وقایع شب و روز شهادت حضرت فاطمه (س)
علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالأنوار گزارشی از وقایع شب و روز شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها نقل میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها از جانسوزترین وقایع تاریخ اسلام است که در پس پرده آن، ظلم و جفای بزرگی نهفته است. این رخداد، نقطهای حساس در تاریخ امت اسلامی محسوب میشود که نشانههایی از اختلاف و انحراف در مسیر جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آشکار کرد.
بر اساس منابع معتبر تاریخی و روایات شیعی، وقایع ناگواری که پس از وفات پیامبر گرامی اسلام رخ داد، زمینهساز شهادت مظلومانه دختر گرامی ایشان شد. در این میان، علامه مجلسی در کتاب گرانسنگ بحارالأنوار به گوشهای از رویداد شب و روز شهادت آن بانوی بزرگوار میپردازد که در ادامه مختصری از آن را میخوانید:
علامه مجلسی در جلد 43 بحارالانوار مینویسد در بعضى از کتابها روایتى درباره وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها یافتم که دوست دارم آن را بنویسم. وی این وقایع را از زبان ورقة بن عبدالله ازدی و او از فضّه نقل میکند:
به هنگام رحلت آن حضرت، على علیه السّلام نماز ظهر را خواند و به سوى منزل بازگشت. کنیزان را دید به سمتشان میآیند در حالى که گریان و محزون بودند. امام علیه السلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب میبینم؟! گفتند: یا امیر المؤمنین، دختر عموى خود زهرا را دریاب، گر چه گمان نمیکنیم حاصلى داشته باشد.
ایشان به سرعت به سوى اتاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگهان دید فاطمه در میان بستر خویش (کتان سفید مصرى) افتاده و به طرف راست و چپ میغلطد. على علیهالسّلام ردا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارکش برداشت و ردای خود را درآورد، سپس آمد و سر مبارک حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: اى زهرا ! ولى حضرت فاطمه سخنى نگفت.
براى دومین بار فرمود: اى دختر محمّد مصطفى! فاطمه زهرا باز جوابى نداد! على علیه السلام براى سومین بار صدا زد: اى دختر آن کسى که زکات را در دامن عباى خود براى فقرا میىبرد! جوابى نشنید.
سپس فرمود اى دختر آن کسى که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها السّلام جوابى نداد. سپس صدا زد اى فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم.
فاطمه چشمان خود را به روى او باز کرد، سپس آن بانو گریست و على علیهالسلام هم گریان شد و به زهراى اطهر فرمود: مگر تو را چه شده؟ من، پسر عمویت على هستم. یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَى.
فاطمه گفت: اى پسر عمو؛ من اکنون آن مرگى را مشاهده مىکنم که نمىتوان از دست آن گریخت. دیروز بود که حسنین جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست مىدهند. واى بر آن امّتى که آنان را مىکشند و با ایشان بغض و دشمنى مىکنند.
آنگاه اشعارى را به ین ترتیب خواند: 1- اگر گریه مىکنى بر من گریه کن اى بهترین هدایتکنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید. 2-اى همسر بتول؛ من در بارۀ نسل خود به تو سفارش مىکنم،زیرا که ایشان ملازم اسلام هستند. 3-براى من و یتیمهاى من گریه کن، مخصوصاً کشته و قتیل کربلا را فراموش نکنى. 4-ایشان مفارقت مىکنند و یتیمانى حیران و سرگردان مىشوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است.
حضرت امیر به زهراى اطهر فرمود: اى دختر رسول خدا؛ تو این مطلب را از کجا مىگویى،در صورتى که وحى خدا از خاندان ما قطع شده است؟! فاطمه گفت:اى ابو الحسن؛ من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم در میان قصرى از جواهرات سفید است،چون مرا دید فرمود: دخترم؛ نزد من بیا ،زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم:پدر جان؛ به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعدۀ خود وفا خواهد کرد.
على جان؛ هنگامى که دیدى من سورۀ یس را قرائت کردم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، على جان؛ خودت و اهل خانهام که به من نزدیک هستند بر جنازهام نماز بخوانید. على جان؛ مرا شبانه به خاک بسپار؛ این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده.
`پس از فوت آن بانوی بزرگوار و غسلشان توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به فرزندان فرمود: اى امّ کلثوم، زینب، سکینه، فضّه، حسن و حسین! بیایید و مادر خود را براى آخرین بار ببینید، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.
حسن و حسین علیهما السلام در حالى آمدند که فریاد میزدند: آه از این حسرتى که هیچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پیامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بین نخواهد رفت. اى مادر حسن و حسین، هنگامى که جدّ ما حضرت محمّد مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله را ملاقات کردی، سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنیا یتیم ماندیم. وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِی لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا.
امیرالمؤمنین میفرماید: من خداوند را شاهد میگیرم که فاطمه زهرا آه و ناله کرد، دستهاى خود را دراز کرد و حسنین را چند لحظهاى به سینه خود چسبانید.
ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد: اى ابو الحسن؛ حسین را از روى سینه فاطمه بردار، به خداوند سوگند که ملائکه آسمانها را گریان کردند، زیرا دوست مشتاق لقاى دوست است. یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَى الْمَحْبُوب.
حضرت امیر علیه السّلام میفرماید: من حسنین را از روى سینه زهرا برداشتم و در حال بستن بندهاى کفن این اشعار را سرودم:
1- مفارقت تو برایم بزرگترین امور است، و از دست دادن تو سختترین مصیبت.
2- من براى حسرت و غم آن کسى گریه و ناله میکنم که بهترین راه را براى مرگ پیمود.
3- اى چشم من؛ با من مساعدت و همراهى کن که محزون دائمى هستم و براى دوست خودم گریان.
سپس امیر المؤمنین على علیه السّلام جسد مطهر فاطمه زهرا را روى دست خویشتن گرفت و به سوى قبر پدرش رسول خدا آورد و فرمود: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى حبیب خدا؛ سلام بر تو اى نور خدا! سلام بر تو اى برگزیده خدا؛ درود و تحیّت من و دخترت فاطمه که بر تو وارد میشود بر تو باد. حقّا که امانت بازگشت.
وَ نَادَى السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَةَ اللَّهِ مِنِّی السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ التَّحِیَّةُ وَاصِلَةٌ مِنِّی إِلَیْکَ وَ لَدَیْکَ وَ مِنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ عَلَیْکَ بِفِنَائِکَ وَ إِنَّ الْوَدِیعَةَ قَدِ اسْتُرِدَّتْ وَ الرَّهِینَةَ قَدْ أُخِذَت
انتهای پیام/