اخبار فرهنگی

زن امروز را با مختصات جدیدش بفهمیم و بپذیریم

کارشناس خانواده معتقد است، بسیاری از توصیه‌هایی که به زنان می‌شود، برسبک زندگی آنها قابل تطبیق نیست؛ این توصیه‌ها بدون درک درست از زن امروز، ویژگی‌ها، تغییرات، مهارت‌ها و تجربیات او ارائه می‌شود و بر اساس تصویری از سال‌ها پیش شکل گرفته است.

خبرگزاری تسنیم

گروه خانواده خبرگزاری تسنیم، طیبه مجردیان: هویت زن امروز محل بحث و گفتگوهای زیادی است. پس از انقلاب اسلامی، گفتمان نوینی در عرصه هویتی زنان در ایران شکل گرفت که تا همین امروز در حال تحول و به‌روز شدن است؛ الگوی سومی که خودش را در مغایرت با الگوی غربی و شرقی تعریف کرده و بر رشد همه‌جانبه زنان در عرصه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی تأکید دارد. اما تعداد قابل توجهی از زنان جامعه به واسطه ناشناخته بودن این هویت جدید چه از جانب خود چه در درون خانواده و جامعه، با تعارضات خرد و کلان روبرو هستند و همین واقعیت، ضرورت پرداختن به این مسئله را دوچندان کرده است.
 مریم خادمی نویسنده دو کتاب به نام «زندگی مادری کنشگری» و «سخت شیرین» است. خادمی در این دو کتاب مبتنی بر پژوهشی کیفی در صدد برآمده تا هویت زن امروز گفتمان انقلاب اسلامی، مختصات جدید زندگی و چالش‌های پیش روی او را شناسایی و تبیین کند و ثانیاً راهکارها و ایده‌هایی را برای رفع موانع و چالش‌های پیش روی این زنان ارائه کند.

خادمی در نگاهی انتقادی معتقد است “ضرورت بسیاری از بحث‌های نظری درباره زن و جایگاه او در اجتماع و خانواده قابل انکار نیست ولی باید پذیرفت که بخش زیادی از این مباحث نظری تکرار مکررات است و مادامی که نتوانیم بسترهای متکثر تحقق گفتمان انقلاب اسلامی را درباره زنان ایجاد کنیم، این گفتمان(امکان و ارجحیت جمع بین خانواده و کنشگری در ساحت اجتماع) در ساحت نظر با شک و تردید مواجه می‌شود، زیرا زمینه بسیاری از سوالات نظری تناقضات عملی است که در زندگی ایجاد می‌شود”.

در همین راستا  خبرگزاری تسنیم با او  کتاب گفتگویی کرده است. در ادامه مشروح  این گفتگو را از نظر می‌گذرانید:

سوال: من کتاب‌های «سخت شیرین» شما و همچنین کتاب «زندگی مادری کنشگری» را خواندم. ابتدا خواهش می‌کنم توضیح مختصری درباره این کتاب‌ها بدهید و انگیزه خودتان برای انجام این پژوهش‌ها را بیان فرمایید. در کتاب «زندگی مادری کنشگری»، شما دو گروه مادر کنشگر و ناکنشگر را با یکدیگر مقایسه کرده‌اید؛ بسیار علاقمندم که چکیده‌ای از نتایج این مقایسه را از زبان خودتان بشنوم. در نهایت، با توجه به اینکه هر دو کتاب مبتنی بر پژوهش نوشته شده، بفرمایید به چه نتیجه‌ای رسیدید؟

درباره انگیزه این پژوهش باید بگویم که این مسئله دغدغه شخصی خودم و دوستانم بود. این دغدغه به دوران کارشناسی برمی‌گردد؛ زمانی که برخی از دوستان ازدواج کرده بودند و برخی از ما هنوز ازدواج نکرده بودیم اما در آستانه ازدواج و اتخاذ تصمیم‌های مهم قرار داشتیم. در همین دوران، بسیاری از دوستانم با ابهامات جدی درباره آینده خود روبه‌رو بودند؛ اینکه چه نقشی را برای خود در جامعه، خانواده و زندگی ترسیم کنند. از سوی دیگر، شاهد تغییر مسیرهای زیادی بودم. به عنوان مثال، برخی از دوستان تصمیم می‌گرفتند رشته تحصیلی‌شان را تغییر دهند، زیرا در مواجهه با این سوالات به این نتیجه می‌رسیدند که مسیر فعلی با چشم‌انداز شخصی‌شان همخوانی ندارد. این وضعیت به‌ویژه برای ما که در دانشگاه شریف مهندسی می‌خواندیم، نمود بیشتری داشت. بسیاری از ما با پرسش جدی مواجه بودیم که: «چرا باید مهندسی بخوانیم؟» و یا اینکه این انتخاب چه معنایی برای آینده ما و نقشی که قرار است در جامعه و زندگی‌مان ایفا کنیم، دارد؟ این سوالات و تجربیات نزدیک، زمینه‌ساز تأملات عمیق‌تر و شکل‌گیری دغدغه‌هایی شد که بعدها مسیر پژوهش‌ها و بررسی‌های من را شکل داد.

ضمن اینکه زمانی که خودم ازدواج کردم و مادر شدم، نزدیک به دو سال تمام تمرکز من روی مادری و بچه‌داری بود و هیچ کار دیگری انجام نمی‌دادم. تجربه زیسته من بعد از دو سال این بود که احساس رضایت ندارم و نمی‌توانم زندگی خود را صرفاً در مادری محدود کنم. بعد چیزی که خیلی ذهنم را درگیر کرد این بود که آیا این یک مسئله شخصی است یا افراد دیگری هم با این مسئله درگیر هستند.

کتاب «زندگی، مادری کنشگری»؛ مقایسه دو گروه از مادران کنشگر و ناکنشگر

به همین دلیل، پژوهشی را آغاز کردم که نتیجه آن کتاب «زندگی کنشگری مادری» شد. در این پژوهش، دو گروه از مادران کنشگر و ناکنشگر را با هم مقایسه کردم. ابتدا به سراغ مادران فارغ‌التحصیل دانشگاه شریف رفتم که پس از فارغ‌التحصیلی و مادر شدن، هیچ نوع کنش اجتماعی نداشتند. هدفم این بود که ببینم چقدر از زندگی خود راضی هستند، تصویر مطلوبشان از 20 سال آینده چگونه است و در حال حاضر چقدر خود را در مسیر آن تصویر می‌بینند. به این ترتیب شروع به مسئله‌شناسی کردم و به شبکه‌ای از مسائل رسیدم؛ در نهایت به این نتیجه رسیدم که مسئله محوری آنها چیست و چه عوامل و ریشه‌هایی باعث ایجاد این مسئله شده است.

بحران هویت بعد از تجربه مادری یا مسئله کاستی هویتی

سوال:‌ مسئله محوری آنها چه بود؟

این خانم‌ها احساس می‌کردند اثرگذاری اجتماعی ندارند و این احساس باعث ایجاد نوعی «خلاء هویتی» در آنها شده بود. این «خلاء هویتی» مهم‌ترین عامل نارضایتی این گروه از وضعیت کنونی‌شان بود. می‌توانم بگویم غریب به اتفاق آنها از وضعیت خودشان ناراضی بودند. بسیاری از آنها از وضعیت روحی خوبی برخوردار نبودند و حتی برخی از آنها دچار افسردگی شده بودند. در حین مصاحبه‌ها، با توجه به فضای دوستانه، بسیاری از آنها به گریه و اشک و آه می‌افتادند. آن زمان متوجه شدم که این یک مسئله عمیق و عمومی است و این افراد در مجموع نارضایتی نسبی از زندگی خود دارند.

البته عواملی که باعث نارضایتی می‌شد، بسیار گسترده بودند. من این عوامل را در لایه‌های مختلف دسته‌بندی کردم؛ از سردرگمی‌های تخصصی گرفته تا ناآشنایی با مختصات زندگی زنانه به خصوص مادری، سخت شدن فرزندپروری، عدم آگاهی و نداشتن مهارت فرزندپروری، تغییر هویت خانه‌های امروزی و بی‌نشاطی مادر در فضای خانه، مردوارگی ساختارهای اجتماعی و تسلط فرهنگ فردگرایی و دیگر مسائل که در ادامه درباره بعضی از آنها توضیح می‌دهم.

شوک مادری؛ وارد شدن در نقش مادری بدون آمادگی و ذهنیت قبلی

می‌توانم بگویم بیشتر افرادی که با آنها مصاحبه کردم، اوایل مادر شدن خود، احساس مشترکی را تجربه کرده بودند که من نام آن را «شوک مادری» گذاشتم. یکی از خانم‌ها می‌گفت “من هیچ ذهنیتی نسبت به مادر شدن نداشتم و بعد از مادر شدن تا دو سال در شوک بودم و اصلاً پذیرش اینکه موجودی انقدر به من وابسته و چسبیده باشد را نداشتم و همین برای من بحران هویت ایجاد کرد”.

افرادی که پیش از مادری ذهنیت مشخصی نسبت به آن دارند، مثلاً کسانی که در اطرافشان شاهد تجارب مادران دیگر بوده‌اند، پذیرش این وضعیت برایشان خیلی راحت‌تر است. اما بیشتر افرادی که من با آنها مصاحبه کردم، در خانواده‌هایی کم‌جمعیت‌تر بودند یا خیلی درسخوان بودند و اصلا به مادر شدن فکر نکرده بودند.

بی‌خبری دختران از مختصات زندگی زنانه

سوال: در صورتیکه این آمادگی می‌توانست توسط خانواده‌ها و مدرسه و رسانه به دختران جوان ما داده شود.

بله همین که ما در دبیرستان هیچ تصویری از آینده به دخترانمان ندادیم به این معنا که وقتی قرار است انتخاب رشته کنند، تنها چیزی که به آنها نمی‌گوییم این است که «تو قرار است بعداً مادر بشوی». در این مسیری که انتخاب می‌کنی، اگر مصمم هستی آن را ادامه بدهی، این را هم در نظر بگیر که مسیری را انتخاب کنی که با مادری همخوانی بیشتری داشته باشد. خانم‌هایی که من با آنها مصاحبه کردم، واقعاً از این بی‌اطلاعی ناراحت بودند و می‌گفتند چرا هیچ‌کس به ما نگفت که بعداً می‌خواهی با بچه این کار را ادامه بدهی؟ یکی از خانم‌ها می‌گفت: «من هیچ تصویری از مادری نداشتم؛ والدینم و مدرسه کاملاً مثل یک پسر با من برخورد کردند.» بیشتر افرادی که من با آنها مصاحبه کردم از اینکه به سمت رشته‌هایی هدایت شده بودند که با فرایند مادری آنها قابل جمع نبود، معترض و ناراحت بودند.

عدم آشنایی با طبیعت کودک و مهارت‌های فرزندپروری

ضعف مادران در پذیرش شرایطی که جزء طبیعت بچه‌هاست و گریزی از آن نیست، نشان‌دهنده عدم آگاهی زنان از مختصات زندگی زنانه و به تبع آن، عدم آمادگی مادر در پذیرش شرایط جدید خود است. یکی از مسائلی که این خانم‌ها را اذیت می‌کرد، ناهنجاری نبود بلکه طبیعت بچه بود اما چون بدون هیچ آگاهی از طبیعت کودک با او مواجه شده بودند نمی‌توانستند با شرایط جدید کنار بیایند. معمولاً این فشارها در فرزند اول بیشتر احساس می‌شود، چون مادر انگار با موجودی کاملاً جدید و ناشناخته مواجه شده است.

این عدم تسلط به مادری، خود به نوعی عدم تسلط‌های دیگری را نیز به همراه دارد. یعنی شما می‌بینید که یک زن تحصیل‌کرده وقتی وارد زندگی می‌شود، انگار تازه متوجه می‌شود که چه چیزهایی وجود دارد که باوجود این همه تحصیل، هنوز نمی‌داند مثل نحوه رفتار با همسر و خانواده همسر و مهارت فرزندپروری. این مسئله بسته به نوع خانواده‌ای که فرد در آن بزرگ شده، می‌تواند متفاوت باشد.

به عنوان مثال فرزندان در سنین مختلف، مادر را با چالش‌های متعددی مواجه می‌کنند؛ مثل لجبازی و دعواهای کودکانه، مدیریت خشم و عصبانیت در مواجهه با فرزند، سرگرم کردن کودک، تقویت اعتماد به نفس و قوت روحی کودک و مسائل دیگر که همگی جزء طبیعت رشد فرزند هستند. اما مادر به دلیل عدم آگاهی و مهارت، وقتی با این چالش‌ها روبه‌رو می‌شود، دچار ناآرامی و تلاطم‌های درونی می‌شود.

سوال: درست می‌فرمایید؛ زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند و طبیعتاً نقش‌های ویژه جنسیتی باید به دختران و پسران آموزش داده شود. با این حال، بسیاری از ما بعد از مادر شدن تازه متوجه می‌شویم که مهارت فرزندپروری نداریم. از سوی دیگر، وقتی بحث نقش‌های جنسیتی مطرح می‌شود، برخی پیشنهاد می‌دهند که کتاب‌های درسی تغییر کند یا به زنان آموزش داده شود که چگونه خانه‌داری کنند یا مادری کنند؛ گویا تنها زنان باید این مسائل را یاد بگیرند. این نگاه اشتباه است، زیرا محتوای آموزشی پایه باید برای همه یکسان باشد.

خانم علاسوند در این زمینه ایده جالبی دارند. ایشان معتقدند که آموزش نقش‌های خاص جنسیتی باید در برنامه‌های فوق‌برنامه یا فوق‌العاده‌ها ارائه شود. این نگاه کاملاً ماجرا را تغییر می‌دهد. واقعیت این است که برخی از زنان تمایلی ندارند چنین مباحثی را بشنوند و دلیل آن نیز مشخص است؛ سال‌ها از نقش مادری و همسری به‌عنوان ابزاری برای توجیه نابرابری‌ها و محدودیت‌های زنان استفاده شده، و این موضوع باعث ایجاد نوعی دلزدگی جنسیتی در میان زنان شده است.

با این حال، راه‌حل این مسئله رویکردی متعادل است: آموزش پایه برای همه یکسان باشد، اما در برنامه‌های فوق‌برنامه یا فوق‌العاده، مهارت‌های خاص و موردنیاز پسران و دختران آموزش داده شود. البته موضوع مهارت‌ها هم یکسان است اما نوع آموزش متناسب با نیازها و ویژگی‌های هر جنس تنظیم می‌شود؛ مردان هم باید آموزش‌های لازم برای ایفای نقش همسری و پدری را دریافت کنند. اینجا دقیقاً همان مرز تمایز ما با گفتمان‌های سنتی و مدرن است. گفتمان سنتی بر تفاوت مطلق نقش‌ها تأکید دارد، در حالی که گفتمان مدرن، به‌ویژه در نگاه فمینیستی، بر برابری کامل در همه زمینه‌ها اصرار دارد و معتقد است این کلیشه و ظلم به زنان است که بگوییم بعضی رشته‌ها مردانه است و یا اینکه خلانم‌ها مادری خودشان را در نظر بگیرند و اتفاقا آنها عمدا زنان را به سمت رشته‌ها و نقش‌های مردانه‌تر سوق می‌دهد. البته عرصه‌های مشارکت به روی زنان باز است و اگر خانمی علاقه خاصی به یک رشته مردانه داشته باشد یا استعداد ویژه‌ای در آن رشته داشته باشد راه به رویش بسته نیست اما در شرایطی که علاقه و استعداد خاصی در میان نیست اصرار بر انتخاب بعضی از رشته‌ها به صلاح نیست.

سردرگمی‌های تخصصی و تاخیر در ورود به بازار کار، ازدواج و فرزندآوری

گذشته از این، بسیاری از دانشجویان تازه در دانشگاه متوجه علاقه اصلی خود می‌شوند و در دوره ارشد تغییر رشته می‌دهند. بنابراین، بحث سردرگمی‌های تخصصی نیز وجود دارد. این سردرگمی برای خانم‌ها قبل از بچه‌دار شدن وجود دارد ولی بعد از بچه‌دار شدن شدت بیشتری پیدا می‌کند. حالا فرد باید در کنار مسئولیت فرزندپروری، سردرگمی تخصصی خود را نیز برطرف کند. واقعیت این است که نظام آموزشی ما مشکلات جدی دارد. بخش عمده‌ای از این سردرگمی‌ها به‌دلیل نبود هدایت تحصیلی و استعدادیابی درست است. به‌عنوان مثال، ما که در رشته‌های مهندسی تحصیل می‌کردیم، هیچ‌گاه کسی تصویری دقیق از آینده شغلی به ما ارائه نداد. حتی در طول تحصیل، چهار اردوی دانشگاهی برگزار نشد که ببینیم به‌عنوان یک خانمِ فارغ‌التحصیل مهندسی، چه فرصت‌های شغلی پیش روی ماست تا بتوانیم آگاهانه انتخاب کنیم.

من خودم کارشناسی مهندسی شیمی شریف خواندم؛ کارشناسی ارشد اقتصاد خواندم؛ ولی هیچکدام چیزی که فکر می‌کردم نبود حالا هم برای دکترا با توجه به دغدغه‌ای که در حوزه زنان دارم مدیریت کارآفرینی می‌خوانم.

سوال: کاملاً درست می‌فرمایید؛ این واقعاً درد دل بسیاری از ماست. اغلب، بدون داشتن تصویر روشنی از رشته یا مسیر شغلی، وارد رشته‌ای می‌شویم و بعد متوجه می‌شویم که آن چیزی نیست که می‌خواستیم. حالا نتیجه این مسائل چیست؟ آقای دکتر رسول صادقی، جمعیت‌شناس، به‌خوبی اشاره می‌کنند که ما با تأخیر در ازدواج، تأخیر در ورود به بازار کار و تأخیر در فرزندآوری مواجه هستیم. در واقع نتیجه چنین وضعیتی سرگردانی و بلاتکلیفی است؛ با افرادی مواجه هستیم که هنوز تکلیفشان با خودشان مشخص نیست؛ نمی‌دانند که بالاخره چه کاری می‌خواهند انجام دهند و در چه زمینه‌ای باید فعالیت کنند. این عدم شفافیت باعث می‌شود افراد تصور روشنی از آینده نداشته باشند. البته، این عدم شفافیت مسیر زندگی تا حد زیادی از ویژگی‌های خاص زندگی در عصر پست‌مدرن است؛ دوره‌ای که قطعیت‌ها جای خود را به ابهام و پیچیدگی داده‌اند.

تفاوت خانه های قدیم و امروز؛ حذف کارکردهای هویت‌ساز خانه برای زن

بله. درست می‌فرمایید. مسئله دیگری که باید به آن توجه کرد، تفاوت میان خانه‌های قدیم و امروز است. خانه در گذشته هویت داشته اما در دوران مدرن جایگاه هویت‌ساز و نشاط‌آفرین خود را از دست داده است. در گذشته، خانه محلی برای رفت‌وآمد، ارتباطات و تولید بود. خانم خانه می‌توانست مهارت‌های مختلف خود را در آن بروز دهد؛ بنابراین ابراز و خودشکوفایی زن در خانه امکان تحقق و بستر تحقق داشته؛ همچنین ارتباطات اجتماعی معناداری در خانه شکل می‌گرفت؛ جلسات قرآن و روضه‌های خانگی از جمله فعالیت‌هایی بودند که به زن هویت می‌دادند. در واقع، خانه در گذشته محیطی بود که نیازهای مختلف در آن برطرف می‌شد و بستری برای رشد و شکوفایی فردی و اجتماعی زنان فراهم می‌کرد. اما امروزه بسیاری از کارکردهای سنتی خانه به فضاهای عمومی منتقل شده‌اند. محل غذا خوردن، تفریح و آسایش، ملاقات و مهمانی، برگزاری جشن‌ها و آیین‌ها، و حتی محل کار و تولید، دیگر بخشی از کارکردهای خانه نیستند و تنها محل خواب به خانه محدود شده است. در این طراحی مدرن، همه نیازهای ما به بیرون از خانه منتقل شده و کارکردهای هویت‌ساز خانه به‌طور چشمگیری کاهش یافته است.

خانه‌های امروزی دیگر بستری مناسب برای تولید و رشد متناسب با ظرفیت‌های دانشی و معرفتی زن امروز نیستند. زن امروز نمی‌تواند در فضای خانه هویت خود را تعریف کند و بی‌نشاطی در فضای چنین خانه‌ای طبیعی است. زن امروز نمی‌تواند هویت خود را تعریف کند و طبیعی است که نبود نشاط در فضای چنین خانه‌ای به وجود بیاید. فضای خانه برای این مادران فضایی کسالت آور و خسته کننده است و آنها را دچار خستگی‌های روحی می‌کند. حالا تصور کنید در چنین شرایطی خانم‌هایی که بعد از مادری خانه نشین می‌شوند، آسیب‌های زیادی را متحمل می‌شوند. در مجموع می‌توان گفت زن امروز در فضای خانه نمی‌تواند هویت خود را تعریف کند و به همین دلیل، پس از مادری و خانه‌نشینی دچار سردرگمی‌های هویتی خواهد شد.

البته زندگی مدرن امکان های جدیدی را برای تبدیل خانه به محل کار فراهم کرده است اما این امکان هنوز به‌طور کامل توسعه نیافته و جای کار بسیاری دارد.

زنان , الگوی سوم , زنان و خانواده ,

حذف کارکردهای نشاط آفرین خانه برای فرزندان

سوال: بله حتی نیاز بچه‌ها به تفریح هم به بیرون از خانه منتقل شده و باید پول بدهی تا تفریح کنی.  

بله همین وضعیت برای بچه‌ها نیز پیش آمده است. در گذشته، کودک در خانه هم‌بازی داشت و بسیاری از مهارت‌ها و تجربیات لازم برای جامعه‌پذیری را در همان خانه به دست می‌آورد. خانه فضایی پویا و پرحیات بود؛ کوچه نیز امتداد طبیعی خانه محسوب می‌شد، فضایی امن و در دسترس. اما امروز، برای پاسخ به تمام نیازهای کودک باید او را به فضایی بیرون از خانه برد.

در حال حاضر، خانه دیگر هویتی ندارد و شبیه یک خوابگاه شده است. در چنین شرایطی، نمی‌توان از زنی تحصیل‌کرده که بخش مهمی از هویت خود را بر اساس تأثیر اجتماعی‌اش تعریف می‌کند-یعنی آنچه از او در اجتماع باقی می‌ماند-انتظار داشت تمام زندگی خود را در این خانه بی‌هویت سپری کند. امروزه خانه به مکانی صرفاً برای خواب تبدیل شده است.

سوال: اخیراً برخی افراد بحث احیای خانه و بازسازی روابط همسایگی را مطرح کرده‌اند. اما این ایده در عمل چالش‌های زیادی دارد. خود من زمانی که فرزند کوچکی داشتم و خانه‌نشین شده بودم، تلاش کردم این روابط را شکل بدهم. مثلاً به یکی از همسایه‌ها پیشنهاد دادم که با هم کتاب بخوانیم و تبادل اطلاعات کنیم. پاسخ داد: “کتاب بخونم حالم بد میشه!”خب، در چنین شرایطی، چطور می‌توانم با همسایه‌هایی که تفاوت‌های فرهنگی، تحصیلی، یا سبک زندگی عمیقی با من دارند، دور هم جمع شویم، فعالیت هدفمندی انجام دهیم و از این تعامل لذت ببریم؟ بنابراین، حتی در این موارد هم نیاز به بستری مشابه یک انجمن (NGO) وجود دارد؛ جایی که افراد هم‌فاز و هم‌فکر بتوانند دور هم جمع شوند و ارتباطی معنادار و هدفمند برقرار کنند.

دقیقاً همین‌طور است. برای احیای چنین روابطی، نیاز به روش‌ها و فعالیت‌های جدید داریم که با سبک زندگی مدرن سازگار باشند و بتوانند افراد را به شکلی معنادار و جذاب گرد هم آورند. دیگر نمی‌توان مانند گذشته با فعالیت‌هایی مثل دور هم نشستن و سبزی پاک کردن با همسایه‌ها، روابط را احیا کرد. سبک زندگی و نیازهای امروزی تغییر کرده‌اند و این نوع ارتباطات دیگر پاسخگو نیستند.

سوال: حتی خیلی از این جمع های زنانه امروزی صرفاً به وقت‌گذرانی می‌پردازند و فاقد هدفمندی هستند. این مدل از ارتباطات و فعالیت‌ها قطعاً الگوی مطلوبی نیست. یکی از اساتید دانشگاهی من خانم دکتر شاکری گلپایگانی در تحلیل و تبیین حدیثی که به پیامبر نسبت داده شده، درباره نقصان عقل زنان، معتقد هستند که پیامبر(ص) مقصودش این نبوده که عقل زنان ناقص است؛ بلکه این اعتراض پیامبر به این معنا بوده که زنان نباید وقت خود را به بطالت و روزمرگی بگذرانند. پیامبر(ص) می‌خواست به زنان بگوید که شما انسان‌هایی هستید که برای هدف‌های بزرگ‌تر و معنوی‌تر آفریده شده‌اید و نباید در دورهمی‌های بی‌هدف و با حرف‌های بی‌فایده وقت خود را تلف کنید.

مادری 24 ساعته و نداشتن وقت اختصاصی برای رسیدگی به امور شخصی

بله واقعاً هر کدام از این موضوعات قابلیت بحث‌های مفصل دارند. یکی دیگر از عوامل مشکل ساز برای زن امروز سخت شدن فرزندپروری است. به دلایلی مانند تبدیل خانواده گسترده به خانواده هسته‌ای، آپارتمان‌نشینی، دور شدن مردان از فضای زندگی و مسائل دیگر؛ امروز مادران، ناگزیر یک مادری 24 ساعته را تجربه می‌کنند؛ تمام نیازهای فرزند در طول روز به مادر منتقل شده است و مادر باید به تنهایی خلأهایی مثل خالی نشدن هیجانات و انرژی کودک در فضای خانه، نداشتن هم‌بازی، کمبود ارتباط با خویشاوندان و دوستان و نظایر آن را پر کند. در واقع، مادری به وظیفه‌ای سخت و وقت‌گیر تبدیل شده است. چنین مادری برای رسیدگی به امور منزل و امور شخصی خود در مضیقه است و حتی وقتی برای پرداختن به امور معنوی خود هم ندارد. طبیعتاً این نوع مادری توان بیشتری از مادر می‌طلبد و فشار روحی و جسمی مضاعفی را برای او به همراه دارد.

سوال: علاوه بر اینکه زنان امروز به خاطر اینکه تحصیکرده‌تر هستند و علایق شخصی بیشتری دارند و امکان‌های بیشتری خارج از خانه برای فعالیت‌شان فراهم است طبیعتا هزینه زمان از دست رفته و نداشتن وقت اختصاصی برایشان سنگین‌تر هست. به عنوان مثال، من بسیاری از مادران را دیده‌ام که حسرت این را دارند که یک ساعت با آرامش و بدون مزاحمت بنشینند و کتاب بخوانند. این نیاز به زمان شخصی و آرامش برای بسیاری از زنان به یک خواسته مهم و نادیده‌گرفته‌شده تبدیل شده است.

عدم ایفای صحیح نقش پدری

عدم ایفای صحیح نقش پدری نیز یکی از عواملی است که فرزندپروری را به پدیده سختی برای مادران تبدیل کرده است؛ عدم حضور فیزیک پدر از صبح زود تا اواسط شب، در نتیجه دور بودن از فضای کلی زندگی، مشارکت حداقلی در نگهداری از فرزندان و خالی نشدن زمان مادر حتی برای رسیدگی‌های شخصی و ضروری، افتادن تمام بار سرگرمی و تفریحات فرزندان بر دوش مادر و همچنین بی‌حوصلگی و عصبانیت ناشی از فشار کاری در مواجه با فرزند مواردی بود که مصاحبه شوندگان به آن اشاره کردند.

ساختارهای مردانه اجتماعی و تسلط فرهنگ فردگرایی

ساختارهای مردانه اجتماعی و تسلط فرهنگ فردگرایی هم از عوامل دیگری است که چون وقت ندارم از آن می‌گذرم. در کل ساختارهای اجتماعی و اداری ما مردانه و ضد مادری و مختصات زندگی زنانه است و این کار را برای زنان بسیار دشوار کرده است. اغلب محیط های شغلی شرایط یک مادر را برای فعالیت های شغلی نمی‌پذیرند و مادر ناگزیر است فرزندان خود را به دیگران، اعم از مهدکودک، مادربزرگ، دوستان و اقوام بسپرد و سپس به مثابه یک مرد و فارغ از دغدغه فرزندان در محیط کار حاضر شود.

زن امروز را باید با مختصات جدیدش بفهمیم و بپذیریم

بنابراین یکی از نتایج پژوهش ما این بود که زن امروز را باید با مختصات جدیدش بفهمیم و بپذیریم.  بسیاری از توصیه‌هایی که به زنان می‌شود، بر زندگی آنها قابل تطبیق نیست؛ مانند توصیه به خانه‌نشینی. این توصیه‌ها بدون درک درست از زن امروز، ویژگی‌ها، تغییرات، مهارت‌ها و تجربیات او ارائه می‌شود و منطبق بر تصویری است که از سال‌ها پیش شکل گرفته است. پس ابتدا باید زن امروز را بشناسیم و سپس تلاش کنیم تا مولفه‌ها و فضاهایی که این زن در آن زندگی می‌کند را متناسب با ویژگی‌های جدید او ویرایش کنیم.

به مجموعه ای از دانش های کاربردی برای تحقق زن الگوی سوم نیاز داریم

حال اگر بخواهیم به راه‌حل‌ها فکر کنیم و وضعیت مطلوبی که باید وجود داشته باشد را بررسی کنیم، واقعیت این است که ما به مجموعه‌ای از دانش‌های کاربردی و راهبردها برای تحقق “زن الگوی سوم” نیاز داریم. این راهبردها شامل مهارت‌های مادری، مهارت‌های فرزندپروری، راهبردهای خانه‌داری و راهبردهای کنشگری اجتماعی هستند.

ضرورت فهم موقعیت و مجهز شدن به دانش کاربردی؛ دنبال تک پاسخ نباشیم

ما به یک جنبش علمی نیاز داریم، یعنی در دانشگاه‌ها باید در پایان‌نامه‌ها و پروژه‌ها، موضوعات و مسائل ویژه زنان چندنقشی را شناسایی کرده و بررسی کنیم. اما اتفاقی که افتاده هویت جدید زنان و مسائلشان هنوز به اندازه کافی حتی برای خود خانم‌ها به رسمیت شناخته نشده‌است که کسی به مسائل‌شان فکر کند. ما نیاز داریم که یک بار به این زنان بگوییم: “من تو را به رسمیت می‌شناسم، مسیر تو نادرست نیست. وجود تو اشتباه نیست. مسئله تو یک مسئله شخصی نیست. تو برای من مهم هستی و من به مسائل تو فکر می‌کنم.”

قطعاً چنین زنانی سطح استرس بالاتری را تجربه می‌کنند و نیاز به مهارت‌های مدیریتی و توانمندی‌های بالاتری دارند. مهارت‌های فرزندپروری‌شان باید به سرعت تقویت شود تا مشکلات و مسائل مستمری با آن‌ها همراه نباشد. اینکه این مسائل چگونه باید پیاده‌سازی شوند، می‌تواند از لایه دبیرستان، آموزش و پرورش و سپس دانشگاه‌ها آغاز شود، تا مهارت‌ها و توانمندی‌های لازم به این زنان منتقل گردد. اما قدم اول این است که ما تلاش کنیم یک مجموعه دانش کاربردی در این زمینه ایجاد کنیم.

تقلیل یک مسئله اجتماعی به مسئله شخصی

اما مسئله‌ای که وجود دارد بسیاری از زنان فکر می‌کنند که این مشکل تنها مختص خودشان است. آنها ممکن است احساس کنند که همسرشان همراهی نمی‌کند، فرزندانشان نیازهای خاصی دارند، یا خودشان هماهنگی کافی ندارند و در برنامه‌ریزی با مشکل مواجه‌اند. برخی هم ممکن است به مسیر تخصصی خود و یا به اصل راهی که آمدند شک کنند و از درست بودن آن مطمئن نباشند درصورتی که این یک مسئله اجتماعی است.

زن مجبور است هویت خود را تکه تکه کند

اتفاقی که در طول این 40 سال افتاده، این است که ما موفق شده‌ایم تعداد زیادی از زنان را به دانشگاه‌ها بفرستیم و اکنون زنان تحصیل‌کرده در رشته‌ها و علوم مختلف داریم که بعضی از آنها وارد مشاغل مختلف شده‌اند. اما عملاً زنان مجبور شده‌اند هویت کامل خود را کنار بگذارند و به شکلی مشابه مردان وارد ساختارهای شغلی شوند. به عبارت دیگر، خواسته‌ها و حقوق خود را نادیده گرفته‌اند و به جای آنکه از سیستم و ساختارها طلبکار باشند، همه چیز را شخصی تلقی کرده و بار مشارکت و حضور در این ساختارها را نهایتاً بر دوش خود و خانواده‌شان گذاشته‌اند.

در حال حاضر زنان مجبور شده‌اند هویت خود را تکه تکه کنند اما اگر تمام زنانی که وارد ساختارهای شغلی ما شده‌اند، به صورت زنانه و با هویت کامل خود حضور پیدا می‌کردند و هر کدام به نوعی دریچه‌ای به سوی وضعیت مطلوب باز می‌کردند، یعنی به سوی دیده شدن کامل هویت زن و آن چیزی که در الگوی سوم حق او به شمار می‌رود، مانند حق مادری، حق همسری و ضرورت تطابق ساختاری با ماهیت زنان، ما اکنون قطعاً در موقعیت بسیار پیشرفته‌تری قرار داشتیم.

هنوز جامعه زنان مسئله خودشان را به رسمیت نشناخته‌اند

اما در حال حاضر حتی خود جامعه زنان هنوز مسئله خود را به رسمیت نشناخته است. حالا نمی‌دانم آیا ما منتظریم که آقایان برای ما کاری بکنند و از جایی که نمی‌دانیم، پاسخی برای همه مسائل ما بیاورند؟ ولی واقعیت این است که من که درگیر مسئله خودم هستم، توانایی حل آن را دارم. هیچ‌کس نزدیک‌تر از من به این مسئله نیست و هیچ‌کس درک عمیق‌تری از من از این مسئله ندارد. بنابراین، گزینه اول برای حل مسئله خودم، خودم هستم. به نظر من، ما نیاز به یک جنبش علمی داریم، به این معنا که در دانشگاه‌ها و در پروژه‌ها و پایان‌نامه‌ها، باید مسائل ویژه زن چندنقشی را به رسمیت بشناسیم و بررسی کنیم.

در لایه چیستی متوقف شدیم؛ باید وارد لایه چگونگی شویم

ما در لایه چیستی و ضرورت متوقف شده‌ایم در حالی که باید وارد لایه چکونگی شویم. وقتی در بحث‌های مربوط به زنان وارد می‌شویم، می‌بینیم که چقدر در طول این 40 سال به لایه‌های نظری پرداختیم، چقدر کتاب و مقاله داریم با این مضامین که زن تراز انقلاب اسلامی چیست که همواره بحث‌ها را به ساحت نظری برده است. اما من احساس می‌کنم آن چیزی که ما باید به آن بپردازیم، کمک به تحقق این الگو در ساحت عمل و واقعیت است، یعنی در لایه چرایی، نه در لایه چگونگی. اگر ما بتوانیم در لایه چگونگی تسهیل‌گر باشیم و مسائل را به درستی محقق کنیم، به تدریج در لایه چرایی هم خواهیم دید که اتفاقات جدیدی رخ خواهد داد.
در لایه سخت‌افزار، در ساختارها و بسترهایی که زنان می‌توانند نقش‌آفرینی کنند، باید انواع ساختارهای حمایتی در جامعه ایجاد شود. در این زمینه، ما نمی‌توانیم تنها یک پاسخ واحد داشته باشیم. نباید تصور کنیم که یک قانون طلایی وجود دارد که اگر تصویب شود، تمام مشکلات زنان شاغل برطرف می‌شود. باید در هر صنف و حوزه، متناسب با نیازهای آن صنف، راهکارهایی تدوین شود که مسائل خاص زنان در آن صنف را مورد توجه قرار دهد و بسته‌های پیشنهادی برای آن‌ها ارائه کند. زیرا هیچ‌کس به اندازه خود افراد در آن صنف به مسائلشان نزدیک نیست.

در نهایت، این مسئله را می‌توان از دو ورودی حل کرد: یکی ورود از بالا به پایین است که شامل قانون‌گذاری، سیاست‌گذاری و پاسخ‌های کلان است. دیگری ورود از پایین به بالا است که در آن، مسائل خاص هر صنف توسط افراد خود آن صنف شناسایی شده و راهکارهای کاربردی ارائه می‌شود.

در بخش دوم گفتگو درباره کتاب «سخت شیرین»؛ تجربه مادران فعال اجتماعی و راهبردهای آنها برای جمع نقش‌ها با خانم خادمی گفتگو می‌کنیم.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا