا گذاشته است بلکه در حقیقت می‌توان گفت به هیچ اصلی پابند نمانده است.»

در ادامه امیر شهاب رضویان از آشنایی خود با نجف دریابندری روایت کرد و گفت: من آقای دریابندری را یکبار دیده بودم. اتفاقی افتاد تا در مجله گل آقا با آقای صابری فومنی همکار و مدیر هنری مجموعه شدم. آرشیو خوبی بود و من اول بار وقایع اتفاقیه را تورق کردم. بعد ترجمه‌هایی دیدم که بامزه بود، و متوجه شدم مترجم به عنوان یک فرد بی طرف عمل نکرده است. ما زمانی یک نهضت ترجمه رسمی داشتیم که مترجم‌های ما با همان نثر منشیانه دوره قاجاری ترجمه می‌کنند و می‌کردند، کم کم جلوتر سرگذشت ژیل بلاس را خواندم که نمونه طنز سخت است، چون زبان فارسی که در بخش‌های رسمی استفاده می‌شود و زبان سختی است و هم خوان با متنی که از فرنگ می‌خواهد ترجمه شود، نیست.

وی افزود: خب طالبوف و دهخدا ساده نویسی را باب می‌کنند. شاید آقای دریابندری توده‌ای عاقبت به خیری است. وقتی از حزب جدا می‌شود و وارد جریانات فرهنگی می‌شود، ویژگی‌های مشترکشان با دوستان با فرهنگ بودن و عدالت خواه بودنشان است. به نظر من کاری که آقای دریابندری کرده، این است که ترجمه را چنان جذاب و روان کرده که وقتی چنین کنند بزرگان را می‌خواندم، دیدم چقدر قشنگ ترجمه اش ایرانیزه شده و ضرب المثل‌های ایرانی در آن استفاده شده است. و این جذابیتش بود. و بعد پیرمرد و دریا هم، کتاب همینگوی را آبادانیزه کرده است. یعنی اصطلاحات آبادانی استفاده کرده است. ای کاش تقوایی بود و می‌توانست کار کند و یک نسخه آبادانی از پیرمرد و دریا را می‌ساخت.

دریابندری با ایرانیزه و آبادانیزه کردن ترجمه را جذاب می‌کرد

سخنرانی سهراب دریابندری نیز در این‌مراسم که از افسانه ویل کاپی و چنین کنند بزرگان صحبت کرد به این‌ترتیب بود:

برای ما روشن نیست ترجمه نجف دریابندری از شانس کاپی بوده یا از بدشانسی او! کتاب انحطاط و سقوط اغلب اشخاص بعد از فوت ویل کاپی در ۱۹۴۹ چاپ شده است او ظرف مدت ۱۶ سال یادداشت‌هایش را برای این کتاب جمع آوری کرده بود و آن را مهم‌ترین اثرش می دانسته؛ قبل از اقدام به فوت اتمام کار این کتاب را به دوستش می‌سپارد و کتاب در سال ۱۹۵۰ چاپ می‌شود. درست مشخص نیست حالا که چاپ کتاب خودش را در زمان حیات ندیده است، سودی به حالش داشته یا نه. بعد که نجف دریابندری آن را به این شکل که ملاحظه می‌فرمایید درآورده و هر کاری خواسته با آن کرده نمی‌شود گفت شانس داشته یا نه. بخصوص اینکه گفته شده کاپی خیلی دوست داشته معروف شود و همه او را بشناسند ولی در اثر بدشانسی این امر واقع نمی شده است. حالا چنین آدمی گیر دریابندری افتاده باشد و هم ملت به طور کلی در وجود خارجی و داخلی این بنده خدا شک کنند! به طوری که حتی خود نجف دریابندری هم به هیچ ترتیبی نتواند به طور کامل رفع شکاکیت کند. از طرفی با وجود شک در وجودش حسابی معروف شده است، دیگر تصمیم با خودتان است فقط برای اینکه باور کنید راست می گویم از صحبت جناب آقای علی اکبر قاضی زاده با نجف دریابندری نقل می‌کنم:

«عاقبت زیر بار نرفت که نویسنده‌ای به نام ویل کاپی وجود خارجی ندارد! آخر نپذیرفت این نام را به منظور گریز از واقع شدن در موقعیت نامناسب در آن سال‌ها انتخاب کرده است اما اگر نویسنده‌ای کتاب به نام انحطاط و سقوط غالب اشخاص نوشته باشد و دریابندری آن را با نام چنین کنند بزرگان ترجمه کرده باشد بویژه با تفریحی که مترجم در وفادار نماندن به متن اصلی کرده است. این کتاب را باید نمونه‌ای بینظیر در ابتکار در ترجمه و حادثه‌ای بزرگ در عرصه طنز معاصر بدانیم.»

در همان مصاحبه گل اقای نجف دریابندری در پاسخ به این سوال که ویل کاپی از کجا آمده، گفته است: «عرض کنم که ویل کاپی یک نویسنده امریکایی است من خیلی با این سوال روبرو شدم و چیزی که در جواب این سوال گفته ام عین همان چیزی است که در مقدمه این کتاب نوشته ام و باور کنید عین حقیقت است. بله یک نویسنده به اسم ویل کاپی هست یعنی بود، چون حالا فوت شده است. چند کتاب هم دارد که بهترینش همین کتاب است.»

پس دریابندری با ویل کاپی هم عقیده بوده است اما اهالی گل آقا ول کن نبودند و رفتند ته و توی ماجرا را درآوردند و فهمیدند حق با دریابندری بوده است و در مرداد ۱۳۷۷ مقاله‌ای را منتشر کردند به عنوان ویل کاپی افسانه یا واقعیت. در آن مقاله آمده است: هم زمان با گردآوردن اطلاعات جدید در این زمینه نامه‌ای از خوانندگان اهل تحقیق به دستمان رسید که با اشاره به آن قسمت از مصاحبه در سالنامه گل آقا که به ویل کاپی اشاره داشت اطلاعات جدید را در اختیار ما گذاشت. حاصل این تلاش آن شد که سرانجام به صراحت گره معمای ویل کاپی و چنین کنند بزرگان را بگشاید. که البته خواننده هوشیار ما خودش می‌داند که گشوده نشد.

جناب سیروس علینژاد مصاحبه‌ای با نجف دریابندری انجام داده که در روزنامه اعتماد، سال ۸۵ به چاپ رسیده:

علینژاد: آخرین سوال راجع به چنین کنند بزرگان است، که سوال همیشگی است! یعنی هیچکس توضیحات شما را درباره اینکه این کتاب ترجمه است یا نوشته خودتان باور نکرده است. مخصوصاً که طنزهای این کتاب را در مجله خوشه زمانی که احمد شاملو سردبیر بود، هفته به هفته منتشر می‌کردید و بعد هم به صورت کتاب درآوردید. ضمناً از ویل کاپی هیچ چیز دیگری در زبان فارسی ترجمه نشده است، حتی برخی می‌گویند اساساً چنین نویسنده‌ای وجود خارجی ندارد و بالاخره تکلیف این کتاب روشن نشده است.

دریابندری: و بالاخره هم روشن نخواهد شد! اما عرض کنم ویل کاپی یک نویسنده امریکایی است و چندین کتاب دارد و یکی از کتاب‌ها چنین کنند بزرگان را بنده ترجمه کرده ام ولی این ترجمه همانطور که از متن کتاب پیداست ترجمه ازادی است حالا اگر اشخاصی هستند که ویل کاپی برایشان وجود ندارد بنده چه کار کنم چه کار می‌توانم بکنم؟ من بارها گفته ام ولی مثل اینکه کسی باور نمی‌کند این راست است که بنده رها کرده ام خب باور نکند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا