شیخ اشراق: سفر عشق از درخت وجود تا باغ الهی
سهروردی به عنوان فیلسوفی که فلسفه او بر اساس نور و اشراق بنا شده، عشق را نیرویی میداند که از نور الهی نشأت میگیرد و انسان را به سوی آن نور جذب میکند. او با تأمل در قرآن، مضامینی را به کار میگیرد که به عمق تجربه معنوی و شهودی عشق نزدیک میشود، حت
به گزارش خبرگزاری تسنیم – مریم مرتضوی؛ «مونس العشاق» یا «رساله فی حقیقه العشق» اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین سهروردی که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم عشق و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت هم به فلسفه مشائی نظر دارد و هم به اندیشه اشراقی و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره میگیرد.
شیخ اشراق در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفتهاند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید؛ در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.»
او ادامه میدهد: «همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه (ایستاده) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین ملکوت روید. و چون این شجره طیبه (انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشهای سر بردارد و خود را در او پیچید تا به جایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندان که پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر میشود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیفتر میشود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد.»
معرفت، محبت، عشق: نردبانی به سوی کمال
شیخ اشراق در ادامه میگوید: «محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند و گویند که “العشق محبة مُفرَطه” و عشق خاصتر از محبت است، زیرا که همه عشق محبت باشد اما همه محبت عشق نباشد؛ و محبت خاصتر از معرفت است زیرا که همه محبت معرفت است. اما همه معرفت محبت نباشد. از معرفت دو چیزِ متقابل، تولد کند که آن را محبت و عداوت خوانند.
زیرا که معرفت:
1- یا به چیزی خواهد بودن، مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را خیر محض و یا کمال مطلق خوانند و نفسِ انسان، طالب آن است و خواهد که خود را بدان جا رساند و کمال حاصل کند.
2- یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را شرِّ محض و نقص مطلق خوانند. و نفس انسانی دائماً از آنجا میگریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل میشود.
پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالم عشق که بالای همه است، نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد.»
نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست. بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت و عقل میداند؛ آموزهای که از ویژگیهای مهم حکمت و عرفان اسلامی است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل و عشق است.
این مسئله در عرفان مسیحی و عرفانهای شرقی کاملاً برعکس است. در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل و عشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد و یا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکنند.
عشق و عقل دو راه مکمل هستند
سهروردی در تفکر و عرفان خود به رابطهای پیچیده و عمیق میان عقل و عشق میپردازد. او این دو را نه به عنوان نیروهایی متضاد، بلکه به عنوان دو نیروی تکمیلی و همافزا در مسیر رسیدن به حقیقت معرفی میکند. از دیدگاه سهروردی، عقل و عشق هر دو به عنوان مسیرهایی به سوی نور و معرفت شناخته میشوند، ولی هر کدام نقش و جایگاه خاص خود را دارند.
چنانکه درباره عشق و ارتباط آن با عقل میگوید: « بدان اول چیزی که حق تعالی بیافرید گوهری بود تابناک؛ او را عقل نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را «نیکویی» خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را «مهر» خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد که آن را «اندوه » خوانند.»
عقل در فلسفه سهروردی به معنای خرد و اندیشه تحلیلی است که به انسان کمک میکند تا نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن را درک کند. او عقل را راهنمایی میداند که انسان را به درک اولیه از نور و حقیقت میرساند؛ اما عقل، به تنهایی نمیتواند انسان را به کمال برساند، زیرا در ساحت عقل، انسان بیشتر به ادراکات جزئی و ذهنی وابسته است.
عشق هم از نگاه او نیرویی است که پس از گذر از مرحله عقل ظهور میکند و انسان را به اوج کمال و تجربه حضوری از نور میرساند. در این مرحله، فرد میتواند حقیقت را نه تنها در سطح فکری، بلکه در سطح باطنی تجربه کند. عشق، انسان را از محدودیتهای ذهنی فراتر میبرد و او را به سوی مشاهده و اتحاد با حقیقت میکشاند.
بنابراین در نگاه شیخ اشراق، عشق و عقل دو راه مکمل هستند: عقل، به مثابه چراغی است که مسیر را روشن میکند و عشق، نیرویی است که انسان را در این مسیر به جلو میبرد و به کمال میرساند. در نهایت، عقل با اینکه آغازگر راه است، اما عشق نیرویی است که انسان را به حقیقت اصلی و نور الهی میرساند.
الهام گرفتن شیخ اشراق از لطایف قرآنی
در نگاه سهروردی، قرآن منبعی اساسی و الهامبخش در تبیین و فهم عشق است. او به آیات قرآنی توجه ویژهای دارد و از آنها برای تبیین عمق و معنای عشق بهره میگیرد؛ عشق را به عنوان نیرویی الهی معرفی میکند که نه تنها محدود به عشق بشری نیست، بلکه سرچشمهاش نور الهی است. در اینجا قرآن به عنوان کتابی که از حقایق عالم هستی پرده برمیدارد، جایگاه ویژهای دارد.
شیخ اشراق با بهرهگیری از آیات قرآنی بر این باور است که عشق حقیقتی ازلی است که در عمق جهان و جان انسان جای دارد و از نور الهی نشأت میگیرد. برای مثال به آیاتی که به محبت خداوند به انسان و محبت مؤمنان به خداوند اشاره دارند، استناد میکند تا نشان دهد عشق فراتر از عواطف مادی است و از حقیقت الهی سرچشمه میگیرد.
آیات مربوط به قرب الهی و مفهوم «لقاء الله» هم در نگرش او به عشق جایگاه مهمی دارند، چرا که عشق، انسان را به سوی این لقاء و کمال روحانی هدایت میکند.
به بیان دیگر، قرآن برای سهروردی نه تنها الهامبخش عشق الهی است، بلکه راهنمای او برای تبیین این مفهوم و پل زدن میان عشق عرفانی و عشق الهی نیز به شمار میرود. او به طور مستقیم در آثارش به آیهای خاص اشاره نمیکند، اما مفاهیم قرآنی را به شکلی ضمنی در تبیین عشق به کار میگیرد.
در آثارش بیشتر از آیات و مضامین قرآنی الهام گرفته شده تا ایدههای عرفانی خود را روشنتر بیان کند. برای مثال، او میتواند از آیاتی مانند «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» (سوره مائده، آیه 54) یا «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» (سوره بقره، آیه 152) الهام گرفته باشد که به محبت دوطرفه میان خدا و انسان اشاره دارند.
این آیات، مفهومی از عشق را مطرح میکنند که به ساحت عرفانی اشاره دارد و گویا سهروردی این آیات را به صورت ضمنی در نظریات خود درباره عشق و ارتباط آن با نور الهی به کار میگیرد.
همچنین آیهای مانند «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (سوره ص، آیه 72) که به جان الهی در انسان اشاره دارد، میتواند در نگاه او به عشق به عنوان نیرویی نورانی و الهی تأثیر گذاشته باشد. این آیه به اتحاد انسان با حقیقت الهی و بُعد نورانی او اشاره دارد که سهروردی آن را در نظریه عشق خود پرورش میدهد.
عشق در عالم نور و اشراق
سهروردی، به عنوان فیلسوفی که فلسفه او بر اساس نور و اشراق بنا شده، عشق را نیرویی میداند که از نور الهی نشأت میگیرد و انسان را به سوی آن نور جذب میکند. او با تأمل در قرآن مضامینی را به کار میگیرد که به عمق تجربه معنوی و شهودی عشق نزدیک میشود، حتی اگر مستقیماً به آیهای خاص اشاره نکند.
یکی از این مضامین ایده نزدیکی انسان به خداوند است که در آیات مختلفی آمده و از جمله در آیه «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» مطرح شده است. این آیه بیانگر رابطهای متقابل است، چنانکه وقتی انسان خدا را یاد کند، خداوند او را یاد میکند. سهروردی از این مفهوم، پیوندی عمیق میان انسان و خداوند را برداشت میکند که از طریق عشق و ذکر الهی محقق میشود. در این نگاه، عشق نوعی تجربه زنده و حضوری است که انسان را به یاد خداوند و به معنای نزدیکتر به «حضور نور الهی» میبرد.
علاوه بر این آیه «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» که به آن اشاره شد، مفهوم محبت دو طرفه میان خدا و انسان را مطرح میکند. شیخ اشراق بر اساس این مفهوم، عشق را به عنوان نیرویی که از خداوند آغاز میشود و به خداوند بازمیگردد، توصیف میکند.
او عشق را نه صرفاً به عنوان احساس، بلکه به عنوان یک کشش معنوی و نیروی جذبی نورانی میبیند که انسان را به سمت کمال هدایت میکند. در این نگاه، عشق این ویژگی را دارد که از محدودیتهای انسانی فراتر میرود و روح انسان را به سوی خداوند میکشاند، همچون جریانی از نور که در نهایت به منبع اصلیاش بازمیگردد.
آیه «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» نیز قابل توجه است. زیرا به وجود عنصری الهی در ذات انسان اشاره دارد. سهروردی از این مفهوم قرآنی بهره میگیرد تا عشق را نیرویی ذاتی و الهی بداند که از روح خداوند در جان انسان قرار گرفته است.
این نیروی عشق، راهی برای پیوند با اصل الهی و رسیدن به حقیقت نورانی و سرمدی است. از دیدگاه او انسان به واسطه همین عشق ذاتی و نورانی میتواند به کمال برسد و به منبع وجود و نور برسد.
در واقع این آیات به عنوان پایههای نظریه عشق در فلسفه سهروردی عمل میکنند؛ هرچند او مستقیم به آنها ارجاع نمیدهد، اما تأمل در این مفاهیم قرآنی به او امکان میدهد که عشق را به عنوان نیرویی الهی و متعالی توضیح دهد که نهایتاً به وصل به حقیقت نور الهی میانجامد.
انتهای پیام/